39

289 22 3
                                    


+حالا كه رسيديم بايد انتقام بگيرم
سريع سرمو ورداشتم و پريدم سمت در كه مچ پامو گرفت
با جيغ درو باز كردم و پريدم بيرون
تا اتاقم دويدم و درو قفل كردم
نفسم بالا نميومد
با خنده در زدو گفت
+نيم ساعت ديگه بيا شام
-نميخوام
+ميخواي از گشنگي بميري؟
-نهههه
+پس بيا
-باچ
لباسمو عوض كردم و دوش گرفتم و گوشيمو برداشتم كه برم سمت آشپزخونه
+ميدوني فردا بايد بريم اون مهمونيه؟
-آره
+و ميدوني كه من بايد با آيرين برقصم تو با جي هوانگ
-ميدونم
+بيا... بيا با اين اتفاقا با هم بد نشيم
-نه ميدونم نمايشيه
بقيه ي نهار بدون حرف صرف شد
انگار جفتمون از فردا خيلي ميترسيديم
ساعت از دوازده گذشت
حالا سومين شب بود
حالم خيلي خوب نبود
از خبرنگارا
از دوربينا
از دروغمون
از آيرين
از حسم به سهون
خيلي ميترسيدم
با ترديد در اتاقشو زدم و درو نيمه باز كردم
چراغ روميزيه كنار تختشو روشن كرد
+جونم؟
-من ميترسم
+از تنها خوابيدن؟
-از اونم آره، ولي بيشتر از فردا
دستاشو از هم باز كرد
هنوزم خجالت ميكشيدم ولي رفتم تو تخت و خوابيدم تو دستاش
دستشو آروم برد تو موهام كه باعث ميشد خوابم بگيره
+من هستم نترس
-ميدونم ولي ترسناكه
+من نميذارم اذيتت كنن
حس كردم خوابش گرفته چون صداش داشت آروم و خش دار ميشد و حركت دستشم كند شده بود
برگشتم سمت صورتش
سياهه سياه بود، هيچي نميديدم
لپشو بوس كردم و دوباره برگشتم سر جام
و ازونجايي كه خجالت ميكشيدم سريع بوس ميكردمو ميپريدم سر جاي اولم
بوي عطر خنكش داشت ديوونم ميكرد
***
از استرس نتونستم خيلي بخوابم
طرفاي ساعت پنج از خواب بيدار شدم
هنوز دستش سفت دورم بود
يه تكون خوردم كه پاشم
تقريبا داشتم موفق ميشدم كه خودشو كشيد و دوباره دستشو انداخت روم
ولي اين دفعه دستش خيلي شل بود ميتونستم راحت بلند شم
دستمو گذاشتم روتخت و خواستم بلند شم كه سرشو تكون داد و يه صدايي مثه ميوي گريه دراوردو دوباره دستشو سفت پيچيد
عين بچه ها تو خواب كه ناله ميكنن😂😂
چقد اين موجود وقتايي كه خودش بود كيوت ميشد
-عجب گيري افتادما
دوباره دستمو گذاشتم رو تخت و با فشار خودمو كشيدم بالا
با يه وضع ناجور خودمو كشيدم پايين تخت و بالاخره موفق به بيرون رفتن از اتاق شدم
ساعت پنج و نيم بود
براي اولين بار زودتر از سهون بلند شده بودم
رفتم سراغ ساكم و با يه كيسه ي بزرگ از لباساي شسته نشدم مواجه شدم
بايد چيكار ميكردم
بالاخره كه بايد ميپوشيدمشون
با كلي گشت و گذار تو آشپزخونه ي طبقه ي دوم يه ماشين لباس شويي پيدا كردم
لباسامو ريختم توش و خداروشكر كه مثل لباس شويي خودمون بود و ميتونستم باهاش كار كنم
حدود نيم ساعت وقت ميخواست
تو اين مدت رفتم حموم و يه لباس تقريبا راحت پوشيدم
روم نميشد شلوارك بپوشم
