✎𝙿𝙰𝚁𝚃:10ᝰ

1.1K 204 54
                                        

قبول کردن این موضوع برای فرجنیا غیر ممکن بود چان یول بچه نمیخواست به هر دلیلی مزخرفی که بود اون دلش نمیخواست بچه داره بشه.

و حالا همسر بیچاره اش برای نگه داشتن طفلش باید التماسش رو میکرد تا قلبش به رحم بیاد.

فرجنیا داشت هق میزد و چان یول قرار نبود برای آروم کردنش کار خاصی انجام بده با کلافگی دستای مشت شده ی همسرش رو از روی سینه اش پس زد و برای نفس کشیدن چند قدم ازش فاصله گرفت مطمئن بود که مغزش از کار افتاده و داره احمقانه ترین کار زندگیش رو انجام میده.

نمیتونست...نمیتونست با وجود بیون آندراس به تولد طفلش رضایت بده بدنش هنوز از کابوس از دست دادن دخترش میلرزید اینبار دیگه نمیتونست وابسته بچه ای بشه که مطمئن بود کنار پدری مثل چان یول زندگیش پر از درد و خطره.

اون هم در صورتی که بکهیون به طور واضح زندگی همسرش رو تهدید کرده بود
چطور میتونست به همسرش بفهمونه به دنیا اومدن اون طفل به نفع هیچکس نیست‌؟

نفس عمیقی کشید و دستش رو لای موهاش برد صدای گریه های فرجینیا آروم تر شده بود کاش بیشتر از این آروم میگرفت یا حداقل به خواب میرفت چان یول به هیچ وجه حوصله متقاعد کردنش رو نداشت.

در حالی که خودش هم نمیدونست داره چه غلطی میکنه فقط ذهنش پر شده بود از هایلایت ها سرخ رنگ و هشدار دهنده ای که فقط اسم بیون آندراس رو نشون میدادن.

به عنوان پدر اون بچه به فرجینیا این اجازه رو نمیداد که با تولدش اون رو قربانی این بازی کثیف کنه.

اخم همیشگی بین ابروهاش جا خشک کرد و دست به کمر ایستاد.

_من به زندگی و سلامت خودت بیشتر از هر چیزی اهمیت میدم به عنوان همسرت بهتر از هرکس دیگه ای میدونم تو شرایطی نیستی که بتونی یه بچه رو به دنیا بیاری با پزشکت حرف میزنم...ما بعد از این هم میتونیم بچه...

ناله ضعیف فرجینیا باعث شد جمله اش ناتموم بمونه.
+چان..یول!!

چان یول به پشت سرش برگشت و نگاهی به چهره رنگ پریده همسرش انداخت صورتش طوری به نظر میرسید که انگار روحش ساعت هاست جسم کوچیکش رو ترک کرده.

فرجینیا نگاه پر از دردش رو به زیر پاهاش داد طوری که میلرزید ممکن بود قلبش برای همیشه از کار بیفته.

چند لحظه طول کشید تا چان یول متوجه گندی که زده بشه جریان خون از بین پاهای برهنه و سفید فرجینیا تمومی نداشت و دردی که مثل مسکن تو بند بند وجودش جاری میشد باعث شد وحشت زده تر از قبل ناله کنه:
-چان یول...

چان یول خشکش زده بود باید چیکار میکرد؟
فرجینیا نگاه بی روح و خالی از حسش رو به چشمای متعجب و نگاه سردرگم چان یول داد‌.

『𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹』Where stories live. Discover now