سومان باهام مفصل حرف زده بود
حدود يك سال از درس و مدرسه عقب بودم
يعني سال آخرم
دبيرستان اكسترا، شايد به گوش خيليا خورده باشه، معروف ترين و گرونترين دبيرستان/هنرستان سئول
كه حدود چهل درصدش كارآموزاي كمپانياي بزرگن كه تو ساختمون هنرستان درس ميخونن
خيلي هيجان زده بودم كه دانش آموز اكسترا باشم
ولي خيلي ام ميترسيدم بين اونهمه آدمه سالها كارآموز كم بيارم يا تنها بمونم
هيچوقت آدمي نبودم كه به كسي احتياج داشته باشم يا اذيت شم، ولي دوري از ايران دليل ترسم از تنها موندن شده بود.با اينكه من سئولو خونه ي دومم ميدونم، جايي بود كه حس ميكردم بهش تعلق داشتم، جايي كه هميشه آرزوشو داشتم و جايي كه با همه جاش خاطره داشتم و دارم
ولي نميتونم بگم بيشتر از ايران دوسش دارم، هيچوقت.
هميشه به اين فك ميكردم كه شايد همه مثل بچه هاي اس ام مهربون نباشن . و مهمترين از همه به اين فك ميكردم كه يكي مثل بكي رو هيجاي ديگه نميتونم داشته باشم، اكسترا بدون بك برام ترسناك بنظر ميومد
-آريانا؟ اينجايي؟ اين كاورارو بگير برو بپوش .بدو
كاوراي يونيفرم مدرسمو باز كردم
كت و دامن؟!مني كه سالها با مانتو و مقنعه ي تيره و گشاد گشته بودم همچين چيزي واسم غيرقابل درك بود
واقعا خوشگل بودن!!
كت از وسط دكمه ميخورد، جيره قهوه اي سوخته بود با رگه هاي قرمز و يه پاپيون بزرگ خوشگل قرمز گوشه ي بالا سمت راست و پايينش آرمه اكسترا با رنگ طلايي حك شده بود. دامنش يكم كوتاه و يكم پف دار قرمز قهوه اي بود
-دباااااك
+تازه اينا تابستونيشه. ست زمستوني سفيد/سرمه اي اه . كامل سفيده رو يدونه از آستيناش خطاي سرمه ايه اون يكي آستين يه دست سفيد اونم پاپيون سرمه اي و شلوارك كشت بافت داره
-عاليه!
+ساختمونش عالي تره، اعضاي اكسو همشون اونجا درس خوندن ميدوني كه! البته تو ساختمون هنرستان. راستي آريانا..تصميم گرفتي بري هنرستان يا..
-دارم بهش فكر ميكنم...
+داشتم فك ميكردم اگه بري هنرستان شايد بتوني كارآموز باشي، تو كه هميشه نصف روزتو اينجايي، ميتوني با بقيه كارآموزا خيلي فرق داشته باشي! عمو سومان ميشناستت و اعضاي اكسو باهات صميمين
-ميدوني كه آرزومه
+پس پيشو بگير
-ذهنم از خيلي چيزا مشغوله يوجو..
+ميدونم، ولي شرايط خوبيه، آرزوته دختر از دستش نده
خيلي چيزا بود كه بهشون فكر ميكردم
اكسترا ، طرحام، تصميمم واسه هنرستان .. و از همه مهمتر سهون. بي اخلاقه بي مصرفي كه بي دليل 90درصد ذهنمو مشغول كرده بود
***
YOU ARE READING
- 17X -
Fanfictionفك نميكردم يروز ازت ياد كنم نه به عنوان يه طرفدار به عنوان خاطره كه روزي X17 بار قلبم برات بزنه وقتي روز 17 فروردين ميفهمم رمز گوشيتو گذاشتي 1717 و 17 بشه مقدس كدوم طرفداريو ديدي لياقت يه داستان عشقي واقعيو داشته باشه؟ شايد واسه همين از ترس صدام در...