ولي تو تابستون و اون هوا نميتونستم راحت نپوشم
يه شوارك بلندتر از بقيرو انتخاب كردم
بازم كوتاه بود ولي انتخاب ديگه اي نداشتم
با يه بلوز طوسي كه روش نوشته هاي سرخابي داشت
موهامم كه خيس خيس بودو با حوله ي سفيدم لوله كردم بالاي سرم
واسه خودم خنده دار بود
تو هتل خودم عين كپك ميگشتم
ولي اينجا حتي موقع دستشويي رفتنم استايلمو نگه ميداشتم
يه نگاه به خودم تو آينه ي قديم كنار آشپزخونه انداختم
كاش يچيز بلندتر ميپوشيدم
ولي خب خيلي گرم بود
سعي كردم شلواركمو با دست بكشم پايين تر
+راحت باش
برگشتم كه ديدم داره با خنده نگام ميكنه
موهاش خيسه خيس بود و يه حوله ي سفيد دور گردنش بود
انگار خوشتيپ بودن تو وجود اين عوضي بود
من هيچوقت تو ايران تو خونه مثل اون لباس نپوشيدم
حتي لباس تو خونه هاشم مارك بود
بلوزش ساده ي سفيد بود و يه شلوار تنگ مشكي آديداس كه كنارش يه خطه كلفته سفيد داشت
با ديدنش يه لحظه خجالت كشيدم
چون فهميد داشتم شلواركمو ميكشيدم پايين تر،چقد اُمُل!!
-اه بيداري
+نيازي به خجالت كشيدم نيست، اولين بارم نيست ميبينم
-ياا
+منظورم اينه كه واسه من عاديه زياد ديدم توام خودتو معذب نكن. تو قراره اينجا زندگي كني نميتوني هرروز تو اين هواي مزخرف لباساي گرم و ناراحت بپوشي
با لبخند نشستم صندلي كنارش
هم گشنم بود و هم از استرس مهموني اونشب نميتونستم چيزي بخورم
-سهونا
+جانم
-من..
+امشب؟
-آره
+من به اين نمايشا عادت دارم، تو مسائل مختلف، تو اولين بارته پس عاديه كه بترسي، فقط سعي كن طبيعي باشي
-باشه
+برو كمپاني ميبرنت يه طبقه كه گريمتم انجام بدن بعدش  همو ميبينيم
سرمو به علامت مثبت تكون دادم و بعد حاضر شدن سوار ماشيناي كمپاني شدم
چه بلايي سرمون ميومد؟
دروغ به اين بزرگيو ديگه نميشد جمع كرد
ياد حرفاي يانا افتادم
يه پيج فيك با اسم اشلي ساختم و آريانارو تو اينستا سرچ كردم
بيشتر فن پيجاي آريانا گرند بود ولي يه پيج از خودم پيدا كردم
متن بيوش كره اي بود
من نميتونستم كره اي بخونم
ولي توي بيوش قلب داشت
چنتا از عكساي قديميم
و كلي عكس از سنگاپور و كنار ساختمون و ..
حتي خودم نميدونستم ازم عكس ميگيرن
شوكه شده بودم
ولي خداروشكر تو اون عكساي اون پيج خوب بودم
يه پيج ديگه هم پيدا كردم به اسم سِري
چنتا عكس از منو سهون توش بود
زير پستا كلي كامنت بود
بيشترش اموجيه گريه بود ولي اكثرشون كامنت ميذاشتن كه چقد بهم ميان و..
البته چنتا bitch و whore و اينا هم بود..
ولي اكثرش مثبت بود
خيلي دوست داشتم برم تو فن پيجاي ايراني و ببينم راجع بهم چي مينويسن ولي رسيده بودم دم كمپاني
بايد يروز ديگه اينكارو ميكردم
~سلام سلام بدو طبقه ي سوم
يوجو دكمه ي آسانسورو زدو با دستش نشون داد كه بايد بدودم تو آسانسور
چه سالن شلوغي!!
