CHAPTER 2
1, 2, 3, ACTION.....!!!
سوم شخص:
گذشته ی تمام ادم ها پر از اتفاقات تلخ و شیرینه، دفتر خاطرات هیچکس نمیتونه فقط پر از رنگ های رنگین کمونی و نوشته هایی با طعم پرتغال باشه، گاهی با جوهری به سیاهی شب نوشته میشه که شاید طعمش از هر قهوه اسپرسویی تلخ تره.......
اما اگر کسی پیدا بشه که بخواد مقداری شکر تو فنجون قهوه ی زندگیت بریزه چی؟
اما اگر حالا تو به طعم تلخ این قهوه عادت کرده باشی چی؟؟؟
اگر تلخی این قهوه یاد اور یک ادم ارزشمند برای تو باشه چی؟
از دید تهیونگ:
کت قهوه ای رنگم رو روی صندی عقب گذاشتم و کنارش پشت فرمون نشستم! نشستم، بعد از این همه مقابله خوبه که الان کنار همیم، اگر میشد از سازنده ی ماشین حتما تشکر میکنم که کنار دست راننده صندلی گذاشت.
ضبط ماشین داشت برای خودش اهنگ میخوند که ناگهان صداش قطع شد بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: این اهنگ رو دوست داشتی.
-اهوم داشتم دیگه ندارم، مثل خیلی چیزای دیگه.
- میتونم بپرسم مثلا چیا رو دیگه دوست نداری؟
-نه نمیتونین مگر مربوط به کار باشه.
-مربوط به کاره دیگه میخوام بدونم چطور باید با همکارم رفتار کنم
-بزارین صادقانه بهتون بگم من با شما همکار نمیشم
-نمیخوای پیشرفت کنی؟
. -نه خودتون تو ماموریت شرکت کنین تمام افتخاراتش هم برای خودتون
-دستوره سرهنگه.
و بعد به سمتش برگشتم و با اخم نگاهش کردم :
-این چع رفتاره بچگانه ایه که داری از خودت نشون میدی؟
سکوتش رو که دیدم ترجیح دادم کمی تحریکش کنم پس خونسرد ادامه دادم:
-مطمئنی که میتونی باهام همکاری نکنی؟
لبخندی حرصی زد: اره کاملا
-خوبه چون در صورت عدم موافقتت برای همکاری با من این پرونده به طور کامل از زیر دست شما خارج میشه ستوان!!
-یعنی چی که دستور سرهنگه دروغ میگی؟؟اون اینکار رو نمیکنه!!
-چرا باید دروغ بگم؟؟زنگ بزن از خودش بپرس.
بی درنگ تلفنش رو در اورد و بعد از چندتا بوق تلفن رو روی اسپییکر گذاشت: ---سلام عمو جان......
-امیدوارم صحبت کاری نباشه وگرنه میدونی که عمو جان نیستم درسته؟
-حرف هایی که سرهنگ میزنن درسته؟
ESTÁS LEYENDO
♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی ناتمام
Fanficژانر: جنایی، اسمات، عاشقانه، درام، مافیایی سرگرد کیم تهیونگ، برای کمک در حل پرونده ای به ساختمان مرکزی سئول منتقل شده..!!!.....حالا ستوان مین هیوجین که به سختی خاطراتش را فراموش کرده با برگشتن تهیونگ دوباره ذهنش آشفته شده. اما تهیونگ برای نوشیدن جام...