✎𝙿𝙰𝚁𝚃:20ᝰ

987 198 68
                                        

بعد از خوردن یک فنجون قهوه تلخ مقابل آیینه قدی کنار ورودی اتاقش ایستاده بود و با حوصله آستین پیراهن سرمه ایش رو مرتب میکرد.

مثل دیشب سر درد نداشت دوباره نگاهش رو به ایینه داد صورت بی نقصش برق میزد موهای سیاهش شفاف بود هر چند تمام این ویژگی ها باعث این نمیشد که سهون بهش نگه مثل پیرمرد هاست‌.

دستش رو روی یقه پیراهنش کشید و چند سانت از اون رو پایین داد دیدن اون رد های سرخ قلبش رو مچاله میکرد و باعث میشد از خودش متنفر بشه.

اخم هاشو تو هم کشید و حتی آخرین دکمه یقه پیراهنش رو هم بست چانیول جوری بوسیده بودش که بکهیون مطمئن بود تا یک هفته رد اون لعنتی ها از زیر گلوش و حتی ترقوی عزیزش پاک نمیشه.

لب هاش رو روی همدیگه فشرد و با نفرت تو آیینه غر زد:
-مردتیکه احمق
_میتونستم روش بالا بیارم

حالت موهاش رو مرتب کرد:
-دیشب فرصت خوبی گیرش اومده بود چون من مست بودم

پوزخند زد:
-اونقدر عوضی بود که حتی منو بیمارستان هم نبرد همینطوری اینجا ولم کرد

با یاد آوری دو پرستار و پزشکی که تمام شب کنارش بودن سرشونه بالا انداخت:
-اهمیتی نداره که پزشک خبر کرده بود به هر حال میتونست بره بیمارستان...

دوباره نگاهش تو چشمای خودش خیره موند:
-اما اینطوری عبدل ادریس عوضی و رسانه ها هم میرختن تو اون بیمارستان!!
سرش رو تکون داد و داد زد:
-به جهنم
_اون آشغال بی ارزش حق نداشت منو وسط خیابون ببوسه انگار که من یه هرزه باشم...خدای من!!

مثل کسایی که وسواس گرفته باشن دستش رو زیر گلوش کشید و با حالت چندشی فریاد زد:
-فاک بهت پارک یول...فاکککک

* * *


عصبی و پر از اخم پاشنه پاش رو پشت سر هم روی زمین میکوبید و از پنجره های بزرگ ویو مرگ بار نیویورک رو تماشا میکرد بلاخره کار سهون تموم شده بود و وقتی وارد اتاق شد با دیدن بکهیون فقط لبخند زد و بی اهمیت به اعصاب خوردش از کنارش گذشت.

پشت میزش جا گرفت بهش لم داد و مشغول کار با لپ تاپش شد این روزها درگیر صادرات محصولاتش به چین بود و تاکسیلوی عزیزش مثل یک هیولا روز به روز پیشرفت میکرد البته خوب به لطف بکهیون.

از گوشه چشم نگاهی به بکهیون انداخت مثل باروتی بود که هر لحظه امکان انفجار رو داره.
_صبحونه خوردی؟
-دیشب...چه توضیحی براش داری؟

سهون لبخندش رو خورد و ارنجش رو روی میز تکیه داد.
_یه شیطنت و هدیه کوچیک از طرف من بود مطمئنم که بهت خوش گذشته!!

『𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹』Where stories live. Discover now