40

299 15 2
                                    

اولين بار بود كه باديگاردا دورمو مي گرفتن
تعداد آدم زياد بود ولي همه عكاس بودن
خوشبختانه به لطف باديگاردا سريع و راحت رفتيم جلو
جي هوانگ كنار در ورودي وايساده بود
با يادآوري عكاسا با لبخند بازوشو گرفتم و رفتيم توي سالن
همه برگشتن و با لبخند نگام كردن
مرسي از خانواده ي اس ام فميلي كه انقد مهربون و گرم بودن
اگه اونام بد نگام ميكردن يا پشتمو خالي ميكردن نميتونستم دووم بيارم
سومان با ديدنم از مرد مسن كنارش عذرخواهي كرد و اومد سمتمون
~سلام دخترم
-سلام عمو
زد رو شونه ي جي هوانگ و گفت
~خوش بگذرونين
يه لبخند مصنوعي زدم و سرمو چرخوندم
حتي تو اين موقعيتم دنبال سهون ميگشتم
ميخواستم ببينمش و همه ي استرسام يادم بره
لبخندم خيلي مصنوعي بود
ولي اگه سهونو ميديدم طبيعي ترين لبخند دنيارو ميزدم
واسه همين چشمم دنبالش بود
جي هوانگ شروع به راه رفتن كرد و منم كه بازوشو گرفته بودم همراهش كشيده شدم
رفتيم سمت يه ميز با مشروب و خوراكي
صندليو واسم كشيد كه بشينم
سرمو آوردم بالا كه فهميدم جلوي سهون و آيرين نشستيم
آيرين هر سري با ديدنم سرشو مينداخت پايين
معلوم بود ازم خجالت ميكشه
دختر بيچاره ناخواسته مجبور به بازي اين نقش بود
هردفعه كه صورت خجالت زدشو ميديدم دلم نرم ميشد و ازش ناراحتي به دل نميگرفتم
صداي سومان از بلندگوهاي سالن بلند شد
«اينجا ديدن شما عزيزان باعث افتخاره منه، مرسي از كمپاني كيوب، اف ان سي و مخصوصا جي واي پي براي تشريف آوردنشون. خوشحالم كه در جشن سهام هاي ما در شادي ما سهيمين»
همه شروع كردن به دست زدن
چه نمايش مسخره اي
جي هوانگ كه ديد فضا خيلي سنگينه سعي كرد موضوع ايجاد كنه
رو كرد به سهون و گفت
=عجب سالنيه اينجا
سهون به علامت مثبت سرشو تكون داد
جي خوانگ كه ديد موفق نشده سعي كرد موضوع جالب تريو پيش بكشه
=چقد خوشتيپ شدين سونبه
+همم
جي هوانگ كه كاملا عن شده بود سرشو تكون داد و ادامه داد
=كي ژله ميخوره؟ واي ژله هاش خيلي خلاقانست، واي ببين روش گل دا....
