~سهون تو دفتره سومانه، گفتن توام بايد بري
سرم داشت گيج ميرفت ، يعني چي؟ چيشده؟
بدون حرف از بين دستاي سوهو رد شدم و دويدم سمت دفتر سومان
نميتونستم در بزنم، ولي هرچي بيشتر لفتش ميدادم جرئتم كمتر ميشد
سريع در زدمو بدون اننظار واسه جواب درو باز كردم
سهون كه جلوي ميز سومان وايساده بود برگشت و بهم لبخند زد
يعني چي؟
يعني همه چي خوبه كه لبخند ميزنه؟
سومان به نظر خوب نميومد
چون از هميشه عصباني تر بود
و جوري سرتا پامو نگاه ميكرد كه انگار ..
-من اينجام رئيس
و با يه تعظيم كوتاه وايسادم كنار سهون و رو به سومان
+خجالت نميكشي؟
-ب..بله؟
=رئيس
+سهون تو ساكت شو، اصلا صداتو نشنوم
تن صداش خيلي بالا بود، انگار ميخواست كل ساختمون بشنون
+جوابمو ندادي ، خجالت نميكشي؟
نميدونستم بايد چي جواب بدم چون اصلا نميدونستم دليل سوال چيه
-مي..شه اول بگين چيشده؟
دستاشو كوبيد رو ميز و صورتشو گرفت رو به پنجره
از كشوي ميزش يه پوشه درآورد و كوبوندش جلوم
+واكن ببين چيشده
دستام ميلرزيد ولي هرچه زودتر ميخواستم ببينم چيشده
پوشرو باز كردم
توش پره عكس بود
يكيشو درآوردم و ...
سرم داشت گيج ميرفت
سهون بدون توجه به سومان برگشت روبهم و گفت
*چيز مهمي نيست، من حلش ميكنم
سومان كه نزديك بود از عصبانيت بتركه داد زد
+چيو حل ميكني؟ يادت رفته كي اي؟ اگه ميخواي هر غلطي ميخواي بكني اول استعفا نامتو بنويس بعد برو هركيو خواستي بقل كن دست هركيو خواستي بگير شب پيشش بمون ولي تا وقتي اينجايي.. نبينم و نشنوم فهميدي؟
برگشت رو بهم و ادامه داد
*شايد بنظرت من خيلي سنگدل و عوضي بيام ولي اين حرفارو ميزنم كه يادت بمونه ، و چون ميدونم چقد شخصيتت برات مهمه
خوب گوش كن بچه
ادعاي اكسواليت ميشه؟ ساپورت؟ اگه واقعا اكسوال بودي همچين غلطي نميكردي. يه اكسوال واقعي زندگي آيدلشو از هم نميپاشونهانقد دستامو تو هم فشار داده بودم كه حس ميكردم ناخونام داره كف دستمو زخم ميكنه
*من بايد جايگاهتو يادت بيارم؟ بايد بكشونمت اينجا شخصيتتو له كنم تا ديگه ازين چيزا نبينم؟ خودت نميتوني كنترل داشته باشي؟
سهون كه از عصبانيت صداش ميلرزيد با تن بالا گفت
+رئيس..
*سهون تو خفه شو ، فقط خفه شو ، من اينجا حرف ميزنم شماها گوش ميدين
دلت ميخواد هزارتا مجله اسمتو بيارن روزي پونصد هزار تا كامنت بد زير پستت ببيني نتوني از ترس چاقو خوردنو كتكو اذيت بري بيرون ، هزار تا خبرنگار هر لحظه ازت عكس بگيرن ازت سوال كنن مثل امروز كادوهاي ناجور بگيري تو كيفت موش و سوسك بندازن تو همه سايتا مسخرت كنن واست جوك بسازن دوست داري اينچيزارو خانوادت تو ايران ببينن؟ بعد با اين وضع برگردي ايران؟آبروي خودتو ببري؟ اون وقت فكردي عشقو عاشقي يادت ميمونه؟
رو كرد به سهونو گفت
*يادت باشه كي اي و موقعيتت چيه، زندگي شماها شخصي نيست كه هركاري خواستي بكني، زندگي شما زندگي نتيزنام هست ، تاحالا شده چيزي بخواي نداشته باشي؟ خونه ماشين شهرت بهترين لباسا بهترين زندگي اگه واقعا دنبال يه دختري الان وقتش نيست و آدم درستي رو انتخاب نكردي، بايد كسي باشه كه بهت بخوره، يكي تو كار خودت و هم رده ي خودت، يكي كه نتيزنا تبريك بگن نه اينجوري بريزن تو ساختمون، با بدبختي بيرونشون كرديم ، ميدوني چقد برام مهمي سهون ؟ تو تو اين ساختمون بزرگ شدي، من بزرگ شدنتو تا الان اينجا ديدم و بهت افتخار كردم، تو از نه سالگي اينجا تمرين ستاره بودن كردي و واسه همين ستاره بودن جزوي از وجودته، مثل بقيه ي اعضا، شماها بهترين كارآموزاي من بودين كه بهترين آيدلاي من شدين، از تو اصلا انتظار نداشتم چون هميشه بي دردسر بودي، الان هم بخاطر ارزشي كه واست قائلم همه ي قضيه هارو جمع ميكنم ، ممكنه ازم متنفر باشي ولي همه ي اينكارا براي خودته
