دستکش های چرم مشکیش رو پوشید،بارونی مشکی به تن کرد، قبل از بستن در کمد لباسش دست دراز کرده بود و بارونی دیگه ای که دقیقا با لباس خودش ست بود رو بین کشید، و از اتاقش خارج شد.
بیرون از اتاق همه منتظرش بودن،بکهیون از اتاق خارج شد و بی هوا بارونی که تو دستش داشت رو به سمت چانیول پرت کرد،چانیول دست دراز کرد و لباس رو تو هوا قاپید.
نگاه متعجبش بین لباس و بکهیون چرخید،بکهیون که داشت یقه لباسش رو مرتب میکرد،نگاه پر از سوالش رو جواب داد.
-دریا سردتر از اینجاست، با یه پیراهن نمیخوای که سرما بخوری؟
سرش رو برگردوند و نگاه پر از غرور و جدیش رو به چانیول داد، حالا شبیه به همون بیون آندراسی شده بود که چانیول انتظارش رو داشت، اون سر کار جدی تر از هر لحظه ای میشد، و با کسی شوخی نداشت حتی همسرش یول!چانیول بدون اینکه چیزی بگه فقط بارونی رو به تنش کرد، کاملا اندازه اش بود و نگاه سنگین سهون باعث شد بفهمه این لباس متعلق به اوه سهونه!
سهون کنار پنجره ها بزرگ دست به سینه ایستاده بود و داشت استیل چانیول رو برانداز میکرد که ترکیبی از لباس ها اون بودن.
چانیول آستین لباسش رو مرتب کرد.
-قرار نیست بخاطر یهدست لباس برات یه تریلری لباس بخرم!
یک تا از ابروی سهون بالا رفت، از این وضعیت راضی نبود، اصلا دوست نداشت کسی لباس هاش رو بپوشه اما مجبور بود با پارک چانیول کنار بیاد.
-شاید بعدا جور دیگه ای بتونی برام جبران کنی!
اخم های چانیول تو هم گره خورد و نگاه تندش رو به سهون داد که با بی تفاوتی مقابلش ایستاده بود.
-منظورت چیه؟
سهون با غیض بهش نگاهی انداخت و تقریبا صداشو بالا برد.
-بیخیال بابا من گی نیستم!!لحظه ای بعد صدای قهقهه بکهیون بود که تو کل امارتش پخش میشد، بکهیون خم شد و از کنار مبل عصایی که از دیشب روی زمین افتاده بود رو برداشت.
عصا رو به سمت چانیول گرفت و خنده اش رو فرو برد حالا بعد از یک قهقهه بلند دوباره سرد و جدی به نظر میرسید.
-بدون این راه رفتن برات سخته یول...همینجوری این ور اونور پرتش کن..
لحن جدیش باعث شد چانیول بدون هیچ حرفی عصاش رو به دست بگیره، شبیه به یه پسر بچه شده بود که انگار باید به حرف پدرش گوشه کنه.
YOU ARE READING
🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️
Actionبیون بکهیون(آندراس) قدرتمندترین مرد جهان شیطان سیاه، یک شهروند آمریکایی که دخالت و نفوذ بالای تو سیستم کشورداری کشورهای مختلف داره و مثل ویروس به هر اطلاعاتی که بخواد دسترسی پیدا میکنه کیلددار همه درهای بسته و نابغه ریاضی و فیزیک یک جنایتکار و قاتل...