خيلي از دخترايي كه ميشناختم اونجا بودن
سونياشيده ردولوت كريستال و امبر حتي سونمي
يري دستشو برام تكون داد
*آرييييي
خيلي خوشحال شدم كه بين اون همه آدم خفن و معروف حداقل يكي بود كه بشناستم
-سلام يري عزيزم
*سلامممم، آريانا تمام دختراي اينجا از داستان خبر دارن و امشب حواس همه بهت هست، تازه هممون با سونبه سهون شيپت ميكنيم
-ياا يري
وندي كه تو لباس نارنجيش خيلي خوشگل شده بود با لبخند دستمو گرفتو گفت
~خجالت نكش ، اين كه دو نفر از هم خوششون بياد كاملا عاديه، به حرفاي سومان توجه نكن اون تنها چيز مهم براش اعتبار كمپاني و پوله، اگه خبرنگارام اوكي شن سومان مشكلي نداره. و يه چيز ديگه
صندليشو كشيد جلوتو كه كسي حرفامونو نشونوه
~راجع به آيرينِ ما... اميدوارم از دستش ناراحت نشي، اونم مثل تو مجبور به نقش بازي كردنه
-بعله درك ميكنم
با اين كه هيچ جوره تو كتم نميرفت
ولي اونم هيچ تقصيري نداشت
بكهيون از پشتم دويد و صندليمو چرخوند سمت خودش
دستمامو گرفت و جلوي صندليم نشست رو پاهاش
خط چشم كشيده بود وگريم كرده بود
انقد خوشگل شده بود كه دهنم باز مونده بود
عين يه عروسك زنده
^گوش كن چي ميگم، عطسه سرفه پلك زدن اضافي هيچ كدومو جلو دوربينا انجام نده، يه لحظه قيافه ي ضايع جلو دوربين معادله پونصدتا جك و چرت و پرته، استرس نگيرو طبيعي باش، مهربون باش كه اكسوالا بيشتر عاشقت شن
دستمو فشار دادو ادامه داد
^ميدونم كه سخته، ولي اينم ميدونم كه ميتوني
سرمو به علامت مثبت تكون دادم و كوتاه بقلش كردم
چشمك زد و از اتاق دويد بيرون
آرايشگرم پوني نبود
يه خانوم مسن ولي خوشتيپ
اولين بارم بود كه رسما تو اتاق گريم بودم
يه ميز سفيد با يه آينه ي گريم كه دورش پر چراغاي گنده بود
خانومه با عجله دويد جلوي ميزم و يه كيف بزرگو گذاشت رو ميز
زيپ كيفو باز كرد و من دهنم از تعجب تا ته باز شد
يه كيت خيلي بزرگ پر از لوازم آرايش و بِراش
سه تا كيف مثل همين داشت،يه كيف دستي ديگه ام بود
زيپشونو باز ميكرد و بعد چند طبقه ي شيشه اي روي هم بود
كه طبقه هارو ميكشيد و هركدوم مثل كشو باز ميشدن
هر كيف مارك خاصي داشت
اولين كيفي كه با ديدنش خرذوق شدم كيف M.A.C بود
مارك آرزوهاي هر دختري
يه نگاه با دقت به صورتم كرد و رفت سراغ كيفا
دو تا چيز مثل كاسه ي كرم در آورد با يه چيزي مثل جاي شكلات مايع هاي فرمن كه ميك ميزديم شكلاتش ميومد بالا😂😂
عين اسكلا با نيش باز زل زده بودم به وسايلش
تا حالا انقد لوازم آرايش اونم با اين ماركا يجا نديده بودم
اونم مني كه عاشق آرايش بودم
يكم از كرمه زد به صورتم
بعد از اون دوميو زد به پيشوني و دماغم و بعد چند ثانيه با يه چيزي مثل كاردك برش داشت
بعد يه جعبه ي قرص از كيفش دراورد و يكي از كپسولارو باز كرد و دونه هاي توشو ريخت تو يه ظرف و با آب قاطي كرد
يه مايعه خيلي خيلي سياه درست شد كه مثل ماسك زد به صورتم
