✎𝙿𝙰𝚁𝚃:76ᝰ

778 137 176
                                        

چه اتفاقی برای یک انسان ممکنه بیفته که به جای تلاش برای حفظ آرامش و زندگی خودش، دست به فداکاری برای حفاظت از زندگی انسان های دیگه بزنه؟

چرا تعداد انگشت شماری از انسانها تبدیل به قهرمان هایی شدن که در پس نجات زندگی دیگران زندگی خودشون رو از دست دادن

چه اتفاقی برای بیون اندراس افتاد که تصمیم گرفت قهرمانی در سایه، و نجات دهنده زندگی انسانهای بیگناه باشه؟

کمبود کدوم احساسات تو وجود بکهیون، اون رو تبدیل به یه ناجی کرده بود؟

شاید تماشای رنج و سختی های طاقت فارسای مادرش، تجاوز و ازار اذیت ها توسط مردهای دیگه اون مرد رو مجاب میکرد که عموما برای حفظ زندگی دیگران بجنگه!!

چرا که اون زمان نتونسته بود از مادرش محافظت کنه، اما حالا برای حفظ زندگی دیگران میجنگید.

شجاعت تنها یک واژه نیست،
شجاعت مجموعه از فداکاری و گذشت های یک انسان برای رسیدن و تحقق یک ارمان و ایجاد یک تغییر بزرگه،تغییر های بزرگ در زندگی تا زمانی که انسان از پیله ترس رهایی پیدا نکرده شکل نمیگیره.

بکهیون مجموعه ای از تمام شجاعت ها بود، مردی که خودش رو از زندان ترسهای کوچیک و بزرگش رها کرد، و برای خلق جهانی بهتر جنگید.

حالا اون مرد درست مقابل چشمان لوهان داشت بین مرگ و زندگی دست و پنجه نرم میکرد.

پاهای لوهان به کف پوش بتونی، سرد و بی روح زمین چسبیده بود نگاه میخکوبش روی صورت بی رنگ، زخمی و کبود بکهیون خیره مونده بود، و داشت با بهت و حیرت به دستهای پیر، و سالخورده لیندا نگاه میکرد که روی قفسه سینه اش فشار می آورد، و سعی میکرد قلب از کار افتاده بکهیون رو احیا کنه.

سوال وحشتناکی از ذهن لوهان گذاشت
«محض رضای خدا چرا نمیذارید همینجا برای همیشه آروم بگیره؟»

-برگرد...برگرد...برگرد

لیندا با زجه داشت التماسش میکرد، فشار دستهاش پیاپی، و با قدرت روی قفسه سینه بکهیون وارد میشد، هر چند که اشک جلوی چشم هاش رو گرفته بود و به درستی نمیتونست صورت نوه اش رو ببینه.
-برگرد پسرممم...چشماتو باز کن پسرممم

سهون اینقدر شوکه بود که حتی نمیتونست ماسک اکسیژن رو درست جلوی دهان بکهیون بگیره، میلرزید و میلرزید.

لیندا سرش داد زد:
-درست پمپاژش کن!

نگاه سردرگم و گود افتاده سهون بالا اومد و به چهره رنگ پریده عصبی و ترسیده مادربزرگش خیره شد، عموما لیندا زنی نبود که از چیزی بترسه، در بدترین شرایط هم میتونست خون سردیش رو حفظ کنه، اما حالا سایه های وحشت داخل مردمک چشم هاش خودنمایی میکرد.

『𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹』Where stories live. Discover now