✎𝙿𝙰𝚁𝚃:51ᝰ

659 135 65
                                        

صدای موزیک ملایم که از داخل ضبط ماشین پخش میشد تنها چیزی بود که به گوش میرسید.

بیرون از این ماشین بارون به شدت میبارید، و قطرات بی امانش رو روی شیشه ماشین میکوبید.

نوستالژیک عجیبی بود بکهیون به یاد نداشت تو این ساعت از شب تو دل بارون مجبور به رانندگی بشه،اون هم رانندگی آروم و کم خطر تو اتوبان اصلی.

چانیول بخاطر درد کتفش زیاد نمیتونست رانندگی کنه برای همین بکهیون پشت ماشین نشسته بود و بدون اینکه حرفی بزنه داشت به راهش ادامه میداد.

قطعا هرکس دیگه ای جز چانیول وسط معامله از راه میرسید و همه چیز رو بهم میریخت سرش رو از تنش جدا میکرد، به هرحال اون بیون آندراس بود و قوانین خودش رو داشت.

اما حالا خودش هم نمیدونست چرا هیچ مقاومتی در مقابل پارک چانیول نشون نمیده، بعضی وقتها دلش افسار پاره میکرد و دوست داشت چیزهای بیشتر از رئیس یا بیون آندراس بودن رو تجربه کنه.

با گذشتن از خروجی اصلی باعث شد صدای معترض چانیول رو بشنوه فقط با همین کار میتونست اون مرد کم حرف عصبی مقرارتی رو به حرف بیاره و این براش مطلوب بود.

-خروجی رو رد کردی داری کجا میری؟

بکهیون نیشخند زد اما سرش رو برنگردوند.

-تو و اوه سهون برنامه‌امشب منو خراب کردین!

نیم نگاهی به قیافه وا رفته چانیول انداخت انگار واقعا خسته بود.

-برنامه امشب من مهمونی بود نه بیزنس و استراحت!

چانیول با کلافگی اخم کرد:
-بهتره دور بزنی من میخوام برم خونه بعدش هرجایی خواستی میتونی بری

نگاهش رو به بیرون از پنجره داد‌.
بکهیون بهش خیره شد این مرد عجیب بود واقعا عجیب گاهی اوقات سر از کاراش درنمی آورد.

-خوب من که داشتم کار خودم رو انجام میدادم تو یهو از کجا پیدات شد؟

بکهیون با لحنی قاطع و سرد گفت و منتظر شنیدن پاسخی درست و درخورش بود.

چانیول برای چند لحظه مکث کرد، و دوبارع نگاهش رو به بکهیون داد.

-برنامت این بود که با اون مردتیکه بخوابی؟

این جوابی نبود که بکهیون انتظار شنیدنش رو داشت
و همین باعث شد اخماش رو تو هم بکشه و عصبی جوابش رو داد:
-آره...برنامم دقیقا همین بود میخواستم باهاش بخوابم...
صداش رو بالا برد:
-و من نمیفهمم که تو از کدوم جهنم دره ای پیدات شد

-خفه شو

صدای بلند بکهیون بین صدای دورگه و عصبانی چانیول گم شد، هیچکدوم از اون دو نفر قصد کم آوردن نداشتن.

『𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹』Where stories live. Discover now