كل ساختمون اس ام بنراي مهموني براي روند افزايشي سهاماي اس ام بود
چقد مسخره!!!!!
سهاما سر هر كامبك ميرفت بالا
اين مهمونياي مسخره صرفا براي جدا كردن من و سهون از هم بود
نه سهام يا هر كسشر ديگه اي
با ديدن بكهيون بدون توجه به بقيه جيغ زدم دويدم طرفش و بقلش كردم
-سللللللللااااااممممم فففرررششششته ي مننننننن
^سلام عشقمممممم
كاي انگشت اشارشو برد تو دهنش و با نشون دادن علامت عوق زدن گفت
=شما دوتا واقعين چندشين
^حسوووود
لپاشو با كف دستم رو به هم فشار دادم تا صورتش مچاله شه
حتي نميتونم براتون ميزان عشقم بهشو شرح بدم
با هم رفتيم سمت باكس آب ميوه ها
يه ابروشو داد بالا و با پوزخند گفت
^خونه سهون خوووووووش ميگذره؟
-يااا بكياا
^جان دلم
دوباره پريدم بقلش و گفتم
-آخرش برات تعريف ميكنم
^معلومه كه بايد تعريف كني، حالا يه سري به مام بزنين ، دلمون براتون تنگ ميشه
-بيايم خوابگاه؟
^ آره عزيزم هروقت خواستي
-بنراي مهمونيه مسخررو ديدي؟
^حرص نخور بابا جلو خبرنگارا اونجوري رفتار ميكنين پشت صحنه لاو ميتركونين ، كي به كيه
با طرز حرف زدن شيرين و بامزش زدم زير خنده
^راستي پرنسس
-جانم عشقم
^واسه اين مهموني مزخرفه، امروز ميريم خريد
-همه باهم؟
^آره كلي ميخنديم
با يادآوري تيپه چانبك تو سنگاپور اونروزي كه اومدن بيدارم كنن از خنده غش كردم
-واي خدا خفت نكنه😂😂😂😂😂
دو تايي تو دفتر كار سانا نهار خورديم حرف زديم و خنديديم
و من مثل هميشه كنار بكهيون خوشحال ترين آدم زمين بودم
انقدر غرق صحبت شديم كه مجبور شديم دوتايي با ده دقيقه تاخير با يه ون جدا بريم اون فروشگاه
يه فروشگاه خيلي بزرگ كه مخصوص كمپاني بود
حالا فهميدم كه آيدلا كه هرروز لباساي متفاوت ميپوشن هر روز نميرن لباس بخرن ميان اينجا لباس برميدارن
البته اين موضوع هميشگي نبود
ولي خيلي از اوقات
توي هر طبقه قسمتاي جدا براي گروهاي جداي اس ام بود كه سايز هركدوم از اعضا و برند مورد علاقشون و يه دفترچه از مناسبتاي مختلف يادداشت شده بود
دو طبقه مردونه با چيدماناي سفيد مشكي
و دو طبقه زنونه با چيدماناي صورتي سفيد
واقعا فوق العاده بود
واسشون دست تكون داديم و رفتيم سمتشون
مثل هميشه انقد شلوغ بازي در مياوردن كه صدا به صدا نميرسيد
و سوهو مثل هميشه سعي داشت خفشون كنه
و مثثثثثل هميشه هيچكس به حرف سوهو گوش نميداد
^بچه ها يه نظر
همشون باهم مثل بچه دبستانيا داد زدن
=چچچچچچييييييي؟
^ما لباس بپوشيم مسخره بازي دراريم بعد جدي لباس بپوشيم انتخاب كنيم بعد بريم بريم قسمت زنونه دست جمعي واسه لباس آري تصميم بگيريم
=حححححححلللللللههههههه
هنوز شروع نكرده چانيول شروع كرد اين طرفو اون طرف دويدن و با نيش باز لباس برداشتن
معلوم بود ميخواد اونجارو به گوه بكشه
لي كه معلوم بود مثل هميشه گيجه و حتي نميدونه كجاست
با قيافه اي كه انگار با كتك از خواب بلندش كرده بودن كشونده بودنش تا اونجا بي حركت نشسته بود
بكهيون با دقت رگالارو ورق ميزد و هرچند ديقه يبار ميخنديد
هركدومشو با استايل خاص خودشون مشغول نگاه كردن بودن
چانيول دويد تو يه اتاق پرو
صداي خندش از اتاق ميومد
بعد چند دقيقه از اتاق پرو پريد بيرون
و كل سالن از خنده پاشيد
حتي خودشم برميگشت تو آينرو نگاه ميكرد و هرهر ميخنديد
يه شلوار گشاد راه راه سفيد آبي كه تا پايين گردنش داده بود رو يه زيرپوش سفيد
يه كلاه خيلي بزرگ لبه دار قرمز كه روش گلاي بزرگ رنگي رنگي داشت
با يه جورابه بلند كه كشيده بود رو شلوارش
