زير دوش خيره شده بودم تو آيينه به خودم
ريملام از آب حموم ريخته بود
چرا انقد هول شدم وقتي دستمو گرفت؟
خب معلومه كلي سال بايس اصليم بوده، برخورد نزديك باهاش انقد برام عجيبه كه حس ميكنم اگه هميشه اكسورو از پشت مانيتور لپ تاپ ببينم خيلي راحت ترم
مچ دستمو با دست مخالفم گرفته بودم
- مرتيكه ي لنگ دراز چقدم زورش زياده مچمو از جا كند
***
-آريانا اينجايي؟ آنيونگ
بكهيون با تي شرت بلند و گشاد نوخودي خوشرنگي همرنگ موهاش و شلوار تنگ روشن پاره و كفشاي نايك سفيد با استارباكس كارامل تو دستش با لبخند فرشته وارش و صورت دوست داشتني و قشنگش حتي بدون گريم و ميكاپ جلوم وايساده بود
+سلام اوپا بكهيون
-سحرخيزيا دختر
+پوما قراره فردا ازتون فوتوشات تبليغاتي داشته باشه
لباساتون اكثرا رنگ روشن و تابستونيه! زودتر اومدم كه يه طرح قشنگ رنگارنگ واسه داخل ساختمون پوما بزنم
-پس قراره بالاي ساختمونش عكس مارو بزنه؟
+بله اوپا..بعد عكسم ميبرنتون كه چنتا از لباساي توليد جديدو امضا كنين
بكهيون استار باكس تموم شدشو انداخت تو سطل ، شروع كرد از اون خنده هاي خوشگلش سردادن، چرخيد سمتم و لپمو كشيد
+از خودمون برناممونو بهتر ميدونيا كوچولو
حس كردم تمام صورتم قرمز شد واسه همين سرمو انداختم پايين و خنديدم
+ميبينمت رئيس آريانا، فعلا
حتي يه چيز كوچيك تو كل وجود بكهيون نيست كه نخواي وجودشو ستايش كني! و حتي تو واقعيتم همون فرشته ي دوس داشتني بود كه هميشه ديده بودم
سرمو انداختم پايين و دويدم سمت سالن ناهار
خيلي ميترسيدم هركدومشونو ببينم ، چون كلمات از ذهنم ميپريدو حسابي هل ميشدم
***
سومان گفته بود برم تو اتاقش
كت چرممو صاف كردمو درزدم
-بيا تو دخترم
+سلام رئيس
-صبحت بخير، سريع بشين
راستش ما فردا بايد بريم سنگاپور، علاوه بر فن ساين و اين صحبتا قراره تبليغ بستني داشته باشيم. به هرحال نزديك تابستونه خيليا پيشنهادشو دادن ولي اين مطرح ترين شركت بستني سازي كرست با هركسي دوست ندارم كاركنم. و برام مهمه رو بنراي تبليغاتيش دقت داشته باشي، ميخوام هركي ديد بگه عجب عكسايي. برام پسرا مهمن نه اون بستني مسخره
+چشم رئيس.. يعني منم باهاتون ميام؟
-آره! پوني و يوجو و چند نفر ديگم هستن و تو هتل اكسو اقامت دارين با جت شخصي اونام ميرين. جات راحته و يه حساب برات بازكردم هرچي لباس خواستي بخري گفتم كه بايد هميشه حواست به سرو وضعت باشه تا وقتي دور و ور پسرا ميپلكي! سنتم كمه دخترم هستي نتيزنا منتظرن يكاري كني آبروتو ببرن
+حواسم هست، مرسي واسه همه چي
باورم نميشد داشتم با جت شخصي اكسو باهاشون ميرفتم مسافرت!البته كه سنگاپورو هم دوست داشتم ببينم
***
VOUS LISEZ
- 17X -
Fanfictionفك نميكردم يروز ازت ياد كنم نه به عنوان يه طرفدار به عنوان خاطره كه روزي X17 بار قلبم برات بزنه وقتي روز 17 فروردين ميفهمم رمز گوشيتو گذاشتي 1717 و 17 بشه مقدس كدوم طرفداريو ديدي لياقت يه داستان عشقي واقعيو داشته باشه؟ شايد واسه همين از ترس صدام در...