-ترو خدا منم برم؟
+نميشه
-قول ميدمممم قواللل ميدم هرچي بگي گوش كنم
+ن.م.ي.ش.ه
-اوني خواهش كر...
+گفتم نميشه
بكهيون كه به نظر متعجب ميومد با كافي اه تو دستش اومد سمت من و يوجو
من كه كاملا نااميد شده بودم لپامو باد كرده بودمو سرمو انداخته بودم پايين
^چيشده؟
+آريانا ميخواد امروز سر عكسبرداري شماها بياد، من آدم بدجنسي نيستم آريانا ام دوستمه ولي نميتونم اجازه بدم. اگه كاري اونجا نداشته باشه نميتونم بذارم بياد چون اگه به آريانا اجازه بدم بقيه ام ميگن مام ميخوايم بريم
^اگه كاري داشته باشه چي؟
يوجو با تعجب عينكشو جابه جا كردو گفت
+كار؟چه كاري؟
^قراره امروز يه سري شيرينيو بين كسايي كه اونجا واسمون كار ميكنن پخش كنيم. چندروزه سر فيلم لي و عكساي تبليغات شبا تا ديروقت بيدار ميمونن و دور از خانوادشونن، كمترين تشكريه كه ميتونيم ازشون بكنيم
بعد رو به من كردو تو ادامه گفت
^راننده هامون آفن آبدارچي واحدمونم بچش مريضه امروز ديد ما از صبح نيستيم مرخصي گرفت البته هزار نفر ديگه هستن كه بتونن پخش كنن ولي آريانارو ميبريم
+بكهيو..
^مگه اين كار محسوب نميشه؟ ميخواي من عكس نگيرم شيريني پخش كنم؟
يوجو كه بنظر حرفي نداشت با خنده سرشو تكون داد
+از دست شماها، خوش بگذره
من كه حس ميكردم دارم بال در ميارم دويدم سمت بكي و بازوشو گرفتم
-اونجا ازين آينه ها داره كه دورش چراغ داره؟
^آره عزيز دلم
با انگشت اشارش زد نوك دماغم و با لبخند ادامه داد
^ميتوني كلي سلفي خوشگلم بگيري
-بيا با هم عكس بگيريم اصلا عكس نداريم
^معلومه كه ميگيريم
با عجله از يكي از راننده ها خواستم برسونتم هتل
بايد تو دو ساعتو نيم حاضر ميشدم
سريع دوش گرفتم لوسينمو زدم ماسك مو زدم بادي اسپلش زدم خلاصه هرچي داشتم خالي كردم رو خودم
موهامو صافه صاف كردم يه آرايش مليح كردم ولي چشامو زياد آرايش كردم
يه نيم تنه ي سبز آبي با شلوارك جين آبي آسموني يكم پاره پام كردم و يه رويه ي بلند خيلي نازك( يكم كوتاه تر از مانتو ) سفيد كه روش گلاي ريزه سبز آبي داشتو روش پوشيدم با ونساي گل گليه سفيد سبز آبي
موهامو فرق وسط كردم و با نيش باز دويدم كه برم كليدو تحويل هتل دار بدم
از بقل آينه ي بزرگ در كه رد شدم احساس خوشحالي كردم
نه فقط چون داشتم ميرفتم اونجا، چون ورزش بهم ساخته بود و بعد اين همه مدت انقدي لاغر بودم كه بتونم راحت نيم تنه بپوشم
سالنش پر از آدم و شلوغي و پرژكتور بود
نميدونستم بايد به كي بگم من اومدم چيكار
برگشتم سمت يه خانوم چاق كه با بي سيم مسخرش لم داده بودو با جيغ به همه دستور ميداد
خيلي ترسناك بود ولي بقيه تو رفت آمد بودن و جز اون كسي ثابت نَشِسته بود كه بخوام ازش بپرسم
-ب..بخشيد
يه صدايي از پشت سرم گفت
+ببخشيد نونا با من كار داره
برگشتم ديدم سهون دستاشو كرده تو جيبشو با خنده داره نگام ميكنه
-مرسي نجاتم دادي
+تو كه ميتوني انقد خوشگل باشي چرا اونشكلي مياي كمپاني؟
-يا من همه جا خوشگلم خيلي ضايعست آدم تو محل كارش انقد تيپ بزنه بقيه چه فكري ميكنن؟
شونه هاشو داد بالا و گفت
+اينم حرفيه، حالا واسه كي اين همه تيپ زدي؟
-واسه خودم، كي اينجا جذابه كه بخوام تيپ بزنم واسش؟ البته بكي خيلي جذابه قربونش برم الهي ولي اونا همه داداشامن
+جذاب؟ جلوت وايساده
-اعتماد بنفستو، برو اونور باد بياد ايكبيري
نميتونستم نگاش نكنم
كانسپت تيپشون تابستوني بود
مثل من ونس پوشيده بود ولي مشكي