هي ميخواست يه حرفي بزنه ولي از خنده فقط تلو تلو ميخورد و دستشو گرفته بود به در اتاق پرو كه نيفته
سوهو هم از خنده نوشيدنيش پريده بود تو دهنش و از خنده و سرفه قرمز شده بود
بكهيون بريده بريده گفت
^من انتخابمو كردم، بريم طبقه زنونه اونجا ميميريم از خنده
همشون كه تقريبا لباساشونو انتخاب كرده بودنو بنظر موافق ميومدن دويدن سمت پله ها
چانيول بدون عوض كردن لباساش با همون وضع ميدويد
منم چندتا لباس مردونه ي مسخره و كروات برداشتم و دويدم سمت پله ها
منشي طبقه ي زنونه كه با ديدن تيپ چانيول تلفنش تو دستش خشك شد با تعجب گفت
~بفرماييد .. اينجا طبقه ي زنونستا
چانيول اداي صداشو دراورد و گفت
=ميدونيم، اينجا ساختمون ماست خودمون ميدونيم چيكار كنيم
و بدون توجه بهش وارد سالن شدن
-بكي
^جانم
-چرا باهاش بد حرف زد؟
^اين سليطرو نميشناسي، خيلي فضول و خبرچينه
-اههه
^آره بابا، اصلا بهش رو نده هروقت اومدي
سرمو به علامت مثبت تكون دادم
يه آقاي مسن با قيافه ي مهربون اومد سمتمون
كره اي نبود
انگار همشون ميشناختنش چون دونه دونه سلام كردن
استايليست و راهنما بود
اسمش هنري بود
يه مرد جوون هم با لباساي آرم اس ام كنارش بود كه راهنماي بخش زنونه بود
بكهيون پيرهن سرخابي رو از رگال دراورد و باسنشو داد عقب كه استايل زنونه بگيره و لباسو گذاشت رو تنش
-عجب جيگري شديييي😂😂😂😂
واقعا تيپاي دخترونه بهش ميومد، بس كه خوشگل بود!!
كاي كه ريسه رفته بود تاپ آبي و شلوارك مشكيو گرفت جلوش
همشون دونه دونه يه لباس زنونرو ميگرفتن جلوشون و ژست ميگرفتن
سهون كه نفسش بالا نميومد رفته بود كنار سوهو
+هيونگ شماره نميدي؟
سوهو موهاشو باد داد پشتش و با عشوه گفت
*نخييير
^خدايي بياين بپوشيمشون، سهون تو ام بيا
+بابا بيخيال به من نمياد
^لوس نشو ديگه
و دستشو كشيد تو اتاق پرو
منم بيرون اتاق كت شلوارو پوشيدمو كرواتمو بستم
خيلي واسم گشاد بود
گوشيمو آماده كردم كه ازشون عكس بگيرم
ولي با باز شدن در اتاقا از خنده گوشي از دستم افتاد
داشتم جر ميخوردم
-سهوننن😂😂😂😂😂😂😂😂😂
+درد
سهون يه شلوارك مشكي تنگ با تاپ تنگ طوسي پوشيده بود
واقعا به عنوان يه دختر از هيكلش حسرت خوردم
پاهاش خيلي لاغر و خيلي سفيد بود و خودشم يه ذره گوشت نداشت
واقعا بهش حسوديم شد
با اين كه به قيافه و استايلش همچين تيپي نميخورد
ولي اگه از سينه به پايينشو نگاه ميكردي انقد هيكلش خوب بود كه نميفهميدي پسره
بكهيون فقط به يه آرايش و پوستيژ احتياج داشت ك
سوهو ام يه پيرهن قرمز پوشيده بود
و سوژه تر از همه كاي بود
كه يه پيرهن مشكي پوشيده بود كه بلند بود و سمت راستش يه چاك داشت كه پاي راستش معلوم ميشد
و ازون جايي كه پاهاش مو داشت هي با دستش چاكرو ميداد بالا و ما ميپاشيديم
از هنري خواستيم چندتا عكس ازمون بگيره
من عين مردا دستمو زدم به كمرم و كتمو دادم بالا و بقيشون ژست زنونه گرفتن
بكي خم شده بود و مثلا داشت بوس ميفرستاد
چان پاهاشو وا كرده بود و كونشو داده بود عقب و داشت چشمك ميزد
هنري با خنده گفت
#خوبه شما زن نيستين
چنتا ژست مختلف گرفتيمو عكس گرفتيم
^بچه ها آري هنوز لباس نگرفته ، بريم اينارو دراريم آري لباس انتخاب كنه
سهون كه بنظر شرمنده ميومد و نميتونست با ديدنم خندشو كنترل كنه اومد سمتم
-زن ميشدي خوب چيزي ميشديا
+ساكت شو
~ميتونم كمكتون كنم؟
همون آقاي جوون كنار هنري اومد سمتمون
استايليست بخش زنونه
بهش گفتم اكثرا لباساي مشكيو ترجيح ميدم
و اون گفت چون اين مراسم خيلي مهمه و كلي عكس قراره ازم بگيرن و ديد مردم به در و تيپم با اين عكسا تعيين ميشه اينبار يه چيز خاص تر بپوشم
