چشامو با سختي باز كردم
يه پام رو تخت بود يكيش رو صندلي بغل تخت
تو يه حالت بدي پتو پيچيده بود دورم
داشتم دستامو ميكشيدم كه يه لحظه...
شب قبلو يادم اومد
از جام پريدمو خواستم پاشم كه ديدم نميتونم
تمام بدنم درد ميكرد
با سختي دستامو فشار دادم رو تخت تا بلند شم
تاپم كجو كوله شده بود
سعي كردم جلو آينه صافش كنم كه چشمم به گردن و شكمم افتاد
يه لحظه چشام تو بيشترين حالت ممكن گرد شد
انگار يكي با تمام قدرت مشت زدن بود به بدنم
همه جام كبودياي كوچيك بود
بدون فاصله
از ترس اينكه با اين وضع ببينتم و ديشب تداعي شه يه بلوز گشاد بلند از كشوش درآوردم و پوشيدم
موهامو ريختم دور گردنم و با سلام صلوات رفتم بيرون
سرمو انقد گرفته بودم پايين كه فقط پاركتو ميديدم
-سلام
تند گفتم و قدمامو سريع برميداشتم
بلند زد زير خنده
من كه هنوز سرمو پايين بود سرعتمو تند تر كردم كه با سر خوردم به يه چيزي
سرمو آوردم بالا كه ديدم خوردم توسينش
موهامو با انگشتش داد پشت گوشم
+كار بدي نكرديم كه بخواي فرار كني
من كه حس ميكردم دارم آتيش ميگيرم بدون حرف چنتا پلك زدم
+ميدوني.. برات عجيبه چون تجربشو نداشتي ولي.. ميدوني اينكارا وقتي بده كه از روي كثافت كاري باشه..
سرم داشت ميتركيد
انقدي استرس داشتم كه با شنيدن صداشم هيستيريك ميشدم
+ولي وقتي از روي احساس باشه خيلي قشنگه
-ساكت ش..
يه لحظه قفل كردم
نميخواستم بگم ساكت شو ولي انقد قلبم سريع ميزد كه بدون اختيار كنترلمو از دست دادم
-ب..ببخشيد
بازومو سفت چسبيد و با لبخند گفت
+ميدونم آريانا ميدونم
برخلاف هميشه كه محكم بقلم ميكرد آروم هلم داد سمت خودش
ميدونست درد دارم
گردنمو آروم بوسيد و ادامه داد
+ببخشيد زخم و زيليت كردم، ميبينمت خل ميشم
-ن..نه اشكال نداره
روز پنجم بود
فقط دو روز ديگه..
بلوزشو سفت چسبيدم و بدون فكر كردن به درد شيكمم با تمام توانم بقلش كردم
با خنده گفت
+چيشد يهو
-هميشه همينجوري بمونيم
+ميخواي بگم وصلمون كنن بهم؟
-اوهوم
+قربونت برم كوچولو
-اههه نگو دلم قيلي ويلي رفففت
+امشب بريم پاستا بخوريم؟
-با اين وضع من ضايعست ، زنگ بزنيم بيارن
صداي زنگ گوشيش از تو جيبش بلند شد
+چانيه
با لبخند زد رو اسپيكر
به رابطه ي دوستي فوق العاده ي همشون حسوديم ميشد😍
-الو
~سلام جووووجووو
+از لنگات خجالت بكش مرتيكه
~يه بوس بده خجالت بكشم
+بنال چي ميخواي
~دلم تنگ شد جوجوووو، شام بريم بيرون؟
+نه ما داريم خودمون ميريم
~اوهوع سسكي بازي؟
سهون كه يه لحظه رنگش عوض شد با حرص گفت
+مادر.... بابا رو اسپيكره
~اههههه؟ سلام اوني، سهون جان
+ها
~اگه مايلي يا صلاح ميدونين شام افتخار بدين تشريف ببريم شام ميل كنيم
-نميايم ديوث نميايم
~باز هرجور كه صلاح ميدونين ولي اگه نياين.......