+خفه شو
جي هوانگ كه يه لحظه جا خورد يكم از جاش تكون خورد و گفت
=ج..جان؟
-گوشِت كار نميكنه؟ شايد واسه اينه كه زبونت اضافه كاري وايساده
سعي كردم جلوي خندمو بگيرم چون خيلي ضايع بود
جي هوانگ گلوشو صاف كرد و رفت سمت ظرف ژله ها
زير چشمي سهونو نگاه كردم
چقد جذاب شده بود
عين بچه ها زل زده بود به ليوان پر يخ و مشروبش و تو دستش ميچرخوندش
صداي يري از پشت سرم ميومد
برگشتم رو به پشت تا جوابشو بدم
'آري سلاااام
-سلام عزيز دلم
'فقط اومدم بگم خيلي خوشمل شدي
-مرررررسي عشششششقه من
'بعدا بيا پيش ما، آيرين عشقم توام اين چن ساعتو تحمل كن تموم ميشه
با خنده دست تكون داد و رفت سر ميز شايني
دوباره برگشتم سر جام و به آيرين يه لبخند گنده زدم
نميخواستم فكر كنه بخاطرش حس بدي دارم
با لبخندم چشاش برق زد و آروم خنديد
سهون كه هنوز سرش پايين و رو به ليوان مشروبش بود با صداي خيلي آروم گفت
+موهاتو بريز پشتت
يه لحظه هنگ كردم
با من بود يا آيرين؟
آيرين موهاشو سفت گوجه كرده بود پشت سرش پس با من بود
چون من موهامو دو تيكه كرده بودم و ريخته بودم جلو
چشاشو بستو با عصبانيت گفت
+با توام، ميگم اون موهاي لعنتيتو بريز پشت
يه لحظه جا خوردم
به عبارتي ترسيدم
نميتونست مستقيم باهام حرف بزنه
واسه همين سرش پايين بود
موهامو دادم پشت كه سرشو آورد بالا
با چشماي چهارتا شده يه نگاه بهم كرد و دوباره سرشو انداخت پايين
چشاشو رو هم فشار دادو دستشو گرفت رو صورتش
انگار يچيز ديده بود كه عصباني شده بود
منم كه كاملا گيج بودم سعي داشتم بفهمم موضوع چيه
+يعني ريدم تو لباست
برگشتم يه نگاه به پايين كردم
موهامو دادم پشت كه كمرم معلوم نشه
ولي با اين كار بيشتر گردن و سينم از جلو معلوم بود
خودم خندم گرفته بود
ولي اگه ميخنديدم جرم ميداد
آيرين كت سهونو از پشت صندليش برداشت خم شد سمتم و انداخت رو شونم
جي هوانگ اومد كنار صندليم و دستشو به نشونه ي رقص دراز كرد
نميخواستم باهاش برقصم ، حالم بهم ميخورد ازين كه دستش بهم بخوره
ولي سعي كردم لبخند بزنم
اونم سعي ميكردم دستشو جايي بذاره كه به كمرم نخوره
سالن تاريك تاريك شد
با تاريك شدن منو جي هوانگم از هم خيلي دور شديم
يه لحظه شوكه شدم چون يه نفر از پشت دستمو كشيد و دستشو گذاشت رو دهنم كه جيغ نزنم
چند لحظه ترسيدم ولي وقتي فهميدم سهونه آروم شدم
دستشو از رو دهنم برداشت و گفت
+اه اه دستم رُژي شد
-الان تو اومدي .. چيز نشه.. عكس نگيرن..يعني..
+تاريكه خواست روشن شه ميرم
گونشو چسبوند به گونم
واقعا اين كارش كيوت بود
يه موقعايي انقد سفت ميچسبوند كه لپش كاملا مچاله ميشد
يه دستشو گذاشت پشت كمرم و هلم داد به سمت جلو
وقتي دستشو گذاشت يه لحظه خجالت كشيدم و سرمو گرفتم پايين تر
موهامو داد پشت گوشم كه فهميدم فاتحم خوندست چون داشت سرشو مياورد سمت گوشم
ولي راه فرار نداشتم
+ميدوني چرا آيرين امروز رژ قرمز زده؟
-نه
+چون من بهش گفتم
يه لحظه تمام بدنم خشك شد، منظورش چي بود؟
+چون توام رژ قرمز زدي گفتم اونم بزنه
-منظورت چيه
+واسه اين كه معلوم نشه كي به كيه
