CHAPTER 39
A MAGNETIC SECRET
تصور همه بر این بود که هیوجین از دیدن تهیونگ خوشحال خواهد شد اما او بعد از تماس با مافوق اش مدام این جمله را در ذهن با خودش زمزمه میکرد او به زودی راهی میشه" و این دقیقا اتفاقی بود که هیوجین را خوشحال نمیکرد.شاید از خودتان دلیل اش را بپرسید و یا از هیجین انتظار داشته باشید تا رفتار غیر قابل پیش بینی اش را کنار بگذارد اما این قابل پیش بینی ترین چیزی است که میتواند در ذهن یک در هنگام همچین عملیات خطرناکی شکل بگیرد.
ترس از دست دادن!
ترس مجروح شدن!
ترس اخرین دیدار!
و شاید هم هزاران ترس دیگه که میتواند در وجود کسی که از این افکار رنج میبرد همانند یک عنصر سمی رخنه کند و درونش را به آتش بکشد. هیوجین دوست داشت تا تهیونگ را در همان حال به حال خودش رها کند تا بتواند حداقل از یک نفر راحتتر محافظت کند ولی در یک رابطه دو طرفه نمیتوان نظر یک نفر را در نظر گرفت.
در سمت دیگر ماجرا تهیونگ برای دیدن هیوجین سر از پا نمیشناخت چون میدانست با نزدیک بودن به او میتواند راحت تر از او مراقبت کند. اینکه این دو نفر برای مراقبت از هم راه های مختلفی را در ذهنشان ساخته اند قطعا مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد اما عشق...احتمالا او است که برنده میدان میشود و راه امدن با یکدیگر با به آن ها یشنهاد میکند.
در اتاق با تقی باز و سانی وارد شد: هیو؟ چرا اینجوری به دیوار خیره شدی؟
-حس میکنم نقشه هام اونطور که میخواستم پیش نمیره.
+این مسئله به حضور دوباره بلیک توی زندگیت مربوط میشه؟
-اون اتفاقا تنها بخشی بود که طبق نقشه پیشرفت و انتظارش رو نداشتم اما نکته غیر قابل انتظار دیگه اینه که سرهنگ خواسته تا تهیونگ زودتر از بقیه بیاد.
+امم..خب...
-خب نداره این یعنی تهیونگ به زودی میرسه و بعد از اون نوبت جین و جیمینه، نمیگم این کار تهیونگه چون فکر میکنه نمیتونم از پسش بر بیام که اگر کار اون بود از همون اول من رو تنهایی راهی نمیکرد.
+پس مشکل کجاست؟
-حالا سه نفر دیگه هم برای مراقبت به جمع شما اضافه میشن.
+نمیخوام خودم رو به نففهمی بزنم، میدونم که چهره تو، تهیونگ و حتی جین و جیمین بین باند اون ها تا حدی شناسایی شده است و خب این ماجرا رو خطرناک تر میکنه پس بیا طور دیگه ای به این داستان نگاه کن.
-چطوری؟ اصلا شکل دیگه ای میشه به این مسئله داد؟
+اهوم، اینکه تعدادمون بیشتره و تیم تکمیل میشه میتونیم تقسیم وظایف کنیم و این شرایط رو سریعتر حل و فصل کنیم دیوونه جانم.
YOU ARE READING
♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی ناتمام
Fanfictionژانر: جنایی، اسمات، عاشقانه، درام، مافیایی سرگرد کیم تهیونگ، برای کمک در حل پرونده ای به ساختمان مرکزی سئول منتقل شده..!!!.....حالا ستوان مین هیوجین که به سختی خاطراتش را فراموش کرده با برگشتن تهیونگ دوباره ذهنش آشفته شده. اما تهیونگ برای نوشیدن جام...