گوشيو از رو اسپيكر وردار بقيشو بگم كسكش
-بنال زودتر شرتو كم كن
~ما ميايم اونجا تلپ ميشيم بايد شام درست كني يا شام بخري كيونت پارست جاكش
-تو خونه ي من ميخواي واسم قلدري كني سگ توله؟ از يه كيلومتري اينجا رد شو ببين چجوري ميكنمت تخمه جن
يه لحظه به من نگاه كرد و گلوشو صاف كرد
انگار اصلا حواسش به من نبود
ولي منم از خنده غش كردم و باعث شد كه اونام معذب نشن
چاني كه از پشت تلفن ريسه رفته بود گفت
~بي تلبيت ، اصن قهلم بات
-به اونجام بابا ، يه پات لب گوره خودتو واسم لوسم ميكني بيا قطع كن مزاحمموني
با خنده قطع كردن
از دستشون دل درد گرفته بودم
-خو ميگفتي بيان
+با اين وضع من و تو؟
سرمو به علامت منفي تكون دادم
رفتم سمت بالكن تا لباسامو بردارم
اونم جلو تلوزيون فوتبال ميديد و فحش ميداد
برام جالب بود كه عين دوتا كاپل واقعي زير يه سقف زندگي ميكرديم
فيلم ميديديم ، غذا ميخورديم، لباس ميشستيم ، پيش هم ميخوابيديم و ..
با يه لباس بهتر اومدم تو هال و خواستم بشينم كه زنگ درو زدن
+حتما باغبونست
-باز كنم؟
+نه تو لباست بازه بشين
عين جوجه اردك دنبالش راه افتادم و پشت در وايسادم تا ديده نشم
~سلام جوووووجوووو
با شنيدن صداي چان رنگ از روم پريد
كم كم صداي بقيشونم بلند شد
انقدي دلم واسشون تنگ شده بود كه ميخواستم هر كدومشونو يه ساعت بقل كنم
ولي نميخواستم گردنم معلوم شه
موهامو دادم دو طرفم و از پشت در اومدم بيرون و پريدم بقل بكي
يجوري بقلش كردم كه حس ميكردم الان ميتركه
حس كردم يكم شيكم آورده و از خوشحالي دلم آب شد
گردنش هميشه بوي بچه ميداد
فشارش دادم و لپشو سفت بوس كردم
سهون با خنده گفت
+لهش كردي
بكي گفت
^انقد دلم واسش تنگ شده بود كه اگه نميومدم ميكشتم خودمو
همشون با سروصدا پريدن تو و جيغ جيغ ميكردن
چاني چهارزانو نشسته بود رو كانتر و دست ميزد
هركدومشون يه ور ولو بودن
انقد از دستشون ميخنديدم كه هر سري دل درد ميگرفتم
كاي گفت
*پاستا خريديما، مخصوص آريانا
-دستت درد نكنه اوپا*_*
~فيفا بزنيم؟
بكي اومد سمتم تو آشپزخونه
-فيفا بازي نميكني اوپا؟
^نه عزيزم، هر سري ميبازم
-پس خوبه
^خوبي عشقم؟
-آره، اگه تورو بيشتر ببينم خوب ترم ميشم
ابروهاشو داد بالا و با لبخند شيطاني گفت
^خخخخخخوش ميگذذره؟
با خنده زدم به بازوش
-بللللههه
^ديگه شدي زن داداش
با خنده سرمو انداختم پايين
-البته تا آخر اين هفته
با دستش لبمو داد بالا كه لبخند بزنم
~شام بخوريم؟ بابا گشنممممه
سوهو اومد تو آشپزخونه و ظرفارو برداشت
#اومدم كمكت
-مرسي مهربون
با دقت و عين خانوما پاستاهارو ريخت تو ظرفاي بزرگ و روش ريحون گذاشت
#پسرا بياين شام، فيفا بس
-چقد تو كاراي خونه خوبي، واسه يه مرد هم عجيبه هم فوق العاده
#اگه بهشون نرسم كه از بي غذايي و شلوغي ميميرن
-واي😂😂
#البته من از اولشم اينطوري زندگي كردم، از ليدر بودنشون لذت ميبرم
با لبخند صندليو براش باز كردم
همشون با سروصدا اومدن نشستن
سوهو براي هممون غذا كشيد
چاني هي جيغ ميزد من من من كه زودتر غذارو بگيره
#ديوونم كردي، بده ظرفتو
گرمم شد و موهامو دادم پشتم كه غدامو بكشم جلوي خودم
يه لحظه كل آشپزخونه ساكت شد
برگشتم بالا كه ديدم همه قاشق به دهن زل زدن به من
سوهو كه غذاش پريد گلوش ليوان آبشو پر كرد
برخلاف چيزي كه انتظار داشتم چانيول ساكت بود
بكهيون از زير ميز دستمو فشار داد و بلند گفت
^واا چرا غذا نميخورين؟ به به عجب پاستاييه
كاي كه از همه كنجكاو تر بود گفت
# آريانا خوبي؟ چيزيت شده؟
-من؟نه خوبم فقط....فقط..