من كه عين احمقا منظورشو نگرفتم با تعجب گفتم
-چي؟
+چقد خنگي، تا ميام جوو رمانتيك كنم عين احمقا هي ميگي چي؟ ها؟
صدامو نازك كردمو با مشت زدم به سينش
-اهههه خو نفهميدم
سرشو به گوشم نزديك تر كردو با خنده ادامه داد
+احمق جون براي اين كه جاي لب تو با اون فرق نداشته باشه، اگه اون رژ لب صورتي ميزد من كل صورتم جاي رژ لب قرمز بود خب خبرنگارا ميفهميدن ديگه
-يااا كي گفته كه اصن اينجوري ميشه؟
+من ميگم
-نه
+نذار يكار كنم به غلط كردن بيفتيا
-مثلا چي؟ نميتوني
دستشو دور كمرم سف تو كردو سرشو برد پايين
يه لحظه تمام بدنم يخ زد
دستشو پشت كمرم كشيد بالا و سرشو برد سمت گردنم
يه لحظه قفل كردم
حتي صداهاي دورمم نميشنيدم
لبشو گذاش رو گردنم ولي سريع برداشت
به نشونه ي مسخره كردن خنديد و دوباره لبشو گذاشت
داشت لبشو ميكشيد بالاتر كه ديدم واقعا دارم ميميرم
-گوه خوردم گوه خوردم
+ديگه نگي نميتونما
-باشه باشه
جي هوانگ دستمو كشيد سمت خودش
=الانا چراغ روشن ميشه
آيرين رفت سمت سهون و چراغا روشن شد
روم نميشد به سهون نگاه كنم
خواستيم بشينيم كه سومان با چند نفر مرد و زن مسن اومد سمتمون
چنتا مرد با كتاي شيك و گرون و زناي مسن با تيپاي خرپول
~ميبينين آريانا و جي هوانگ چقدر بهم ميان؟
از قصد داشت اين حرفارو جلوي سهون مطرح ميكرد
همشون شروع كردن به تعريف و آيگو گفتن
>آيييگو جي هوانگ چه دوست دختر نازي داري
جي هوانگ با لبخند دستشو انداخت دور گردنم
نميدونستم ري اكشن سهون چجوريه
حتي جرئت نميكردم نگاش كنم
با همون حالت نشستيم سر جامون
جي هوانگ كه حسابي از كار سهون چند ساعت پيش حرصش گرفته بود بدون مقدمه لپمو بوس كرد
يه لحظه يخ زدم
آيرين با نگراني برگشت سمت سهون
سهون كه از عصبانيت دستش ميلرزيد ليوان خاليشو كوبيد رو ميز و به جاي ليوان شيشه ي مشروبو گرفتو سر كشيد
آيرين كه خيلي مظطرب بنظر ميومد يه نگاه بهم انداخت و يه ليوان جديد گذاشت جلوي سهون
سهون كه فهميد خبرنگارا هنوز اونجان مشروبو ريخت تو ليوان
نان استاپ ليوانشو پر ميكرد و ميداد بالا
نگاهم به ليوانش بود كه هي پر و خالي ميشد
انقدي خورد كه موقع مشروب ريختن نصفشو ميريخت رو ميز
هممون ميترسيديم كه حرفي بهش بزنيم چون واقعا مست شده بود!!
من از همه بيشتر ترسيده بودم
هم براي سلامتيش
و هم اينكه قرار بود شب پيشش بمونم
-سهونا بسه
با تن صداي خيلي پايين گفتم كه جز خودمون كسي نشنوه
سرشو گرفت بالا، چشاشو تنگ كردو گفت
+تو ديگه كي اي
آيرين زد تو پيشونيشو گفت
~يا عيسي
سهون صداشو برد بالا و گفت
+من اينو نميشناسم اين كيه
آيرين كه از خبرنگارا ميترسيد زد به شونه ي سهون كه آرومش كنه
سهون برگشت رو به آيرينو گفت
+تو كي اي
سرشو برگردوند رو به جلو و ادامه داد
+شما ها كي اين اصن
موقع حرف زدن حرفاشو ميكشيد و چشاش نيمه باز ميشد
يكي از باديگاردا از كنار سومان بلند شد و با اشاره بهمون فهموند كه بايد بريم بيرون
جي هوانگ و باديگارد سعي داشتن سهونو بلند كنن ولي سهون هي دستشو ميكشيد
وقتي مست ميكرد..
