✎𝙿𝙰𝚁𝚃:29ᝰ

547 152 12
                                    

ماشه کلتش رو کشید و عبدالدریس رو مجبور کرد حرکت کنه.

واضح بود که مامور های امنیتی تا الان پشت در های اتاق جمع شدن بکهیون کلاه نقابدارش رو کاملا روی صورتش کشیده بود.

در رو باز کرد عبدل ادریس با دست هایی که به نشونه تسلیم شدن بالا رفته بودن، جلوتر از بکهیون بیرون رفت و پشت سرش بکهیون از اتاق خارج شد.

صدای سهون رو از هدستش داشت:
-بیرون تقریبا تحت کنترله،،، بالگرد هم روی ساختمون منتظرته چطوری میخوای ازشون رد شی؟

بکهیون با پوزخند جوابش رو داد:
-به راحتی

در حالی که هدستش رو غیر فعال میکرد عبدل ادریس سپر و محافظ انسانیش بود با گوش های خودش کشیده شدن ماشه ها رو شنید.

هر دو طرف ورودی سالن با مامور پوشش داده شده بود.

صدای یکی از اونها از پشت ستون به گوش بکهیون رسید.
_بهتره خودت رو تسلیم کنی قبل از اینکه کسی آسیب ببینه

بکهیون با پوزخند جوابش رو داد:
-مامور وظیفه شناسی هستی مرد، از مامور های وظیفه شناس خوشم میاد، اما قطعا امروز من قرار نیست که آسیب ببینم.

کنترل کوچیک رو از جیبش بیرون کشید و دستش رو بالا آورد:
-اون پایین یه بمب فعاله و تا من نخوام غیرفعال نمیشه به نفعتون از سر راهم برید کنار چون اصلا دلم نمیخواد صدها مهمون اون پایین صدمه ببینن.

فرماندهی که اونجا قرار داشت به یکی از افرادش اشاره کرد تا این صحت یا نادرستی این ادعا رو استعلام کنه.

* * *

چانیول عصبی و کلافه داخل سلف هتل قدم میزد سر در نمی آورد که مامورهای امنیتی امارات چرا باید بدون هیچ گونه هماهنگی وارد عملیاتی بشن که باختشون توش حتمیه!

با صدای مامور یگان ویژه ای که کاملا مشکی پوشیده بود به سمتش برگشت مامور بی سیم به دست و کمی آشفته بود.

_قربان مردی که شاهزاده رو گروگان گرفته تهدید کرده که داخل مراسم یک بمب رو فعال کرده و هر گونه واکنش افراد ما باعث انفجارش میشه

چانیول با غیظ بی سیم رو از دستش بیرون کشید و یقه اون مرد رو گرفت:
-همین الان تو و افرادت از اینجا میرید بیرون قبل از اینکه اتفاقی بیفته

دکمه بی سیم رو فشار داد و با تمام حرص و عصبانیتی که باعث شده بود خارج از کنترل به نظر برسه داد زد:
-همین الان از اونجا میرید بیرون تا اون لعنتی بتونه از ساختمون خارج شه مسولیت این عملیات با من نه با کس دیگه

با اتمام جمله اش بی سیم رو به سینه ماموری که کنار دستش خشکش زده بود کوبید و از کنارش رد شد.

باز هم بکهیون یک قدم ازش پیش افتاده بود، هر چند که چانیول اون مرد رو تو مشتش داشت اما بکهیون میتونست شبیه به قطرات ریز اب از میون مشت هاش سرازیر بشه، و این قدرت و دانش اون مرد بود که تو اوج فساد و تبهکاری هم میتونست خودش رو قدیسه نشون بده و از تمام ابهامات و تهمت هایی که بهش زده شده فرار کنه.

این قدرت و نبوغ آندراس رو نشون میداد، مردی که میتونست افکار،عواطف، و احساسات تک تک انسان ها رو به بازی بگیره و در آخر برنده از این بازی کثیف خارج بشه، اما چانیول برای همین اینجا بود، اون مرد اینجا بود تا جلوی بازی های کثیف آندراس رو بگیره و اینکار اگه به قیمت جوونش هم که تموم میشد یک روز جلوش رو میگرفت و برای همیشه به این بازی وحشتناک پایان میداد.

یک دستور از جانب فرمانده پارک کافی بود تا تمام تفنگ های آماده به شلیک غلاف بشن،فرماندهی که عهده داره این ماموریت بود با ناامیدی دستش رو بالا آورد و به افرادش دستور برگشت داد.

فقط دو دقیقه طول کشیده بود تا تمام سالن خالی از اون همه مامور یگان ویژه بشه.
بکهیون با تلنگر عبدل ادریس رو به جلو هول داد:
-راه بیفته

عبدل ادریس که تمام مدت شاهد قدرت نمایی بکهیون بود با غیظ لب زد:
-بازی خوبی رو شروع نکردی آندراس!!

بکهیون با نفرت تفنگ رو به پس سر عبدل ادریس فشار داد:
-من یا تو؟
کسی که جرئت میکنه مراسم ازدواج منو بهم بریزه نقشه قتل منو بکشه و پیش خودش فکر کنه که من هم مثل خودش احمقم باید هم بازی بخوره،،، این تازه یک صدم از بازی دادن های آندراس بود که دیدی...مونده تا بفهمید با چه آدم شروری در افتادید سرورم!

* * *


ووت های قشنگتون فراموش نشه
چنل تلگرام جهت دیدن ویدیو و اسپویل های انفورسر:

andras_town

🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️Where stories live. Discover now