جين آبي پاره كه يكم پايينشو تا زده بود با هوديه گشاد و بلند طوسي كه روش آرمه ونس داشت و بلوز سفيد بلند و ساده كه از زير هوديش زده بود بيرون
و مهم تر از همه موهاش بود كه داده بود بالا و من داشتم روانيش ميشدم
+من برم گم ميشي
-راست ميگي ، كجا بريم؟
+بقيه گريمشون تموم نشده ، خيلي اونجا شلوغه حالت بهم ميخوره ، بريم بشينيم بابل تي بخوريم تا بقيه بيان
مچ دستمو گرفت و دنبال خودش كشيد ته سالن كنار چنتا صندلي تاشوي مشكي
-حالا واقعا خوشگل شدم؟ برگشتني شاينيرم قراره ببينيم
+شاينيم دوست داري؟ شاولم بودي؟
-نه بابااا، به هرحال كيپاپر بودم دارم آيدل ميبينم نميخوام مث سيب زميني بنظر بيام
+هممم
-يه ديقه اون ني بابل تيو از دهنت درار جوابمو بده
+پررو نميشي؟
-عجب .... نخير نميشم
+خب آره خيلي خوشگل شدي
و تو ادامه با همون لبخنداي مسخرش گفت
+اولين باره خوشگل ميبينمت
-ياااااا ، خدايي؟
+شوخي كردم احمق، شوخي
-بي شئور
+من چي؟
-خيلي خوشتيپ شدي منم اولين باره خوشتيپ ميبينمت
+من زاده شدم كه جذاب باشم
چپ چپ نگاش كردمو گفتم
-مگه خودت بگي
با ديدن بقيه از دورنيشم وا شد
همشون خيلي خوشگل شده بودن مخصوصا سوهو
كل عكسبرداري زل زده بودم بهشون
براي اولين بار حس كردم دارم مورمور ميشم
ياد روزايي افتادم كه تو ايران بغض ميكردم و آرزو ميكردم قبل مرگم بتونم يبار بيام كنسرتشون
تو خوابمم اين شرايطو نميديدم
نميتونم بگم چه حسي داشتم
بغض كرده بودم و تموم خاطرات قديميم داشت ميومد جلو چشمم
استرساي كامبك گريه با صحنه هاي كيس جي پي با دوستام بلند بلند آهنگ خوندنا ايژن فن فيكز بازديداي يوتيوب چك كردنه هر ثانيه ي اينستا دعواهاي فندومي گريه ها خنده ها مسابقه ها مراسما راي دادنا.....
هزار تا چيز كه مهم ترين چيزاي زندگيم بودن
حالا داشتم بهشون نگاه ميكردم و هنوز همونقد عاشقشون بودم هموز همونقد تحسينشون ميكردم همونقد براشون ميمردم همونقد..
من هنوزم به وجودشون افتخار ميكردم
حواسم نبود كه به كجا زل زده بودم
تمام صحنه ها مثل فيلم جلو چشمم بود
و با گرم شدن سمت راست صورتم فهميدم يه قطره اشك داره رو گونم سر ميخوره
با لبخند پاكش كردم و ليوان بابل تيمو تو دستم فشار دادم
نميتونستم احساساتمو تو اون لحظه كنترل كنم ولي بايد حواسمو پرت ميكردم
برگشتم رو به سهون كه يه پاشو گذاشته بود پشت اون يكي يه دستش تو جيبش بودو و با اونيكي دستش يه تيكه از موهاشو آورده بود بالا و داشت رو به دوربين چشمك ميزد
نا خود آگاه لبخند زدم وچشامو بازو بسته كردم كه حالت چسبناك چشام بعد گريه از بين بره
•خسته نباشين آقايون
مرد مسن كه مثل كارگردان از اول كنار دوربينا بود و ريز ريز تو ميكروفون بقل دهنش يه چيزايي ميگفت ختمه فوتوشاتو اعلام كرد
همشون دست زدن و با شلوغي و خنده خم ميشدنو از همه تشكر ميكردن
سهون دويد سمتم و نشست رو زمين
+هووووووف
-باحاله كه! خسته شدي چرا؟
+يبار باحاله دوبار باحاله واقعا جديدا ژست كم ميارم
شونه هاشو داد بالا و گفت
+البته من بدون ژستم جذابم
ليوان خالي بايل تيمو پرت كردم سمتش كه جا خالي داد
+حالا ميخوام يچي بگم قرمز شي
-چي؟؟؟
+چرا با بغض و لبخند خيره شدي بودي به من؟
يه لحظه تمام تنم داغ شد
يعني به اين دراز بي خاصيت زل زده بودم؟
-م..من خيلي ياد دوران فنگرليم افتادم نميدونسم دارم كجارو نگا ميكنم جدي ميگم
+ولي خيلي باحال نگا ميكردي، انگار مثن عشق پونصد سالتم
-ياااا، بخدا راست گفتم
سرشو كج كرد موهامو داد پشت گوشم و با يه لبخند كه تاحالا نديده بودم گفت
