CHAPTER 13
A WOMAN WITH UNKNOWN INTENTIONS
از دید جیمین:از دید جیمین:
بعد از تموم شدن غذا و هیوجین رو به سمت مبل ها هدایت کردم که جین دست سانی رو گرفت: عزیزم توام بشین من انجام میدم.
سانی خنده ای کرد: نمیخواد تو بشین امروز خیلی خسته شدی من به جیمین و تهیونگ کمک میکنم.
+نه توام به اندازه من خسته ای.
بشقاب رو روی میز گذاشتم: نمیخواد شما دوتا کاری انجام بدین برین کنار هم بشینین پشت میز دل بدین قلوه بگیرین ممنونم.
تهیونگ با لبخند همراه ظرف های غذا از کنارم رد شد و من هم همراه سس سالاد و ظرف مخلفات پشت سرش به راه افتادم، ظرف هارو بعد از اب گرفتن تهیونگ توی ماشین چیدم که تهیونگ گفت: جیمیناه خبریه؟
متعجب نگاهش کردم: چه خبری؟؟
-سر میز و....
+نگو که میخوای در مورد هانا حرف بزنی.
-نه
+پس چی؟
-میخوام در مورد خواهر جین باهات حرف بزنم.
+بامزه شدی کیم تهیونگ.
-بودم.
+خبر خاصی نیست فقط داشتم لطفشو جبران میکردم.
-یادمه وقتی مریض بودی ازت مراقبت کردم لطفم رو یادته چطور جبران کردی؟
+کدوم دفعه رو میگی؟
-همون دفعه که انفولانزا گرفتی
+اها اره یادمه
-همه گزارشاتت رو انداختی گردن من گفتی هنوز مریضی بعد وقتی من فکر میکردم داری تو تب میسوزی تو کجا بودی؟
با لبخند گفتم: شهربازی
زد پس گردنم و با حرص گفت: نخند هر بار یادش میوفتم اتیش میگیرم.
+خب ما دوست بودیم.
-پس اون برات مثل دوست نیست.
+دنبال چی میگردی توی حرف های من؟
-من همه چیم رو برای تو میگم تو چرا الان بهم نمیگی که دلت داره پیش هانا گیر میکنه؟؟من نباید بدونم؟
+چون خودمم نمیدونم اون برام مثل توعه یا با تو فرق داره
-پس تو توی مرحله شناخت احساساتتی؟
+اسمش همچین چیزیه؟
-اینم نمیدونی؟
+چندبار عاشق شدم؟؟ تو خودتم سر هیوجین نمیفهمیدی چی به چیه یادت رفته.
-نخیرم اینطور نبود!!
+تهیونگ منو ببینننننن
-بلههههه
VOUS LISEZ
♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی ناتمام
Fanfictionژانر: جنایی، اسمات، عاشقانه، درام، مافیایی سرگرد کیم تهیونگ، برای کمک در حل پرونده ای به ساختمان مرکزی سئول منتقل شده..!!!.....حالا ستوان مین هیوجین که به سختی خاطراتش را فراموش کرده با برگشتن تهیونگ دوباره ذهنش آشفته شده. اما تهیونگ برای نوشیدن جام...