واقعا كيوت ميشد
عين بچه ها دستشو ميكشيد و زير لب ناله ميكرد كه ولش كنن
داشت گريم ميگرفت
نميدونم چرا
شايد بخاطر اينكه ميخواستم بغلش كنم ولي نميتونستم
چون مست بود قدرتش كم شده بود
چنبار كه دستشونو پس زد خسته شد
براي همين بعد چندبار تلاش تونستن بلندش كنن
چون ديگه نايِ مقاومت نداشت
رو كردم به آيرين و با عجله گفتم
-عزيزم تو برو پيش دوستات، من بايد برم
و با عجله رفتم بيرون
سهون نشسته بود رو زمين و تكيه داده بود به يكي از وناي كمپاني
رفتم سمتش و نشستم جلوش
بدون توجه به اينكه لباسم كثيف ميشه يا نه
اصلا برام مهم نبود
حتي برام مهم نبود كه تيكه شيشه ي خورد شده ي روي زمين داشت پامو زخم ميكرد
صورتشو گرفتم تو دستام و آروم تكون دادم كه هشيار شه
-سهونا
چشاشو يكم باز تر كردو چنتا سرفه كرد
-خوبي؟
سرشو به علامت مثبت تكون داد
صورتم گرم شد و اشكام ناخودآگاه شروع كردن به ريختن
تا وقتي كه از اولين قطره ي اشك گونم مور مور نشد نفهميدم دارم گريه ميكنم
واقعا دست خودم نبود
ميخواستم بي صدا گريه كنم ولي نميتونستم
به خاطر تمام احساس مسخرم
روز اولي كه فهميدم دوسش دارم ميدونستم تو بد دردسري افتادم
توي يه شهر غريب دور از دوستام و خانوادم عاشق كسي شده بودم كه حتي فكر كردن بهشم جرم محسوب ميشد
صداي هق هقم داشت خيلي بلند ميشد ولي نميتونستم نگهش دارم
بُغضي كه اين روزا حبسش كرده بودم روي هم جمع شده بود و بالاخره تركيد
دستشو گذاشت پشت سرم و سرمو هل داد جلو
ولي انقد قدرتش كم بود كه فقط ميتونست يكم سرمو جا به جا كنه
منظورشو فهميدم و سرمو گذاشتم رو سينش
~ازين جا پاشين، اصلا تو حالت خوبي نيستين، ميبرمتون خونتون
جي هوانگ بلندمون كرد و سوار ماشين شديم
كل راه سرش رو شونم بود
و من قلبم هر لحظه تند تر ميزد
گريم شدت ميگرفت چون از خودم بخاطر طپش قلبم متنفر بودم
+آريانا؟
-جانم
+اينطوري قبول نيست تو با من نرقصيدي
انقد مبهم و آروم حرف ميزد كه سعي ميكردم دقيق و دقيق تر گوش بدم
موهاشو از رو صورتش زدم كنار ونفسمو حبس كردم تا صدام از بغض نلرزه
-چرا عزيزم ما با هم رقصيديم، مشروب خوردي يادت نيست
+نه نه يادمه...
سرمو بردم پايين و گونشو بوس كردم تا ساكت شه
انقد مست بود كه توانايي آناليز كردن دوتا كارو باهم نداشت
براي همين موقعي كه بوسش كردم ديگه نميتونست حرف بزنه
رسيديم دم خونه و با بدبختي با كمك راننده كشونديمش طبقه ي بالا روي تختش
خداروشكر كه خوابش برده بود
روز چهارم بود
فقط سه روز ديگه وقت داشتم
سرمو آروم بردم جلو كه يه تكون كوچيك خورد
ولي خوابه خواب بود
آروم لپشو بوس كردم كه بلند نشه
اگه بلند ميشد فاتحم خونده بود
پوستش داغه داغ بود
انگار تب كرده بود
سرمو موازي گذاشتم روبروش
فقط سه روز وقت داشتم
بايد انقد نگاش ميكردم كه هيچوقت حسرت نگاه نكردنشو نخورم
بعد اين سه روز چه بلايي سرمون ميومد؟
***

سرمو بردم پايين و گونشو بوس كردم تا ساكت شهانقد مست بود كه توانايي آناليز كردن دوتا كارو باهم نداشتبراي همين موقعي كه بوسش كردم ديگه نميتونست حرف بزنهرسيديم دم خونه و با بدبختي با كمك راننده كشونديمش طبقه ي بالا روي تختشخداروشكر كه خوابش برده بودر...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
- 17X -Where stories live. Discover now