+قرمز شدي
دوتا دستامو گذاشتم رو لپام ، نزديك بود از خجالت بزنم زير گريه
سرشو گرفت پايين و شروع كرد خنديدن
بعد چند ثانيه بازي كردن با نيِ تو ليوانه خاليه بابل تي دوباره سرشو آورد بالا و بدون هيچ حرفي زل زد بهم
بدون خنده بدون حرف بدون لبخند بدون هيچي
فقط داشت نگام ميكرد و من احساس كردم قلبم داره آب ميشه
يه چيزي تو دلم داشت ميپريد بالا پايين
نميدونم قيافم تو اون لحظه چه شكلي بود
ولي منم فقط داشتم نگاش ميكردم
بدون خنده بدون حرف بدون لبخند بدون هيچي
و حتي بدون تكون
بالاخره يكيمون يه ري اكشني نشون داد
يه نفس عميق كشيدم كه خفه نشم
داشت خيالم راحت ميشد كه الان پا ميشه ميره يا صورتشو تكون ميده كه منم ازين حالت قفل در بيام
ولي يكاري كرد كه حالم پونصد برابر بدتر شد
و آرزو كردم كاش زودتر يكاري ميكردم جو تغيير كنه
تو همون حالت چنتا پلك زد و يه دستشو با ترديد آورد بالا، شصتشو گذاشت رو گونم و چهار تا انگشت ديگش رو دهنم بود
هنوز دستشو راحت نذاشته بود
يجوري كه انگار ميخواست دستشو ورداره
يجوري كه انگار خودش نميدونس داره چه غلطي ميكنه
شصتشو رو گونم سر داد پايين و چنتا پلك پشت سر هم زد
دوباره برد بالا و هردفعه پلك زدنش سريع تر و كيوت تر ميشد
سه تا انگشت پايينيشو آورد پايين تر
حالا جاي دستش راحت بود، انگار بعد كلي پلك زدن تصميم گرفته بود كاري كه ميخواد بكنرو ول نكنه
با آوردن پايين سه تا انگشتش انگشت اشارش تقريبا رو لبم بود
و هردفعه اي كه انگشت شصتش رو پوست صورتم تكون ميخورد حس ميكردم سمت چپ صورتم داره از مور مور شدن بي حس ميشه
تلما ام هميشه موقع نهار اينجوري نازم ميكرد ولي هيچوقت..
هيچوقت انقد احساس عجيبي نداشتم
حس كردم دارم تند نفس ميكشم ولي سعيمو كردم كه كنترلش كنم ، چون يه انگشتش رو لبم بود مطمئن بودم حس ميكنه چجوري دارم نفس ميكشم
+بايد پاشي شيرينيارو بدي، همه گشنشونه، واسه من زياد بذار
دستشو از رو صورتم برداشت ولي هنوز از صورتم خيلي فاصله نداشت و رو هوا بود
يه نگا به دستش كرد چنتا پلك زدو دستشو برد پشتش
گلوشو با چند تا سرفه صاف كردو بلند شد
تقريبا ميشه گفت دويد
نميدونستم سهونم ميتونه خجالتي باشه يا انقد كيوت شه
اون لحظه فقط ميخواستم بدونم دستشويي كجاست
•آريانا آقاي بيون گفتن بهتون بگم كسي واسه پخش شيرينيا هست اينو گفتن كه شما بتونين حضور داشته باشين و خواستن برين پيششون شيريني بخورين
واقعا تو حالتي نبودم كه دلم شيريني بخواد
بدون فكر دويدم بيرون سمت يكي از ماشيناي كمپاني
-منو ببر هتل زئوس
تو ماشين تموم سعيمو كردم گريه نكنم
من هيچيم به سهون نميخورد من فقط يه طرفدار معمولي بودم من هيچ حقي نداشتم همچين حسي داشته باشم من..
و از همه مهم تر ميدونستم سهون منظوري از كاراش نداره به من حسي نداره يا..
فقط ميخواستم بدونم چرا؟
نميتونستم ازش بپرسم چرا و نميتونستم بهش بگم همچين كاراييو نكنه چون نميخواستم
سرمو تكيه دادم عقب و نتونستم جلوي اشكامو بگيرم
خيلي سردرگم بودم
فقط ميدونسم دارم عاشق كسي ميشم كه حتي يه درصد در برابرش شانس نداشتم
YOU ARE READING
- 17X -
Fanfictionفك نميكردم يروز ازت ياد كنم نه به عنوان يه طرفدار به عنوان خاطره كه روزي X17 بار قلبم برات بزنه وقتي روز 17 فروردين ميفهمم رمز گوشيتو گذاشتي 1717 و 17 بشه مقدس كدوم طرفداريو ديدي لياقت يه داستان عشقي واقعيو داشته باشه؟ شايد واسه همين از ترس صدام در...