رو كرد بهم و ادامه داد
*اگه شخصيت تو واست مهم نيست موقعيت سهون برات مهم باشه، ميخواي از اكسو بياد بيرون دو تايي برين تو يه روستا اطراف جيجو زندگي كنين؟ مطمئن باش اگه ميشد اخراجت ميكردم و ميفرستادمت ايران يجوري كه ديگه سئول رات ندن، واسه خودتم بهتر بود، ولي با اخراجت فقط بيشتر داستانو گنده ميكنم ، الان تو موقعيتي نيستم كه بخوام ريسك كنم
تا اونموقع اشكام بدون توقف ميومدن ولي حالا نميتونستم صداي گريمو كنترل كنم ، لبامو فشار ميدادم تا صداي هق هقام بخوابه
*مرخصين
بدون يه لحظه حرف دويدم بيرون و سهون پشت سرم دستمو كشيد
-ولم كن
انقدر بلند داد زدم كه حس كردم كل ساختمون شنيدن
=انقد ترسويي؟ سومان اگه بخواد يكيو ميكشه ، شايعه ميسازه باطل ميكنه، هركاري بخواد ميكنه، فكردي نميتونه همه چيو عادي جلوه بده؟ فقط بايد صبر كني
-منو تو چيزي بينمون نبوده كه بخوام بخاطرش صبر كنم، انقد يجوري نشون نده كه واست مهمم يا بهم احتياج داري، انقدي آدم داري كه منو نخواي، حوصلت سرفته ؟ دنبال دردسري؟
=تو يه احمقي كه نميفهمي بيكار نيستم همش دنبالت بدوم ، آخرشم بگي هيچي نبوده؟ بايد حتما بلند بلند بگم واسم مهمي ؟ خودت عقل نداري تشخيص بدي؟
-اگه چيزيم بوده اشتباه بوده ، نميتونم كارتو بندازم تو خطر ، نميخوام ريسك كنم ، الان يا هزار سال ديگه قسم ميخورم كه اكسو و موقعيتش از هرچيزي برام مهم تره، اگه سختته برميگردم ايران ، باشه؟ فقط حواست به كارت باشه، چيزي كه سال ها واسش زحمت كشيديو از دست نده
نفسمو دادم بيرون و با صداي لرزون ادامه دادم
-و.. و من اصلا دوسِت ندارم ، برام مهم نيستي، براي توام مهم نباشه
تاحالا بغض كردنشو نديده بودم، چشاش پره اشك بود و صداش ميلرزيد
=دروغگو
-د..دروغ نميگم
=دروغ ميگي
-نميگم، دستمو ول كن
=ميخواي چيكار كني؟
صداش واقعا ميلرزيد، ميخواستم بميرم ولي تو اون وضعيت نبينمش
-يكاري كنم نبينمت، نميخوام يه درصد زندگي يكيو خراب كنم
بكهيون از دور دويد سمتمون ،دستمو كشيدو گفت
^بيا حرف بزنيم
-باشه
^همينجا ميگم، كادوهات... يه خرس خوني يه جعبه پره سوسك و يه چاقو
-ميدونم
^...
-من ميرم هتل
^نميتوني كلي آدم دمه دره
-همشون ازم متنفرن؟
^نه، خيلي از اكسوالا چون اكسوالي ميخوان حمايتت كنن ولي خبرنگارا شلوغش كردن چون پولشون ازين راه در مياد .اگه اكسوالا كمك كنن همه چي اوكيه
-نيازي به ريسك نيست، شب كجا بمونم؟
^از پاركينگ فرعي ميبرمت خونه ي خودم اونجا بمون، خودم شب ميام پيش سهون كه راحت باشي
-من راحتم
^بايد پيش سهون بمونم
-باشه
قبل از رفتن دوباره ازم خواستن برم دفتر رئيس
بدون اجازه درو باز كردمو وايسادم
-بله؟
*نميشيني؟
-ميخوام برم ميشه لطفا كارتونو بگين
*جي هوانگ، يكي از آشناها ، باهاش سوري دوست ميشي سهونم با آيرين ميبريم يه مهموني اجازه ميديم خبرنگارا عكس بگيرن كه مسائل حل شه
-خوبه
تعظيم كردمو بدون فرصت دادن از اتاق اومدم بيرون
بيشتر از ناراحت بودن عصبي بودم
با بكي با ماشينش رفتم و بدون هيچ حرفي خوابيدم
اگه بخوام بگم تا صبح گريه نكردم دروغ گفتم
YOU ARE READING
- 17X -
Fanfictionفك نميكردم يروز ازت ياد كنم نه به عنوان يه طرفدار به عنوان خاطره كه روزي X17 بار قلبم برات بزنه وقتي روز 17 فروردين ميفهمم رمز گوشيتو گذاشتي 1717 و 17 بشه مقدس كدوم طرفداريو ديدي لياقت يه داستان عشقي واقعيو داشته باشه؟ شايد واسه همين از ترس صدام در...