بکهیون آروم و عمیق نفس میکشید،چانیول از روی غریزه رانندگی میکرد و ذهنش درگیر افکار سنگینی بود که حاله ای از غم رو تو چهره اش ساطح کرده بود.
چانیول، هر از گاهی نگاه از جاده میگرفت، به کنار دستش، به پلک های بسته بکهیون، به لبهای نیم بازش، و قفسه سینه اش که به آرومی بالا و پایین میشد نگاه میکرد، شبیه به مردی که سالها معشوقش رو ندیده باشه.
جوری به اون چهره غرق آرامش و خواب نگاه میکرد که انگار تمام عمر از بودن در کنارش محروم بوده، و لحظه ای بعد نگاه دردناک، و چشم های نم دار و بغض آلودش رو به سطحه پوشیده از برف جاده میداد.
افکار دردناک تیغی روی مغزش میکشیدن تمام نورون های عصبی چانیول آماجی از درد بود، و صدایی داخل ناخوادگاهش مدام بهش یاد آوری میکرد که دروغگویی بیش نیست.
میدونست یک روز هویت اصلیش فاش میشه، این ماجرا اگه تا 100 سال دیگه هم ادامه پیدا میکرد بلاخره پدرش به سراغش می اومد، و همه ی آرامش پسرش رو برای همیشه از بین میبرد.
بین دو راهی وحشتناکی گیر کرده بود نه راه پس داشت و نه راه پیش، نه میتونست بکهیون رو تحویل کشورش بده و نه اینکه خودش از ماموریت کناره گیری کنه، چون به محض ارسال استعفانامه ، مامورین ارتش خلق کره برای کشتنش به سراغش می اومدن، و بعد از کشتن چانیول مهره تایید به استعفانامه اش میزدن.
احساس بغض و تنهایی به قفسه سینه اش فشار می اورد، حرفهای ناگفته ای که داخل دهانش مزه خون میداد، افکار خسته و تن رنجور، ادامه دادن، کار احمقانه ای بود و رها کردن بکهیون احمقانه تر.
شاید امشب میتونست بکهیون رو برای رفتن از آمریکا و تشکیل یه زندگی ساده دور از آشوب، دور از جنگ و سیاست مجاب کنه، زندگی تو یه جای دور افتاده میتونست رویایی و پر از آرامش به نظر برسه، جایی که هیچکس اونها را نشناسه، دور از همه شبیه به دو زوج عادی که کنار هم زندگی کنن.
* * *
ساعتی میشد که رسیده بودن، لوهان از تماشای عمارتی که داخلش قرار داشت غرق حیرت بود، خونه ای دوبلکس که به سبک دهه 1890 ساخته شده بود، سقف و شیروانی های چوبی، پنجره های متعدد و دل باز، راهرو های پی در پی،و راه پله ای به طبقه بالا که از کنار آشپزخونه قرار گرفته بود.
ریسه های سبز و قرمز چراغ ها رنگ رنگ نئونی، و درخت کریسمس بزرگی که به خوبی طراحی شده بود از گوشه کنار خونه به چشم می اومد و یاد آور فرا رسیدن کریسمس و سال نو بود.
داخل سالن رو به روی شومینه بزرگ ایستاده بود، آتش به آهستگی هیزم های داخل شومینه رو میسوزند و دورن حرارت و گرمای خودش حلش میکرد، بالای شومینه استند و کنسولی برای عکس ها طراحی شده بود، عکس های قدیمی، و جدید.
YOU ARE READING
🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️
Actionبیون بکهیون(آندراس) قدرتمندترین مرد جهان شیطان سیاه، یک شهروند آمریکایی که دخالت و نفوذ بالای تو سیستم کشورداری کشورهای مختلف داره و مثل ویروس به هر اطلاعاتی که بخواد دسترسی پیدا میکنه کیلددار همه درهای بسته و نابغه ریاضی و فیزیک یک جنایتکار و قاتل...