CHAPTER 28
GOAL
با ورود یکی دیگر از شخصیت های گذشته هیوجین به زندگی او حالا ذهنش کمی بیشتر از قبل سروسامان گرفته است. نیاز به اعتماد دوباره نبود چون یار بچگی اش همچنان مثل گذشته برای او چیزی بی شباهت به یک هم صحبت و هم نشین صبور نبود.
همزمان با تهیونگ مقابل در خانه توقف کردند، تهیونگ با اشاره به هیوجین ماشینش را کمی عقب تر کشید تا راه برای او به آسانی باز شود. خدا میدانست که در دل چقدر دریای ذهنش آشوب بود و حالا این ناخدا سوکان کشی را به محکم گرفته بود تا بیش از این درگیر طوفان نشود.
یعد از پارک کردن ماشین هایشان پشت سر هم سوار آسانسور شدند، تهیونگ نگاهی به دختر مقابلش انداخت و همین یک نگاه کافی بود تا بفهمد در همین چند ساعت چقدر دلتنگش شده است: حالت خوبه؟
-آره خوبم، تو چطوری؟
+حرف دارم باهات.
-چقدر یهویی، میتونستیم فردا انجامش بدیم.
+مزاحم کاری شده بودم؟
-کار؟ نه مزاحم نبودی، فقط حس کردم تا شاید بهتره کمی بیشتر فکر کنیم قبل از اینکه حرفی رو بدون اینکه بخوایم به همدیگه بزنیم.
+تو آدم فکر کردن نیستی، آدم تنهایی فکر کردن نیستی.
آسانسور در طبقه مورد نظرشان ایستاد و هردو از آن پیاده شدند که هیوجین آستین کت کرم رنگ تهیونگ را به سمت خودش کشید: منظورت از این حرفی که زدی چی بود؟
تهیونگ همراه با فشردن عددهای رمز در پوزخندی زد: ترسیدم دوباره برای فکر کردن تنهات بزارم و یک نفر رو پیدا کنی تا بتونه جای من رو برات پر کنه.
هیوجین که در وهله اول متوجه کنایه مرد مقابلش نشده بود در خانه را پشت سرش بست، کیفش را روی مبل انداخت و مقابل میز باری که تهیونگ بی اجازه مشغولریختن نوشیدن بود ایستاد: دلیل این همه کنایه چیه؟
+هیوجین هر بار هر کاری کردی باهات راه اومدم، هر حرفی زدی نشنیده گرفتم مخصوصا طعنه های آزار دهنده ای که قلبم رو از درون مچاله میکرد ولی کم آوردم.
-حرفت رو رُک و راست بهم بزن.
+این همه تو میانبر زدی برای رسوندن مقصودت این بار نوبت منه.
-تاب بازیه؟ اومدیم مهدکودک؟
+آره دقیقا اینجا مهدکودکه و من اون پسریم که هر وقت مریض بود تو عروسکت رو سمت یک نفر دیگه گرفتی تا یادت بره اون کنارت نیست.
هیوجین دستش را بالا برد و با ضرب محکمی به روی گونه مرد مقابلش که حالا کمی قرمز شده بود نشاند: این رو زدم چون عشقی که بهت داشتمو زیر سوال بردی.
YOU ARE READING
♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی ناتمام
Fanfictionژانر: جنایی، اسمات، عاشقانه، درام، مافیایی سرگرد کیم تهیونگ، برای کمک در حل پرونده ای به ساختمان مرکزی سئول منتقل شده..!!!.....حالا ستوان مین هیوجین که به سختی خاطراتش را فراموش کرده با برگشتن تهیونگ دوباره ذهنش آشفته شده. اما تهیونگ برای نوشیدن جام...