✎𝙿𝙰𝚁𝚃:35ᝰ

820 192 20
                                    

« سه گانه آندراس:فصل دوم »

_اینکه نمیدونی چی تو سرش میگذره اذیتت میکنه؟

ییشینگ به آرومی پرسید،سهون تمام طول مسیر که در حال رانندگی بود حتی یک کلمه حرف هم نزده بود.

فقط بلند و عمیق نفس میکشید و به این فکر میکرد
چرا این اتفاق شوم درست بعد از پیدا شدن سر و کله مردی به اسم پارک چانیول برای بکهیون می افتاد.

ییشینگ دوباره سکوتش رو شکست:
-با توام پسر ...داری به چی فکر میکنی؟

سهون فشاری به فرمون ماشین آورد سوال های پی در پی ییشینگ براش کلافه کننده بود و شیارهای مغزیش رو خراش میداد تو اون لحظه فقط به سکوت و کمی هم تنهایی نیاز داشت تا به نتیجه درستی از این اتفاق برسه:

-محض رضای فاک...ساکت باش اینقدر سوال نپرس...من خودمم نمیدونم قرار چه اتفاقی بیفته!!!

جمله آخرش رو با لحن تند و زننده ای به زبون آورد و همین باعث شد ییشینگ هیستریک بخنده و عصبی سیگارش رو گوشه لبش قراره بده، با فندک برنزی رنگش سیگارش رو روشن کرد و بعد از گرفتن یک کام عمیق غر زد:
-گندت بزنن...این اخلاق مسخره ات اصلا قابل تحمل نیس...عین یه کله خر خراب فقط میتونی داد بزنی

سهون اهمیت نداد چون همیشه این حرف رو از اطرافیانش میشنید و دیگه به شنیدنشون عادت داشت.

روش رو از ییشینگ گرفت بهتر بود جوع بینشون آروم باشه.

برای وارد شدن به پارکینگ خونه سرعت ماشین کمتر شد بارون به شدت میبارد،و هوا سوز سردی داشت تمام فکر و ذهن سهون پیش بکهیون جا مونده بود بیون اندراس از شب های بارونی نفرت داشت کاش میتونست بهش زنگ بزنه ولی خوب میدونست بکهیون رو مود خوبی نیست که جوابش رو بده.

ریموت در رو زد و منتظر ایستاد،اصلا حواسش به دور اطراف خونه نبود برای همین با تلنگری که توسط ییشینگ روی بازوش خورد به سمتش برگشت‌.
_چیه؟
ییشینگ با دست به بیرون اشاره کرد تقریبا جلوی درهای بزرگ و آهنی.
-اون بچه رو ببین!

سهون چشم هاش رو ریز تر کرد،بارش شدید بارون مانع از دید اون شخص میشد.
-اون دیگه کیه؟
با لحن سردی پرسید.

ییشینگ چشم هاش رو تو کاسه چرخوند:
-همون پسره اس که عذرش رو خواستی،همون مترجمه!!!

سهون اخم کرد:
-و خوب همچین شخصی جلوی در خونه من چه غلطی میکنه؟...مگه قرار نبود برشگردونی همون آشغال دونی که بود!!!

🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️Where stories live. Discover now