قديما ديده بودم آيدلا ازينا ميزدن
احساس خفن بودن بهم دست داد
بعد چند دقيقه يه چيزي مثل جنس دستمال مرطوب ولي خشكو چسبوند به صورتم و كند
البته دردم نگرفت، واسه كندن مو نبود
بعد صندليمو چرخوند سمت رو شوييو صورتمو گرفت زير آب
دوباره يه نگاه دقيق به صورتم كرد و برگشت رو به كيفاش
با يه مايعاي خيلي عجيبي كه عين سيمان بود شروع كرد به كانتوره صورتم
يه مايع خيلي سفيدو با بِراشه گنده زد به وسط پيشوني زير چشام روي تيغه ي دماغم و يه جاهاي از گونه هام و گردنم
بعد يه مايعه قهوه ايه خيلي تيررو زد دور پيشونيمو دور گردنم و وسط گونم
تو آينه كه نگاه ميكردي انگار رنگ پاشيده بودن رو صورتم
ولي با كمال تعجب با يه اسفنج كوچيك شروع كرد به ضربه زدن به صورتم و محو كردن اون مايعا
بعد چند دقيقه كلشون رو صورتم محو شد
و پوستم يه دستو سفيد شد و اون تيكه هاي تيره هم باعث كشيده شدن صورتم شد
يا جده آرايش، چقد همه چيش خفن بود
يه كاراي عجيب غريبي انجام ميداد كه اگه بخوام همشو توضيح بدم سرتونو درد ميارم
فقط در همين حد كه يه چيزاي روشنو تيره ايو ميزد زير ابرو و كناراي دماغم و اينا
بعد يه اسفنج بزرگ با پمپ درآورد كه فهميدم هايلايتره 3D اه
ابروهامو يكم با مداد كشيد
يه خط چشم نازك و مدل كره اي
و بهترين قشمت سايه بود
يه سايه ي زرشكي/ عنابي فوق خوشرنگو از پالتش در آورد
يه چيزي مثل آرايشاي بكهيون تو هالووين
زير و بالاي چشامو زرشكي تيره كرد ولي انقد طبيعي و محو بود كه تو آينه فكر نميكردم واي چه رنگه جيغي يا واي دختره چقد آرايش داره
دو تا تيكه سنگ خيلي ريز مشكيو با يه چسب مخصوص چسبوند زير دو تا مژه هاي پايينيم
حالا ميفهميدم اون تيكه سياهياي زير چشم بكي كه برق ميزد چي بود
خيلي كم از ريمل اكليليش زد و با يه رژ عنابي تمومش كرد و دور لبمو با دقت با يه براش تيز و كرم پودر روشن تميزه تميز كرد
و در آخر دور لبامو مثل استايل كره ايا كمرنگ كرد و توشو پررنگ تر و روشو يه چيز براق و بيرنگ زد
تو آينه كه نگاه كردم عين كره ايا شده بودم
-دبااااك
موهامو با بابليس بزرگ حالت دار كردنو ريختن دورم
لباسمو با احتياط پوشيدم و كفشمو پام كردم
-الان كجا برم؟
~خونه ي سونبه سهون
-خونه ي سههههون؟
~آره
-مگه عجله نداريم؟حتي ميكاپره هم تند تند كاراشو انجام ميداد
~واسه اين بود كه سهون گفته زود برسونيمت اونجا
-واي من ترسيدم دير شده باشه
از ترس اين كه ازم عكس بگيرن كنار در سعي ميكردم صافر درست راه برم
ولي با اون پاشنه ها ساده نبود
در ماشينو سريع باز كردمو سوار شدم
سعي ميكردم دنباله ي لباسمو بپيچم دور دستم كه كثيف نشه
وارد خونه شدم و حواسم به دنباله ي لباسم بود
+چقد خوشگل شدي
با شنيدن صداش سرمو آوردم بالا
اولين باري كه اين طور نگاه كردنشو ديدم اونروز موقع عكاسيشون بود
به ندرت اينجوري نگام ميكرد
يجوري نگام ميكرد كه ..
