-آريانا
+جونه دلم
-امشب مياي ديگه؟
+چخبره
-لي واسه مهموني فيلمش دعوتمون كرده
+خيلي خستم ولي فكن نيام
واقعا خسته بودم، ولي تمام سعيمو كردم درست حسابي حاضر شم
كفشاي پاشنه كوتاه جلو تيز مشكيم كه زيرش قرمز بودو با يه پيرهن مشكي ساده ي كوتاهو يه كيف دستي ورني مشكي ست كردمو موهامو گوجه بالا بستم
جايي كه رفتيم خيلي شيك بود، ولي با وجود ما شيك بودن بي معني ميشد
-اوپااااااا
*آريانا ميدونم روز اول مدرست بود، نميومدي ناراحت نميشدم دختر، اينجوري اذيت ميشي
-كوه كه نكندم ، اگه نميومدم اذيت ميشدم، تيزر فيلمتو ديدم، چققققد كه خوب بازي ميكنييي، قول ميدم فيلم اومد ٦٠ بار بليط بخرم ببينم
*واقعا خوشحالم كردي اومدي خواهر كوچولو، مرسي از تعريفات ، فيلم اومد اولين نفر ميارم تو بييني، از خودت پذيرايي كن
نشستم دور ميز مستطيل بزرگي كه همه بودن
محيط رستوران بيشتر با چوباي قهوه اي سوخته ساخته شده بود، نورش زرد بود، خيلي كم نور بود و بيشتر نوروسط ميز متمركز ميشد، صداي پيانوي خيلي لايت ميومدو پنجره هاي دور تا دور رستوران ويوي قشنگ شباي آرومه سئولو نشون ميدادن
روي ميز پارچه ي براقه زرشكي نامرتب و جمع شده بود،گل رزاي پر پر وسط ريخته شده بودو شمعدونياي رو ميز همه چيو تكميل ميكرد
يه حس رمانتيكه رمان طوري به آدم ميداد
خوشحال بودم كه ته كفشم با روميزي ست بود
سوهو كه موهاشو خيلي مرتب فرق وسط كرده بود با كت شلوار مشكيش كه معلوم بود خيلي گرونه نظرمو اول همه جلب كرد
چشممو چرخوندم ببينم درازه بي خاصيت چه شكلي شده
موهاشو داده بود بالا، بلوز مردونه ي خيلي تنگ سفيد كه آستيناشو داده بود بالا با ساعت كلاسيكش كه خيلي تو چشم بود
يه پاشو انداخته بود رو اون يكي ، دستاشو حلقه كرده بود توهم و آرنجاش رو ميز بودن ،مگه داريم؟ انقد يه آدم پرفكشن؟
-خيلي خوب شدم كه زل زدي بهم؟
+وااا ديوانه اي؟ وقتي فكر ميكنم به يجا خيره ميشم
-ااا به من نگا ميكني فكرت باز شه؟
+اتفاقا فكرم بسته ميشه
با اخم بهش چشم غره رفتمو سرمو گرفتم اونور كه صداي خنده ي مسخرش هنوز به گوشم ميرسيد
بكي با ذوق گفت
*بياين بطري بازي ، هرنفر ميخواد به سوالش جواب نده يه ليوان شراب قرمز ميده بالا
بطري چرخيد تا رسيد به چاني
چن اول همه مشتاق پرسيدن بود
-اونروز كه گفتي ميري فيش بگيري رفتي خوابگاهمون كپيدي؟
+..، آره
سوهو جيغ زد
-يااا حواسم بهت هستا
رسيد به كريس
-نوتلاي منو تو خوردي؟
*بكي اين چه سواليه؟
+آره من خوردم گشنم بود
رسيد به شيو
-تو گريه نميكني ولي اونروز بعد كنسرت نيويورك تو دسشويي گريه كردي نه؟
+آره.. نميخواستم كسي بفهمه
رسيد به چن
-تو منو به سوهو لو دادي كه ٤ رسيدم خونه؟
