حرف های جینهو رو نمیشنید،،،
نگاه مات و مبهوتش به گوشه ای از اتاق بود، و سرش آماجی از افکار،،، فکرهای بزرگ فکرهای دردناک فکرهای خسته کننده و ترسناک
اما هیچ چیز ترسناک تر از نگاه خیره، اروم و پر از غربت بکهیون بهش نبود، بکهیون بین جمع خانوادگی اوه،اعلام کرده بود که لوهان بعد از این پسر این خانواده اس، سهام دار شرکت تاکسیلو مثل تمام اعضای خانواده، و اون نگاه تاریک مسخ کننده بکهیون، درست همون نگاه شبیه به یه نگاه غریب به لوهان شبیه به آخرین نگاه های یک تبعیدی از زادگاهش، شبیه به کسی که انگار قراره خونه اش رو از دست بده، حالا تو یک لحظه ورق برگشته بود.
لوهان روی خوش زندگی رو میدید، روی خوش شانسی، آسایش و رفاه همیشگی و فردا رسما جزئ از خانواده اوه، و سهامدار تاکسیلو میشد، برای یک لحظه زمان جوری به نفعش چرخید بود که داخل اتاق جینهو بی هوا روی تخت نشسته بود داشت افکاری رو تو ذهنش بالا و پایین میکرد.
صحبت های جینهو رو نمیشنید، ذوق و اشتیاق دوست جدیدش رو نمیدید اون پسر بیشتر از همه هیجان زده بود،اما لوهان سراسر پر بود از استرس، دلپیچگی های همیشگی و یه ترس وحشتناک، انگار که مقابل یک تونل تاریک ایستاده باشه، انتها تونل به کجا میرسید؟
با باز شدن ناگهانی در اتاق تنش لرزید، هنوز به اندازه کافی شجاع نبود، هنوز شجاع نبود.
سهون رو دید که بین چهارچوب در اتاق ایستاده، با اخمی که بین ابروهای باریکش خطی انداخته بود، و یه غم و یه اعصاب خوردی بزرگ، انگار که دلش میخواست مشت هاش رو تو سروصورت کسی خالی کنه تا کمی آروم بگیره اما خود داری میکرد.جینهو با تعجب به قیافه کلافه برادرش خیره شد:
-چیزی شده سهون!
نگاه سهون رو چشم های لوهان ثابت موند.
-میشه چند دقیقه ما رو تنها بذاری!
جینهو با شیطنت نگاهی به لوهان انداخت که با شرم خاصی به زمین نگاه میکرد.
-البته خوب،،،اون پسر خوانده ات اما بهتر تذکر بدم قبل از اون دوست منه پس بهتر اذیتش نکنیانگشتش رو به نشونه تهدید بالا آورد، و سهون به برادرش خیره شد لبخند محوی روی لبهاش نشست، عجیب بود که جینهو تو اولین برخوردش با لوهان خو گرفته بود، درست شبیه به خودش وقتی برای اولین بار بکهیون رو دید.
وقتی بکهیون رو دید.
وقتی بکهیون رو دید؟
سوالی که تو ذهنش دوباره تکرار شد، اره وقتی بکهیون رو دید، سهون شیفته تنهایی بی انتها،چشم های خسته و دستهای مشت شده اش شده بود.تصویری از بکهیون هفده ساله برابر چشم هاش جون گرفت،و به یاد آورد که اون پسر هم ترسیده بود اما خوب میتونست پنهانش کنه.
جینهو از کنارش رد شد،سهون در اتاق رو بست، و لوهان به رسم ادب، با یه خجالت بی انتها از جاش بلند شده بود، سرش بین کتف هاش افتاده بود و داشت کف پوش اتاق رو نگاه میکرد.
YOU ARE READING
🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️
Боевикبیون بکهیون(آندراس) قدرتمندترین مرد جهان شیطان سیاه، یک شهروند آمریکایی که دخالت و نفوذ بالای تو سیستم کشورداری کشورهای مختلف داره و مثل ویروس به هر اطلاعاتی که بخواد دسترسی پیدا میکنه کیلددار همه درهای بسته و نابغه ریاضی و فیزیک یک جنایتکار و قاتل...