"End of the First Book"

1.1K 142 212
                                        

در های آسانسور به روشون باز شد، تد کلارک در حالی که به حالت موهای پرپشتش دستی میکشید و مشغول مرتب کردنشون بود، وارد آسانسور شد.

و بعد از آینه دید که سربازی که همراهش برای انتقال دختر چانیول به اینجا اومده بود، بدون هیچ مکثی پا به درون آسانسور گذاشت.

چشم های بی حالت و بی روحش سرد و خشک به نظر میرسید، یه نگاه خیره و مستقیم داشت شاید شبیه به بقیه مامورین نیروی یگان ویژه.

تد وقتی کیلد دکمه منفی چهار رو فشار داده بود نگاه تیز سرباز رو، روی دستاش دید، و همین باعث شد با نیشخند به سمت سرباز برگرده.

-پارک چانیول بهت دستور داده تا اینقدر دقیق همه چیز رو بررسی کنی؟

نگاه سرباز به رو به رو بود، هیچ تکون محسوسی نخورد، حتی پلک هم نزد.

تد در حالی که فکش رو بهم میساید یک قدم رو به جلو برداشت و تقریبا رو صورت سربازی که مقابلش ایستاده بود خم شد، تقریبا هم هیکل بودن اما قد تد شاید سه چهار سانتی ازش بلندتر نشون میداد.

تد تعجب میکرد که تمام مسیر موقع رانندگی به این سوله حتی یک کلمه حرف هم نزده بود.

-نمیدونم،پارک چرا اصرار داشت که همراه تو به اینجا بیام؟

گوشه لبش کش اومد و همین باعث بالا رفتن سیبل سمت چپ صورتش شد:
-نکنه باهاش رابطه خاصی داری؟

زبونش رو، روی لبهاش کشید، و به خودش جرئت داد تا دستهاش رو برای لمس کردن رون پاهای سرباز پایین تر ببره:
-آخه اون عوضی به مردها خیلی علاقه داره

دست راستش هنوز به بین پاهای سرباز نرسیده بود، که درد وحشتناکی زیر دلش پیچید، و همین باعث شد صورتش تو یک لحظه مچاله بشه، و آرومی به سمت شکمش خم شد، به سختی تونست نفس بکشه.

دست سرباز هنوز داشت به بیضه هاش فشار می آورد،که دست آزاد دیگه اش رو بالاتر آورد، و ماسک سیاه صورتش رو در آورد:

-اشتباه گفتی تد، به مردها نه،،،به من علاقه داره

بکهیون وقتی که داشت از فشار آوردن به بیضه ها سفت شده تد لذت میبرد با لحن سردی که داشت کنار گوشش زمزمه کرد.

صورت تد، سرخ و سفید شد و برق از سرش پرید.

ناله تد تو گلو خفه شده بود، اما وقتی سرش رو بالا آورد و صورت عرق کرده بکهیون رو مقابله چشم هاش دید، تو یک آن حس کرد که از بالای یک برج بیست طبقه پرت شده ، درد وحشتناکی رو که بین پاهاش حس میکرد به کلی از یاد برد ، قیافه اش از هم وا رفت، مردمک چشم هاش به حدی گشاد و فارق شد که بکهیون تقریبا تونست انعکاس صورتش رو داخل سیاهی چشم هاش ببینه، با شکوه بود.

『𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹』Where stories live. Discover now