خیره به آینه قدی داشت به چشم های سرد و بی روحش نگاه میکرد چشم هایی که انعکاسی از روح خسته و بیمارش بود اما حالا حس میکرد تکیه ای از روحش دیشب التیام پیدا کرده
با کشته شدن رایان بکهیون میتونست کمی راحت تر نفس بکشه و ذهنش از کابوس های شبانه کمتر رنج ببره، چون مردی که تو دوران نوجوانی مدام آزارش داده بود دیشب به دستای همسرش کشته شد.
همین میتونست برای بکهیون التیام دهنده زخم های کهنه اش باشه، بکهیون دیشب چانیول رو به قصد کشتن رایان به اون بار نبرده بود.
بلکه میخواست گوشه ای حقیقت زندگیش رو به چانیول نشون بده، چون میدونست چانیول قضاوت درستی راجبش نداره.
چانیول حس میکرد اون به هیولاس، و بکهیون این حق رو بهش میداد تا راجبش چنین تصوری داشته باشه.
اما اون باید میدونست که قبل از اینکه به یه هیولای خون خواری عوضی تبدیل بشه، چه سرگذشت دردناکی رو داشته، سرگذشتی که باعث شده بکهیون از تک تک آدم های روی زمین بیزار باشه، و از هوش و استعدادش فقط به نفع خودش استفاده کنه، اما نفع آندراس همیشه نفعی بود که به عموم مردم هم میرسید.
اون مرد تو تمام دوران زندگیش حتی یکبار هم به مردم عادی آسیب نزده بود.
مقابله اینه ایستاده بود و داشت به چشم های خیره و گستاخش نگاه میکرد، این چشم ها حتی مقابل آینه و در تماشای خودش هم گستاخ و بی پروا میشد.
بانداژ سفیدی که دور سرش پیچیده شده بود رو از سرش باز کرد، زخم نسبتا عمیقی کنار شقیقه سرش به چشم می اومد اما بکهیون به این زخم ها اهمیت نمیداد، و بهشون عادت داشت این اولین باری نبود که سرش زخمی میشد.
موهای مشکی و خوش حالتش رو روی پیشونیش مرتب کرد تا زخم پانسمان شده اش زیاد به چشم نیاد، مدتها بود از رنگ مو استفاده نکرده بود و حالا حالت موهاش به رنگ اصلی خودش برگشته بود، یه سیاهی وحشی و بی انتها.
ذهنش درگیر کارهای عقب افتاده اش بود و با سرعت زیادی محاسبات عجیبی رو تو ذهنش انجام میداد.
اما برای لحظه ای فکر کرد،
و داخل اینه به چهره خودش دقیق تر از قبل شد، رگه های باریکی از موهای سفید رو لا به لای سیاهی موهاش میتونست ببینه.
اخمش عمیق تر از قبل شد و لحظه ای فکر کرد، دقیقا از چه زمانی به خودش داخل آینه نگاه نکرده بود؟
وقتی داشت به خودش نیشخند تلخ و مسخره ای میزد سرش رو پس کشید.
«از زمانی که اون مرد رو ملاقات کردی»
صدای ذهنش رو داخل سرش شنید.
زبونش رو، روی لبهاش کشید و به آرومی سرش رو تکون داد، شاید زمان زیادی رو صرف شناختن اون مرد کرده بود،«اون مرد پارک چانیول» نمیدونست شاید هم نیاز بود که بکهیون اون مرد رو به اندازه زیاد و کافی بشناسه.
YOU ARE READING
『𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹』
Acción[فصل اول کامل شد] بیون بکهیون(آندراس): قدرتمندترین مرد جهان شیطان سیاه، یک شهروند آمریکایی که دخالت و نفوذ بالای تو سیستم کشورداری کشورهای مختلف داره و مثل ویروس به هر اطلاعاتی که بخواد دسترسی پیدا میکنه کیلددار همه درهای بسته و نابغه ریاضی و فیزیک...
