CHAPTER 22
AZURE BLUE
از دید سوم شخص:
هیوجین با نگرانی به سرهنگ خیره بود تا به حرف بیاد: شما بگین چیشده که همگی سراسیمه به اداره اومدین، البته نمیشه گفت همتون به نظر میاد کم باشین.
با سرعت سرش رو بالا و پایین کرد: درسته مشکل هانا هست.
-هانا؟
+هانا گم شده یا بهتره بگیم دزدیده شده.
-مدرکی که ثابت کنه حرفتون؟
+فیلم دوربین های مدار بسته نشون داده از ساختمان خارج شده و به سمت یک ماشین با چند ناشناس حرکت کرده.
-دارین به من میگین خودش به سمت یک ماشین ناشناس حرکت کرده و به همین خاطر شما فکر میکنین که گم شده؟؟
+امم تهیونگ..جین؟جیمین؟
جین کلافه کتش رو داخل ماشین پرت کرد: زمان مناسبی برای سوال پرسیدن از من نیست ذهنم قفله، خواهرم نیست تاکید میکنم خواهرم تنها عضو باقی مونده از خانوادمون.
هیوجین صدای دویدن پای کسی رو شنید و با برگشتناش به سمت عقب با سانی برخورد کرد و با کنجکاوی پرسید: چیشده دختر؟ اروم!!
اما سانی فقط نگاهش میکرد و این باعث نگرانی فراوان توی وجود هیوجین بود: سانی داری نگرانم میکنی خب؟ حالا بهم بگو چی دیدی؟
-فکر میکنم دارم خواب میبینم.
+یعنی چی؟
سانی با دست های خشک شده تلفنش رو به سمت هیوجین گرفت و هیوجین بدون پلک زدن به صفحه نمایشگر خیره بود دهن از شدت تعجب باز ماند: اشتباه میبینم درسته؟
-فکر نمیکنم.
سرهنگ که شرایط بوجود امده رو درک نمیکرد با نگاه با ابهتش منتظر توضیحی از جانب افراد مقابل بود.
هیوجین با حال گیج تلفن رو پایین گرفتم و به صورت جین خیره شد در حالی که سعی میکرد با لحن ارامی اسمش رو صدا بزنه: جین!!
+هیو داری نگرانم میکنی چرا کسی این رو نمیفهمه!!
-فکر نمیکنم دیگه جای نگرانی باشه. خودت وقتی این فیلم رو ببینی متوجه میشی جریان از چه قرار هست.
جین تلفن رو از دست هیوجین بیرون کشید و به ویدیوی در حال پخش نگاه کرد، ابتدا میشد تغییر ناگهانی صورتش از نگرانی به تعجب رو دید اما از لحظه ای که ابروهای کشیدهاش در هم گره خورد؛ با سفید شدن انگشتان دستش به دور گوشی میشد دید که چه فشاری به محفظه اون وارد میکنه. این هیوجین و تهیونگ رو میترسوند ولی توضیحی برای شرایط موجود وجود نداشت: هیو..
VOUS LISEZ
♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی ناتمام
Fanfictionژانر: جنایی، اسمات، عاشقانه، درام، مافیایی سرگرد کیم تهیونگ، برای کمک در حل پرونده ای به ساختمان مرکزی سئول منتقل شده..!!!.....حالا ستوان مین هیوجین که به سختی خاطراتش را فراموش کرده با برگشتن تهیونگ دوباره ذهنش آشفته شده. اما تهیونگ برای نوشیدن جام...