با نوک کفش کلاجش ضربه ای به ساق پای ریک زد،
-هی ریک... خودت رو جمع کن میخوای الن از کون دارت بزنه؟
با صدای آروم و کنترل شده ای گفت، ساعت از 3صبح عبور میکرد و به ریک که از سر صبح در حال نگهبانی بود و هنوز شیفتش عوض نشده بود حق میداد، که جلوی در اتاق ارباب، روی لبه پنجره سالن بشینه و چرت بزنه اما سز نگهبان کسی نبود که از همچین خطای ساده و کوچیکی به راحتی بگذره، مثل آب خوردن هرکسی که تو انجام وظیفش کوتاهی میکرد کشته میشد.بنابراین دوباره با کلافگی مرد رو تکون داد، اینبار سر ریک لمس شد و به پشت افتاده، برقه منطقه هنوز قطع بود، اما نور مهتاب به خوبی از پنجره به داخل می تابید، رد ضعیف نور ماه روی صورت ریک انعکاس پیدا کرد و تونست، شقیقه سوراخ شده ریک و رد خونی که تا زیر چونه اش امتداد پیدا کرده بود، زو ببینه.
وحشت زده جاخورد، دستهاش از روی غریزه به سمت کلتش کشیده شد تفنگش رو از پشت کمرش آزاد کرد و خواست فریاد هشدار آمیزی بکشه که صداش با اثبات گلوله به وسط گلوش در نطفه خفه شد، در یک لحظه کل هیکل بزرگش با صدا کف سنگ های گرانیت و براق افتاد.
بکهیون جلوتر اومد از بالا نگاه گذرایی به صورت مچاله شده مرد و رد غلیظی که زیر پاش جریان پیدا میکرد خیره شد«چه محافظ های به درد نخوری» صدای ناخوداگاه ذهنش رو شنید از روی مرد رد شد و به سمت در اتاق گام برداشت.
در اتاق رو باز کرد، اولین چیزی که شنید، صدای خروپف های نامنظم دل مونته تو تاریک بود، اخم های بکهیون تو هم رفت شنیدن بعضی از صدا های آزاردهنده، نورون های حساس مغزیش رو عذاب میداد و لحظه ای بعد بابت اینکه چانیول تو خواب هیچ سروصدایی نداره خداروشکر کرد، در غیر این صورت هیچ وقت نمیتونست کنارش روی یک تخت بخوابه، در رو پشت سرش بست، و وارد فضای مجلل اتاق شد، یک اتاق سلطنتی با تم قرمز و طلایی،
رنگهایی که بکهیون هیچ وقت نمیتونست باهاشون ارتباط برقرار کنه، یک تخت کینگ سایز وسط اتاق که دور تا دورش پوشیده از پرده حریر بود.تن چاق و فربه دل مونته رو به خوبی تونست از لابه لای لحاف مخملش ببینه،چشم های بکهیون تو تاریکی حتی بهتر میدید، نزدیک به تخت جلوتر رفت، میرارا
روی سرشونه هاش جمع شده بود، با اشاره دست بکهیون به ارومی، وول خورد از روی سینه بکهیون خزید و به طرف تخت مرد پایین رفت.بکهیون در حالی که سعی میکرد به مغز و چشم هاش استراحتی داده باشه، به سمت میز کار دل مونته که نزدیک، به پنجره های بزرگ اتاق بود رفت، با دیدن یک بطری کریستال شراب تصمیم گرفت، از خودش پذیرایی کنه، لیوان رو پر کرد، و کلاه نقابدار رو از سرش در آورد، حالا میتونست راحت تر نفس بکشه به دل مونته خیره شد که شکم بزرگش تو خواب آروم بالا و پایین میشد، جای تعجب داشت که این مرد چه خواب سنگینی داره.
YOU ARE READING
🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️
Actionبیون بکهیون(آندراس) قدرتمندترین مرد جهان شیطان سیاه، یک شهروند آمریکایی که دخالت و نفوذ بالای تو سیستم کشورداری کشورهای مختلف داره و مثل ویروس به هر اطلاعاتی که بخواد دسترسی پیدا میکنه کیلددار همه درهای بسته و نابغه ریاضی و فیزیک یک جنایتکار و قاتل...