-بكي...
+ميدونم عجله داري بدوني ، كليشه نميرم ،خوب گوش كن
يه باند هستن كه باج گيرن، اولش فقط روحي آزار ميدن كه بعدش مطمئن شن سريع پولو ميگيرن
هدف اين دفعشون ماست..
اولين بار نيست..
فعلا نميتونيم اقدام كنيم، بحث ابروي كمپاني و گروهه
اولين دفعه تو رخت كن اين نوشترو ديدم، چندروز از ترس گريه ميكردم، چون موقعي كه اومدم نبود و چند دقيقه بعد برگشتم ديدم اين نوشته اونجاست
حس ميكردم يكي هميشه باهامه كه من نميتونم ببينمش و ميخواد بهم آسيب بزنه
داشتم ميرفتم بالا كه صداي پا شنيدم
واسه همين ديدي اونقد ترسيدم
شايد بنظر تو اونقدي كه من تو مرز سكته بودم ترسناك نباشه نميدونم چه فكري كردي..
ولي من.. يعني ما، خيلي از دستشون عذاب كشيديم
-نميتونين به كسي خبر بدين؟ اعضاي اكسو با ٦٠٠ تا باديگاردو بندو بساط بايد از يه مزاحم رواني كابوس داشته باشن؟
+خنده داره ولي.. ميترسيم.. اولين باري كه همه باهم راجع بهش حرف زديم حتي يه نفرم حرفه بروز دادنشو نزد.. بچه گونست ولي خيلي ميترسيم
بي اختيار بكيو سفت ترين حالت ممكن بقل كردم و تو حالي كه هق هقم بند نميومد گفتم
-نميذارم يه تار مو ازت كم شه
تصميممو گرفتم كه با رئيس اول همه درميون بذارم، وارد شدن پاي پليس حتي تو اين موقعيت كه حق با ما بود بدترين كار ممكن بود، سهام اس ام به همين چيزا وابسطست
اميدوار بودم رئيس به پسراش بيشتر از سهامش اهميت بده، چون اگه كوچكترين اتفاقي واسشون ميفتاد سهاماش هزار ميليون برابر افت ميكرد
***
بكيا
كل راهو تا ايستگاه پليس دويده بودم
با تمام سرعتم دويدم سمت بكي
-خوبي؟ چيشد؟ چرا..
*بريم تو ماشين من حرف ميزنيم
با دوتا آمريكانو و لبخند هميشگيش دره ماشينو داد بالا
*بخور حتما خيلي استرس كشيدي
-اوپا خوبي؟ چرا رفتي ؟ گفتي ميترسي ولي..
*بخاطر تو
-م..من؟
*گفتي نميذاري يه تار مو ازم كم شه. نميخوام حتي يه درصد قاطي اين قضيه شي
چشام درست نميديد، همش اشك بود. با صداي قطع و وصليم سعي ميكردم خودمو كنترل كنم
-بكي من ..
با خنده ٢تا انگشت اشارشو گذاشت زير پلكام ، نميتونستم چشامو باز كنم
*آيگووو نگاش كن، تا وقتي بس نكني دستمو ور نميدارم
با خندم كه وسطاش هق هق بود دستشو گرفتمو پريدم بقلش
نميتونستم گريمو كنترل كنم، صدام خيلي خيلي ميلرزيد
-بكيا
*نميخواي دست از صدا كردنم برداري؟
-نميخوام اتفاقي واست بيفته
دستشو پيچيد دور گردنم و با انگشتش سرمو آورد بالا، با اون قيافه ي احمقش چشاشو گرد كرده بود
*فكردي ميذارم؟ قيافم انقد خنگه؟
-آره خيلي خنگي
*شوتايم قسمت ١٠ يادته؟ من حتي از روحم نميترسم
حالا نميتونستم جلو خندمو بگيرم
-ياا اگه قرار باشه با دزدا مثل روحا رفتار كني فاتحه ي هممون خوندس
بازوآشو دور گردنم سفت تر كردو يهو جاهامون عوض شد
حالا من زير بودم اون با اون قيافه ي احمقش رو من
*من حواسم به خودم هست، اصلا كي دلش مياد يه آدم به كيوتيه منو اذيت كنه؟
مو هاشو از رو صورتش دادم بالا و با خنده گفتم-واقعا كي دلش مياد؟
حس ميكرد چقد نگرانم، فقط سعي ميكرد با شوخي تمومش كنه، پيشونيمو بوس كردو از رو صندلي بلندم كرد
*واقعا تو حالت بدي بوديما
-هايشششش خوبه تنهاييم
*بريم خونه؟
-آره، خستم
تا خونه زل زده بودم بهش، نميتونستم بذارم يه لحظه تو خطر باشه، به خودم قول دادم كه ازش محافظت كنم
YOU ARE READING
- 17X -
Fanfictionفك نميكردم يروز ازت ياد كنم نه به عنوان يه طرفدار به عنوان خاطره كه روزي X17 بار قلبم برات بزنه وقتي روز 17 فروردين ميفهمم رمز گوشيتو گذاشتي 1717 و 17 بشه مقدس كدوم طرفداريو ديدي لياقت يه داستان عشقي واقعيو داشته باشه؟ شايد واسه همين از ترس صدام در...