+آره خيلي از دستت عصباني بودم كه سر تمرين بهم گفتي تنبل
رسيد به سهون
بكي كه به نظر منتظر اين لحظه بود با پوزخند خودشو كشيد جلو و گفت
-كسيو دوس داري؟
سهون كه به نظر از سوال بكي عصبي ميومد چشماشو ريز كردو هميجووري كه به بكي زل زده بود ليوانشو پر كردو كلشو سر كشيد و ليوانو كوبيد رو ميز
يه لحظه قلبم ريخت. يعني كي بود كه سهون حتي حاضر نبود اسمشو بياره؟ يكي بكي ام ميدونه؟ نميخواستم حتي تو ذهنم بياد ولي واقعا حسوديم ميشد
چاني كه نگران بنظر ميومد سريع بحثو عوض كرد
تمام اعضا در برابر جواباي دختر بازي و من به سوالاي شخصي زندگي تو ايرانم شرابامونو خورديم
آخر شب هممون مست مست بوديم
موقعي كه خواستم پياده شم كيف پول سهونو رو صندلياي جلو ديدم كه جا گذاشته
مسيرمو به خوابگاه اكسو تغيير دادمو رفتم تو
داشتم ميرفتم بالا كه يكي دستمو كشيد
بكي بود
-نرو
صداش ميلرزيد، دستاش يخه يخ بود
+بكي تو.. مستي حالت خوب نيست، ببرمت اتاقت؟ كه بعدش برم كيف پول سهونو بدم
دستمو با تمام قدرتش فشار داد
چشاش پره اشك شده بود، با لحن التماس و صداي فوق لرزونش گفت
-خواهش ميكنم نرو
قيافش يجوري بود كه انگار يچيزي تا مرز سكته ترسوندتش
-قول بده جايي نميري و تو اتاق من ميموني، كسي در زد باز نميكني، بهم اعتماد كن، ازت خواهش ميكنم بيرون نيا
دستمو ول كردو دويد پايين
به بكي بيشتر از چشمام اعتماد داشتم، رفتم تو اتاقشو درو قفل كردم
قلبم خيلي تند ميزد، اشكام بند نميومد، چي انقد بكيو ترسونده بود؟ اگه واسش اتفاقي بيفته چي؟
صداي دويدن شنيدم، انگار همشون ميدويدن برن بالا
نكنه..
تنها كسي كه اتاقش بالا بودو پيش بقيه نبود سهون بود
صداي شبيه داده كريسو شنيدم
-سهون خوبي؟
ديگه نميتونستم . دويدم بالا
همشون دور تخت سهون بودن، سهون رنگش پريده بود
بكهيون رو زمين نشسته بود كنار تخت سهون و از ترس ميلرزيد
يه لحظه برگشتم كه ببينم بقيه كجان
توجهم به ديوار جلب شد
با يه رنگ قرمز... يه چيزي مثل خون روي ديوار نوشته شده بود
I'm here
بكي پيشونيشو تكيه داد به شونم
-گفتم نيا
+ب..بك..
دستشو كرد تو موهامو با صدايي كه عجيب قطعو وصلي داشت گفت
-نميخواستم توام وارد اين كثافت شي، بهت ميگم چيشده، فقط چند دقيقه پايين بموناون چند دقيقه برام چند ساعت گذشت
YOU ARE READING
- 17X -
Fanfictionفك نميكردم يروز ازت ياد كنم نه به عنوان يه طرفدار به عنوان خاطره كه روزي X17 بار قلبم برات بزنه وقتي روز 17 فروردين ميفهمم رمز گوشيتو گذاشتي 1717 و 17 بشه مقدس كدوم طرفداريو ديدي لياقت يه داستان عشقي واقعيو داشته باشه؟ شايد واسه همين از ترس صدام در...