CHAPTER 43
PROMOTION OR A TRICK
*نکته: ترفیع پیاده یک حرکت در شطرنجه، در این حرکت ضعیف ترین مهره عامل است.*
تیتر اخبار همان چیزی بود که هیوجین به دنبالش میگشت، سرنگونی آن ماشین مشکی رنگ که پلاک نا مفهومی ازش باقی مانده بود به تیتر یک اخبار رسید. این درحالی بود که پلیس هنوز نتوانسته بود سرنشینان ماشین را پیدا کند.
تقریبا دو روز از این واقعه میگذشت و هیوجین در این دو روز سعی کرده بود تا مردی که به جمع گروگان هایش اضافه شده بود را به خوبی تقویت کند تا برای یک بازجویی حسابی آماده شود. مشغول مطالعه روزنامه قدیمی ای که از پدر الکس گرفته بود شد که جین صدای تلویزیون را زیاد کرد:
"جسد این مرد در حالی که مشخص از با سو نیت به قتل رسیده است در کنار راه آهن قدیمی و یک سوله متروکه پیدا شد، این روز ها دولت ایتالیا تصمیم دارد تا برای جلوگیری از..."
هیوجین با لبخند به صفحه تلویزیون خیره شد که جیهوپ رو به او گفت: دختر تو چرا انقدر از این بابت خوشحالی در حالی که قلب تهیونگ از نگرانی کم مونده از کف پاش بزنه بیرون؟
جین رو به او گفت: چرا کف پاش؟ مگه از دهن بیرون نمیزد؟
تهیونگ یک "لطفا خفه شین" رو به هر دو آن ها گفت و نگاهش را به هیوجین داد: میدونم که تو بدون فکر قبلی این کار رو نکردی میشه بهم بگی چی داره تو رو انقدر خوشحال میکنه؟
-اره حتما، البته برام عجیبه که سرگرد کیم تهیونگ تا الان در موردش چیزی متوجه نشده!
+منظور تو از این لحن و صحبت چیه؟
-ما اون رو دقیقا جایی کشتیم و دفن کردیم که جنی خواهر جانگکوک دفن شده بود...من میخوام بدونم که این جریان برای پابلو یاد اور اون اتفاق میشه یا نه.
+اگر نشه چی ستوان مین؟
-اون وقت میخوام که جانگکوک رو به صفحه شطرنج دعوت کنم.
+این شدنی نیست مسخره بازی در نیار هیوجین.
-چرا نشدنی باشه؟ اون به این مهره های ریز به چشم یه سرباز پیاده نگاه میکنه درسته؟
+دقیقا و قطعا ککش هم نمیگزنه.
-خب این سرباز میتونه الان وقت ترفیع گرفتنش باشه!
+متوجه نمیشم.
-من بهت گفتم میخوام به صفحه شطرنج دعوتش کنم و تو به من گفتی که نمیشه چرا چون تو داری به اونی که زیر خاکه فکر میکنی ولی من به اونی که زنده مونده.
+و ین ترفیع قراره چطور صورت بگیره؟
-پیاده سوار ها ضعیف ترین مهره های شطرنج هستن البته تا وقتی که به انتهای صفحه مقابل ما برسن.
BINABASA MO ANG
♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی ناتمام
Fanfictionژانر: جنایی، اسمات، عاشقانه، درام، مافیایی سرگرد کیم تهیونگ، برای کمک در حل پرونده ای به ساختمان مرکزی سئول منتقل شده..!!!.....حالا ستوان مین هیوجین که به سختی خاطراتش را فراموش کرده با برگشتن تهیونگ دوباره ذهنش آشفته شده. اما تهیونگ برای نوشیدن جام...