گفت چون قدم بلنده يه لباس بلند ميتونه متفاوتم كنه و با رنگ قرمز ميتونم بيشتر بيفتم تو چشم
يه پيرهنو از رگال در آورد كه با ديدنش چشام برق زد
عالي بود
پشتش تا بالاي باسنم باز بود
جنس پارچش يچيزي مثل حرير بود ولي چندتا لايه روي هم كار شده بود كه ضخيم شه
پايينش مثل لباس كاي يه طرفش چاك داشت و دنباله داشت كه رو زمين كشيده ميشد
-اين عاليه
سهون كه چشاشو تنگ كرده بود سرشو به علامت مثبت تكون داد
~خب همينو بپوش تقريبا اندازته، بعدش بيا بيرون اندازه ي دقيقتو ميگيرم تا روز مهموني به دستت ميرسونم
با يه كفش پاشنه تيز ماته قرمز رفتم تو اتاق
خودم عاشقش بودم
ولي يكم زيادي از پشت باز بود
روم نميومد برم بيرون
درو آروم باز كردم و پريدم بيرون
^فداااات شممم
بكهيون اومد سمتم و لپمو كشيد
كاي با لبخند گفت
=خيلي خوشگله ، همينو بپوش
رفتم سمت همون راهنما كه سهون كنارش بود
سهون چنتا پلك زد و با دقت سرتا پامو يه نگا كرد و روشو برگردوند
~خوبه؟ سايزتو بگيرم؟
-آره دوسش دارم
~خدا رو شكر
مترو از كشوي بقلش دراورد و اومد نزديكم
سهون با تعجب برگشت رو بهمون
دستشو گذاشت پشت كمرم تا مترو بپيچه
و ازونجايي كه پشت لباسه كامل باز بود دستش رو تنم بود
+دستت..
پسره با تعجب برگشت رو به سهون
+دستتو بردار
استايليسته كه معلوم بود گيج شده دستشو برداشت و از پايين تر مترو پيچيد دور كمرم
من كه نميتونستم لبخندمو جمع كنم سرمو گرفتم اونور كه معلوم نشه
اسممو نوشت و گفت برا فردا كه روز مهمونيه ميفرسته
ازم آدرسو خواست كه يه لحظه لال شدم
سهون كه ديد ساكتم اومد جلوش و شروع كرد به آدرس دادن
با گفتن گانگنام يه لحظه تعجب كرد
حتما تو دلش فكرده بوده خيلي پولدارم
با خنده از در اومديم بيرون و همشون سوار ون شدن
برگشتم رو به سهونو گفتم
-خب منم ميرم
+كجا ميري؟
اصلا حواسم به اين نبود كه نبايد برم هتلم
صورتمو گرفتم پايين و بدون حرف رفتم سمت ماشينش
كمربندمو واسم بست ولي من سرمو گرفته بودم رو به پنجره كه نگام بهش نخوره
+ازين كه پيش مني خوشحالي؟
سوالش خيلي غيرمنتظره و يهويي بود
برگشتم رو بهش
چقد موقع رانندگي جذاب بود
با يه دست فرمونو گرفته بود و با كپ برعكس و ساعت رولكسش با دقت روبروشو نگاه ميكرد
-معلومه كه خوشحالم
+واقعا ميگي؟
-آره
با خنده دستمو از رو پام برداشت و گرفت تو دستاش و با دستامون دندرو عوض كرد
-اهههههه
+چي شد
-ماشينت دنده داره
+خب؟
-اين ماشين خفنا دنده نداره
+خودم سفارش دادم، راحت ترم
-اوووه
+اين ماشين خفنا😂😂😂
-كووفت، خو خفنه ديه -.-
لپمو كشيد ودست آزادشو انداخت دور گردنم
با اين كار سرمو گذاشتم رو شونش
+صاحابشم خفنه
-اوهوم
+ميدونستم اينجوري فك ميكني
سرمو گرفتم بالا تا نگاش كنم
-يااا
+اونجوري نگام نكن
-چرا؟
+تمركزمو از دست ميدم ميزنم تو درو ديوار
دستمو از بقل حلقه كردم دور كمرش و سرمو كردم تو گردنش
-نميخوام
+نكن رواني دارم رانندگي ميكنم
من كه كرمم گرفته بود هي سرمو به علامت منفي تو گردنش تكون ميدادم
ماشينو پارك كرد كه فهميدم رسيديم
+حالا كه رسيديم بايد انتقام بگيرم
YOU ARE READING
- 17X -
Fanfictionفك نميكردم يروز ازت ياد كنم نه به عنوان يه طرفدار به عنوان خاطره كه روزي X17 بار قلبم برات بزنه وقتي روز 17 فروردين ميفهمم رمز گوشيتو گذاشتي 1717 و 17 بشه مقدس كدوم طرفداريو ديدي لياقت يه داستان عشقي واقعيو داشته باشه؟ شايد واسه همين از ترس صدام در...