CHAPTER 38
NOW THE BLOOD MOON HAS REACHED HALF
بلیک...!!
با شنیدن این اسم از دهان ان مرد عجیب همچنان در شوک مانده بود که با کلمه بعدی او به خودش آمد: وقتی انقدر زرنگ بودی که من رو گول بزنی قطعا میتونستی من رو هم اینجا پیدا کنی اما چقدر دیر اومدی.
همچنان باورش نمیشدمردی که به نطر میرسید امنیت کره جنوبی را بر هم زده است اینجا در یک سلول زیر یک ایستگاه راه اهن متروکه پیدا خواهد شد.
هیوجین تفنگش را از جیبش خارج کرد تا به قفل شلیک کند اما جیهوپ زودتر از او به وسیله یک دیلم قفل را شکاند: میخوای صدای شلیکت بپیچه؟
-کاش میشد به خودش شلیک کنم حیف هنوز تاوان کارهایی که کرده رو پس نداده تا بتونم با خیال راحت خلاصش کنم.
بلیک نگاهش کرد: من همین الانش هم یه مرده ام که حرف میزنه.
-پس من اینبار جوری خلاصت میکنم که روحت هم نتونه از گور بلند بشه.
در حالی که حتی توان راه رفتن هم نداشت جیهوپ و سانی کمک اش کردند تا از پله های آن خرابه بالا برود. با بیرون آمدنشان آنتونیو با مردمک های گشاد شده به مرد مقابلش که ظاهر او تفاوتی با قار نشینان عصر حجر نداشت خیره شد: اون کیه هیوجین؟
هانا پیش قدم شد: بلیک.
-چی؟
هیوجین در حالی که بی حوصله به نظر میرسید رو به الکس گفت: دست و پاشو تو ماشین ببندین نمیخوام این بار دیگه فرار کنه تا وقتی ببینم سرهنگ چه دستوری میده.
الکس سرش را به نشانه تایید تکان اما دوباره نگاهش را به هیوجین داد: خونه ما یا خودت؟
در حالی که دختر عصبی رو به رویش جملات نامفهومی را به زبان کره ای ردیف کرده بود نگاهش کرد: نمیدونم یه قبرستونی ببرش.
چند قدم برداشته بود که دوباره نگاهش را به بلیک داد، با دوباره دیدن اون انگار ضربه ای بر بدنه آتشفشان وجودش خورده بود؛ دیگر نتوانست خودش را کنترل کند پس مشت اولش را بر صورت او فرود آورد.
او که نمیتوانست تعادلش را حفظ کند بر زمین افتاد و هیوجین در حالی که بر روی قفسه سینه او نشسته بود مشت هایش را یکی پس از دیگر در حالی با دست چپ یقه او را میان مشت اش میفشرد بر صورتش فرود می اورد. در ان لحظه انگار هیچکس زورش به اندازه هیوجین زیاد نبود پس گرفتن کمر او به تنهایی توسط هانا و گرفتن دست هایش کافی نبود .جیهوپ او را بلند کرد و به طرف ماشین دیگری برد.
هیوجین مشت دیگری بر بدنه ماشین زد و با فریاد گفت: لعنت بهت!!! لعنت بهت.
جیهوپ در ماشین را باز و او را به زور سوار بر صندلی شاگرد کرد و خودش در صندلی راننده قرار گرفت: آروم باش.
ESTÁS LEYENDO
♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی ناتمام
Fanficژانر: جنایی، اسمات، عاشقانه، درام، مافیایی سرگرد کیم تهیونگ، برای کمک در حل پرونده ای به ساختمان مرکزی سئول منتقل شده..!!!.....حالا ستوان مین هیوجین که به سختی خاطراتش را فراموش کرده با برگشتن تهیونگ دوباره ذهنش آشفته شده. اما تهیونگ برای نوشیدن جام...