PART 30: هدف قسمت سه

26 11 1
                                    


CHAPTER 30

GOAL (3)


در تمام مدتی که تهیونگ مشغول رانندگی بود هیوجین به حرف های کمی قبل که بین‌شان رد و بدل شده فکر میکرد، که آیا واقعا جانگکوک می‌توانست مظنون این پرونده باشد؟؟

یا تمام این مدارک قرار بود تا جایی که ذهنش منحرف شود برود بلکه مسیر این پرونده بالاخره به سمتی برود که باب میل بلیک بود. کاش میتونست چهره بلیک ببینه، چهره ای که مطمئن بود تا الان انقدر تغییر کرده که قابل شناسایی نخواهد بود؛ انقدر غرق افکارش بود که متوجه ورود ماشین تهیونگ به داخل حیاط خانه مدرن و سبز او نشد: محو خونه شدی یا حواست پرت جای دیگس ؟؟؟

هیوجین کمی به خودم آمد و نگاهش را هین پیاده شدن در اطراف حیاط چرخاند، بوی گل های رز ریه هایش را پر میکرد و بعد از آن همه اتفاقات نا به هنجاری که روزش را مثل زهر تلخ کرده میتوانست احساس زندگی کند: فکر نمیکردم سلیقه تو انقدر خوب باشه.

+بهتره هیچوقت به انتخاب من شک نکنی، چون تو یکی از انتخاب های من بودی.

-پس همیشه میری سراغ بهترین ها ؟

+اره بهترین از نوع خشن...

-حرف هایی که میزنی ذهنمو به خودش درگیر کرد و باعث شد چیزی رو به یاد بیارم، چیزی که هیچکدوم ما به ذهنش تا این لحظه خطور نکرده.

+و اون چیه؟

-نگهبان تهیونگ‌... نگهبان قبلی بی خبر رفت درسته؟ اگر انتقال اطلاعات کار اون باشه چی؟

+هیوجین منطقی باش.

-توی این پرونده اگر با منطق پیش بریم نتیجه هامون میتونن با عکس یاد بود ما توی دادگاه حاضر بشن تا بلیک رو که استخوان هاش پوسیده رو محاکمه کنن.

+اون پیر مرد بعد از اینکه قرار شد ما برای درمان سرطان دخترش بهش کمک بکنیم ارتباطش رو با اون آدم ها قطع کرد‌

-فکر نمیکنی این غیب شدنش عجیب باشه؟؟

+اگر کسی اون اطلاعات رو بخواد چرا باید از اون استفاده کنه تا به دستشون بیار ؟ تازه اگر بلد باشه این کار رو انجامش بده ممکنه همدست باشه ولی اینکه کلر خودش باشه؟؟ فکر نمیکنم.

-کسی که اطلاعات رو میخواسته میدونسته اگر مکان خونه ما مشخص باشه کسی به دزدیده شدنشون شک نمیکنه.

+و اون کسیه که نمیدونسته اون پوشه خالیه درسته؟

-دقیقا.

♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی‌ ناتمامМесто, где живут истории. Откройте их для себя