ميخواستم خودمو بكشم
با دست كتشو صاف كردم و سعي كردم بهش نزديك شم
-توام خيلي خوشتيپ شدي عزيزم
با شنيدن عزيزم عين بچه ها خنديد و سرشو انداخت پايين
دستشو گذاشت پشت كمرم و كشيدم جلوتر
و ازونجايي كه پشت لباسم باز بود يه لحظه مور مور شدم
بدون حرف فقط زل زده بودم به چشماش
چشماش اصلا خوشحال نبودن
+حالا تو انقد خوشگل شدي كه جز جي هوانگ پونصد نفرم ميان گير ميدم بهت كه ، من چيكار كنم؟
-تو انقد خوشتيپ شدي كه مردام ميان سمتت
+حالا پررو نشيا، هميشه شبيه ميموني امشب يهو خوشگل شدي
با عصبانيت كوبيدم تو سينش
هميشه بايد وسط فازمون ميريد به همه چي
دستمو با خنده از رو سينش برداشت و گذاشت پشت گردنش
-چقد ديگه بايد اونجا باشيم؟
+نيم ساعت-چهلو پنج دقيقه
-پس زود باش
+كرواتمو ميبندي؟
-اوهوم، ولي اولش
رفتم سمت كيفم طبقه ي بالا تا گردنبندمو ببندم كه پشت سرم درو باز كرد
با گردنبند تو دستم با تعجب از تو آينه نگاش كردم
بدون حرف صندلي گوشه ي اتاقو گذاشت پشت صندليم و نشست
پاهاشو گذاشت دور پام و صندليمو كشيد عقب تر
گردنبندمو از دستم گرفت و غلافشو با دقت باز كرد
داشتم از تو آينه نگاش ميكردم
چقد كيوت شده بود وقتي با اون قيافه ي جديش عين بچه ها مشغول باز كردن گردنبند بود
با باز كردن غلاف موهامو با انگشت اشارش داد پشت
با اين كار يه لحظه مور مورم شد و لرزيدم
با ديدنش تو آينه نگام كرد و خنديد
غلاف گردنبندو بستو موهامو گرفت تو دستش
يه لحظه تعجب كردم
فكر كردم ميخواد موهامو با كش بنده چون به اون حالت گرفته برد تو مشتش
موهامو كشيد سمت خودش كه با اين كار از پشت خوردم تو سينش
بدون ول كردن موهام شونه ي چپمو بوس كرد
و بعد موهامو ول كرد
منم كه تو اين مواقع هول ميشدم سعي كردم خودمو بكشونم سمت چپ كه كرواتشو بيارم
ولي نميدونستم با اينكار فقط وضعو بدتر ميكنم
حتي به اين فكر نكردم كه خودش بلده كروات ببنده
پس چرا بايد از من بخواد؟
مثل هميشه كرواتو پيچيدم دور دستم كه گرش بزنم
كه صداي نزديك شدنشو شنيدم
ولي اتفاقي نيفتاد
حلقه ي كرواتو انداختم دور گردنش و خواستم سفتش كنم كه دستشو گذاشت پشت كمرم و هلم داد جلو
سعي كردم تمركزمو بذارم رو كروات
چون دستام داشتن شل ميشدن
بدون توجه نگاهمو دوختم به كروات
پيشونيشو چسبوند به پيشونيم
حس كردم ديگه نميتونم
اصلا نميدونستم داشتم با كروات چيكار ميكردم
تنها چيزي كه حس ميكردم اين بود كه واقعا نزديك بوديم
انقدي كه پيشوني و دماغم بهش وصل بود
ولي بازم سعي ميكردم توجهمو بذارم رو كروات و سريع بكشم كنار
ولي طوري كه نگهم داشته بود و سنگيني نگاهش نميذاشت
بالاخره بعد كلي تلاش يه كروات داغون بستم و دويدم از اتاق بيرون
تقريبا داشت وقتش ميشد
نبايد دير ميكرديم
بالاخره ما دليل اصلي اون مراسم كوفتي بوديم
+آريانا
بدون برگشتن سمتش جواب دادم
-بله؟
+هر اتفاقي افتاد يادت باشه كه همش نمايشه
انقد استرس داشتم كه بدون جواب دادن سوار ماشين شدم
دلم ميخواست برگردم ايران
بدون دردسر زندگي كنم
ولي چاره اي نداشتم

- 17X -Where stories live. Discover now