PART 3 : اولین سر نخ

154 25 5
                                    


CHAPTER 3

The first thread

سخن نویسنده:

این فیکشن در پارت های بعدی به سوم شخص تبدیل میشه ببخشید که نشد پارتهای اولشو دوباره باز نویسی کنم.

*****************************************************************

از دید هیوجین:

اون نمیدونست که من چقدر حرف بقیه رو تحمل کردم ولی سعی میکردم حرفایی که میزد رو گوش بدم چطور یادش رفته؟؟ که من حتی بی اجازش از اداره بیرون هم نمیرفتم؟؟ نگاهش کردم و گفتم:

-جوابم بین گزینه هایی که گفتی نبود.

+ یعنی چی؟؟ یا داشتی یا نداشتی دیگه.

- اون رابطه ای که تو فکر میکنی رو نداشتیم .

دست هام رو توی دست هاش فشرد:

-من تا خودت حرفی نزنی ترجیح میدم به هیچی فکر نکنم.

+ تا نزدیکش پیش رفتیم ولی هیچوقت نگذاشتم اتفاق بیوفته ولی....

کم کم فشار دستش روی دستام بیشتر میشد: ولی چی؟؟؟

دوباره به یاد آن روز افتاد،

بسته ای که قرار بود براش تحویل بگیرم رو روی میز کارش گذاشتم، میدونستم اتاقش دوربین داره پس کاملا بی خیال از اتاقش خارج شدم. کیف بندیم رو روی دوشم انداختم و به سمت در حرکت کردم که صدای چرخیدن کلید رو توی در شنیدم.

اما انگار کسی پشت در بود که نمیتونست کلید رو توی قفل بچرخونه

از توی چشمی در نگاهی کردم مست به نظر میرسید در رو باز کردم: اتفاقی افتاد.....

به سمت داخل هولم داد و وحشیانه شروع کرد به بوسیدن لب هام ، به زور از خودم فاصلش دادم: شما....مست....اومم

دوباره لب هامو به بازی گرفت، برای جذب ادم های اطرافت گاهی بهتره دست نیافتنی باشی....

اما با احتیاط زیادی دست نیافتنی بودن همیشه هم خوب نیست....... ادم هایی که روزی براشون جذاب بودی ممکنه ازت سرد بشن.

ترجیح دادم همراهیش نکنم، کمی بینمون فاصله انداختمو گفتم: شما مستین بزارین کمکتون کنم برین توی اتاق..دراز بکشین بهتر میشین.

دستم رو کشید جوری که صورتش مقابل صورتم قرار گرفت: همه برای بودن با من بال بال میزنن ولی تو.....چرا انقدر پسم میزنی؟

همینطور که سعی میکردم از اغوشش بیرون بیام گفتم: من منم، اون ها نیستم.

مستانه خندید: اره از همون اولش هم متفاوت بودی همی کارت جذبم کرد.

♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی‌ ناتمامTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang