✎𝙿𝙰𝚁𝚃:62ᝰ

527 110 88
                                    

چانیول گرمی لوله هفت تیر رو پشت سرش حس کرد.
و مردی با لهجه انگلیسی غلیظ سرش عربده زد:
-ازش فاصله بگیر...ازش فاصله بگیر!!!
تو این لحظه تونسته بود لبهای بکهیون رو رها کنه،صورت آرومش درست تو چند سانتی از صورت خودش قرار داشت و نفس گرم بکهیون رو روی گونه هاش حس میکرد، لحظه ای که منتظرش بودن فرا رسیده بود.

صدای مرد انگلیسی بلندتر از قبل شد.
-دستاتو ببر بالا...ازش فاصله بگیر...از اون مرد فاصله بگیر...
بکهیون با لبخند محوی یک قدم به عقب برداشت دستهاش بلند کرد،
چانیول سر جای خودش میخکوب شده بود، انگار که این صحنه رو تو رویاهای خودش دیده باشه!

مرد سیاه پوست دیگه ای نوک هفت تیرش رو به سمت پیشونی بکهیون نشونه رفت با سرش به پایین اشاره کرد،
-زانو بزن...زانو بزن
کلماتش تند و با بی رحمی ادا میشد.

بکهیون برای چند لحظه به مردی که مقابلش ایستاده بود خیره شد، عصبی و کم حوصله، و سری کاملا تاس و بدون مو، و صورتی که غرق در سیاهی بود چیز چندان زیادی از چهره اش واضح نبود، اما نشون میداد که با یه ادم کشه حرفیه طرف حساب شده!

نگاه سرد بکهیون عذاب آور بود، طوری که خیره بهش نگاه میکرد باعث شد فریاد مرد تو دل دریا طنین انداز شه!
-بهت گفتم زانو بزن!!

بکهیون زانو زد، دستهاش رو پشت سرش قرار داد، و کاملا روی زانو هاش نشست، چانیول تو فاصله کمی ازش ایستاده بود داشت نگاهش میکرد، چطور میتونست حتی تو این حالتش هم غرق در غرور و قدرت باشه، بکهیون طوری روی زانوهاش نشسته یود که انگار یک دنیا رو به زانو در آورده.

ساکت و سرد سرش پایین بود، و منتظر یه فرصت مناسب، و چانیول نباید از روی هیجان واکنش نشون میداد.

ضربه قنداقک تفنگ رو بین کتفش احساس کرد و باعث شد به خودش بیاد.
مرد پشت سرش فریاد کشید.
-دستهات ببر بالا سرت...زانو بزن!!
چانیول از روی شونه نگاهی بهش انداخت،کاش میتونست حداقل یه مشت تو دهنش بکوبه.
صدای تو ذهنش عربده زد،«الان نه یول...الان نه!»
صدایی که شبیه صدای بکهیون تو سرش بود.

دستهاش بالا رفتن، با چند قدم فاصله پشت سر بکهیون زانو زد، اما بلافاصله بعد از به زانو در اومدنش بود که دستهاش به شدت به پشت کشید شدن، و مردی سعی کرد دستهاش رو با طناب زخیمی ببنده!
فک چانیول منقبض شد و نالید.
-فاککک

فضای کشتی ملتهب و پر از تشنج بود، و صدایی جز صدای پای افراد کیم کای به گوش نمیرسید، هر کدوم از افرادش به این سمت و اون سمت میدویدن  بیشتر اون ها تفنگ به دست مقابل بکهیون و چانیول قد علم کرده بودن، و حق تیر داشتن!

لحظه ای بعد صدای ناله کیم کای بود که از اون سمت عرشه به گوش میرسید‌
سهون و لوهان توسط بادیگارد های دیگه کای در حالی که تفنگ روی سرشون قرار داشت به این سمت کشیده میشدن،
ضربه ای به پشت زانوی  سهون زدن و مجبورش کردن
کنار چانیول روی زانوهاش بیفته، همون مردی که دستهای چانیول رو بسته بود حالا با عجله داشت دستهای سهون رو هم میبست.

🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️Where stories live. Discover now