-مردتیکه نفهم متوجه موقعیتت نیستی انگار؟؟؟ یه بمب هسته ای قراره تو این خراب شده فعال بشه چرا حالیت نیس که چی میگم!!!
سهون تو صورت مرد توپید، یقه شهردار اودسای رو بین مشت هاش گرفته بود، گوشه پلکش از شدت خشم میپرید، و زیر گلوش متورم و نبض دار شده بود، ساعت از پنج عصر میگذشت، و شهردار اودسای رو تو عمارت ساحلیش وسط یه مهمون خانوادگی پیدا کرده بود.
آقای آرتور کریل شهردار اودسای هیچ کدوم از حرفهای این مرد غریبه رو که سر و کلش معلوم نبود از کجا پیدا شده متوجه نمیشد، بدتر از همه اینکه افراد اون مرد کل عمارتش رو محاصره کرده بودن، و اون مرد گیج تر از این حرفها بود که متوجه فاجعه ای که در انتظار اودسایس بشه.
دستهاش رو، روی دستهای سهون گذاشت که فشار سنگینی به سینه و گلوش می آورد و از چشم های سرخش نفرت میبارید.
-ولم کن...ولم کن آقا...تو کی هستی که بدون مجوز وارد عمارت من شدی؟؟؟ هیچ معلوم نیست برای کدوم سازمان کار میکنی...بمب هسته ای؟؟؟ چه مزخرفاتی،،،همین الان که مامورین پلیس از راه برسن...جمله اش با کوبیده شدن یه مشت محکم تو دهنش ناتموم موند و کل هیکل بزرگش کف مرمر های براق سالن افتاد، صورت مرد از درد مچاله شد، و با حال نداری دستش رو، جلوی دهانش گرفت که حالا بهتر از قبل میتونست مزه خون رو احساس کنه.
صدای جیغ ترسیده همسر و دو پسر نوجوونش رو از گوشه سالن شنید، هر سه اونها با ترس انتهای سالن ایستاده بودن و دو مرد درشت هیکل که سرتا پا سیاه پوشیده بودن مجهز به هفت تیر و اسحله های بزرگی که از گردنشون آویزون بود مقابلشون رو گرفته بودن تا جلوتر نرن، صدای جیغ زن با افتادن همسرش بلند تر شد، و هر دو پسر ده و هشت سالش رو بیشتر از قبل به آغوش خودش فشرد.
-خدای بزرگ خواهش میکنم...باهاش کاری نداشته باشید،،، اون کار اشتباهی انجام نداده اصلا شما ها کی هستین از کجا پیداتون شده؟؟؟
صدای کوبیده شدن نیم بوت های سیاه لیندا به کف پوش مرمر سالن تنها چیزی بود که شنیده میشد، و حالتی از اضطراب و نگرانی رو داخل سالن چند برابر تر از قبل میکرد، لیندا گوشه ناخونش رو بین دندون هاش گرفت، از این سر سالن، به اون سر سالن قدم میزد، خط نگاهش به یک نقطه ثابت بود، اما هیچ ثباتی رو داخل افکار بهم ریختش حس نمیکرد، هیچ نظم و فکر درستی داخل مغزش شکل نمیگرفت و همین باعث تشدید اضطراب اطرافیانش بود.
ارتور به سختی اب گلوش رو فرو برد، اینبار سعی کرد با ارامش و تسلط بیشتری حرف بزنه، نگاه بین سهون و اون پیرزن چرخید:
-من...امنیت اینجا رو تضمین میکنم و تا الان هیچ مورد مشکوکی گزارش نشدهاینبار عربده بلند لیندا بود که سکوت سالن رو از بین برد، به سمت مرد نیم خیز شد:
-خفه شو...خفه شووو
YOU ARE READING
🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️
Actionبیون بکهیون(آندراس) قدرتمندترین مرد جهان شیطان سیاه، یک شهروند آمریکایی که دخالت و نفوذ بالای تو سیستم کشورداری کشورهای مختلف داره و مثل ویروس به هر اطلاعاتی که بخواد دسترسی پیدا میکنه کیلددار همه درهای بسته و نابغه ریاضی و فیزیک یک جنایتکار و قاتل...