هول شده بودم و هيچ بهونه اي تو ذهنم نميچرخيد
+تو حياط خورد زمين گردنش كوبيده شد بغل باغچه
چانيول گفت
~داداش گردنشو آروم تر ميكوبيدي تو باغچه
يه لحظه آب تو دهنم گير كرد و از خنده پاشيدم
خيلي ضايع بود كه بخندم ولي نميتونستم جلو خودمو بگيرم
حس ميكردم از خنده شلوارمو خيس ميكنم
بقيه هم مثل من بودن
بكهيون نفسشو ميداد بيرون تا خفه نشه و دي اوهم مثل هميشه از همه خنده دار تر ميخنديد
خندم كه تموم شد ياد آبرو ريزي افتادم و پوكر شدم
ولي همشون به غذا خوردن و حرف زدن ادامه دادن و حتي يه لحظه هم به روي خودشون نياوردن
بعد غذا سريع آشپزخونرو جمع كردن
و برخلاف هميشه سريع لباس پوشيدن و تو يه چشم به هم زدن ديدم دارن از در ميرن بيرون
عاشق هماهنگيشون بودم
+فهميدن
-اوهوم
+اشكال نداره
-هوم
+مربوط به ايران..
سرمو با تعجب برگردوندم سمتش
نفسشو داد بيرون و گفت
+بعد اين هفته برميگردي؟
-بهترين راهه
+نرو
انقد تند گفت كه حتي ه اولِ 'هاجيما' رو جا انداخت
-سهونا..
+نرو
ته صداش ميلرزيد
كنترلو گذاشتم رو مبل رفتم سمتش
محكم بغلش كردم و رفتم رو پنجه هام
-هرجا كه باشم ميخوام بدوني كه..
اولين بار بود كه ميخواستم به زبون بيارمش
نفس عميق كشيدم و ادامه دادم
-ميخوام بدوني كه خيلي دوست دارم
چند ثانيه بي حركت وايساد
سرشو چرخوند و با چشاي چهار تا شده گفت
+چي گفتي
خنديدم و موهاشو دادم كنار
-د.و.س.ت د.ا.ر.م شنيدي؟
+نه
-چي نه
+نه نه نه
-چي ميگي
+نبايد با من اينجوري كني
-چلا^~^
دستمو از دورش باز كرد و داد زد
+نهههههههه
-چيلا چيلاا^~^
+خفه شو
-نومخوام^~^
دويد سمت اتاقش و منم پشتش ميدويدم
دستشو گذاشته بود رو گوشاش
+نههههههه خفففههه ششششوووو
در اتاقو بست و درجا قفل كرد
+نميشنوم چي ميگي شب به خير
-يني رام نميدي تو؟:'(
+رات بدمم يه بلايي سرت ميارم
-ميكشيم مثلا؟
در اتاقو باز كرد و دستمو كشيد تو
+بدتر
-س..سلام
+سلام؟
-هول شدم خب
+كاريت ندارم فقط پيشم بخواب
-سهونا
+جان
-دعوام نكنيا
+چيشده
-فردا بايد با جي هوانگ شام بريم بيرون
+كجا؟
-يه رستوران
+هوم
-قهر نكن
+قهر چرا ، تقصير تو نيست
سرمو گذاشتم رو قلبش و چشامو بستم
بوي شامپو و ضربان قلبش بهترين راه براي آرامش قبل خواب بود
شايد بعد اين هفته نتونم بخوابم
***
YOU ARE READING
- 17X -
Fanfictionفك نميكردم يروز ازت ياد كنم نه به عنوان يه طرفدار به عنوان خاطره كه روزي X17 بار قلبم برات بزنه وقتي روز 17 فروردين ميفهمم رمز گوشيتو گذاشتي 1717 و 17 بشه مقدس كدوم طرفداريو ديدي لياقت يه داستان عشقي واقعيو داشته باشه؟ شايد واسه همين از ترس صدام در...