جواب:
همه روی صندلیهاشون نشسته و منتظر اومدن قاضی بودن. جیهوپ با دقت تمام سالن رو زیر نظرش گرفته بود و هرچند دقیقه با بی سیم به افرادش دستوراتی رو میداد. با اینکه جلسه خصوصی بود اما هنوز هم باید احتیاط میکردن.
کمی بعد مامورهای پلیس همراه همسورث وارد سالن شدن بعد گذشت چند دقیقه قاضی هم وارد شد.
تهیونگ به همسورث نگاهی انداخت، میدونست ماجرا امروز تموم نمیشه اما اینم میدونست که همسورث قدرت سابقش رو دیگه نداره.
به خواست قاضی متهم به جایگاهش رفت.
سالن توی سکوت فرو رفته بود فقط حرفهای قاضی بود که اون سکوت رو میشکست. بعد از تعیین هویت و سوالهای اولیه، حالا وقت سوالهای اصلی بود.
- آقای همسورث در برابر اتهامی که بهتون وارده چه اظهار نظری دارین؟
همسورث نگاهش رو داخل سالن چرخوند و روی تهیونگ زوم شد.
- فکر میکنم خودم با پای خودم اومدم و این اتهامات رو قبول و اعتراف کردم حالا چرا باید اظهار نظر جدیدی داشته باشم؟
تهیونگ هم سرسختانه نگاهش رو به چشمهاش دوخته بود، هر چی بیشتر فکر میکرد تصاویر محوی که داخل ذهنش بود بیشتر براش واضح میشدن.
یونگی که کنار تهیونگ نشسته بود حواسش رو کامل به تهیونگ داده بود و متوجه این بود که الان روی چه فشاری هست اما مطمئن بود این فشار میتونست باعث بشه یه سری از حقایق به ذهن تهیونگ برگرده.
- یعنی شما تایید میکنید کار قتلهای زنجیرهای اخیر به دست شما بوده؟
همسورث نگاهش رو از تهیونگ گرفت و به قاضی داد.
- بله...
بعد دوباره به تهیونگ نگاه کرد و ادامه داد:
- اما تو اعترافات بعدیم هم گفته بودم که تنها این کار رو انجام ندادم، من تمام اون قتلها رو با کمک شخصِ کیم تهیونگ انجام دادم.
قاضی سرش رو تکونی داد و گفت:
- میتونم بپرسم که دقیقا ایشون توی چه کاری بهتون کمک کردن؟ هیچ مدرکی از حضور ایشون همراه شما برای ما وجود نداره...
همسورث این بار با صدای بلند تری گفت:
-اینکه برای شما مدرکی وجود نداره دلیل نمیشه حقیقت نداشته باشه! اون پسر دوستهای خودش رو داره که میتونه مدارکش رو از هرجایی پاک کنن!
جیهوپ با شنیدن این حرف پوزخندی زد، اینقدر حقیر شده بود؟ چرا داشت دست و پا می زد تا تهیونگ هم با خودش به ته منجلاب بکشه؟
این بار تهیونگ رو به جایگاه احضار کردن و تهیونگ بی توجه به بقیه به سمت جایگاه رفت و داخلش قرار گرفت.
- آقای کیم شما حرفی برای گفتن دارین؟
تهیونگ نفس عمیقی کشید و گفت:
- من تمام اون روزهایی که قتلها اتفاق افتاد داخل خونهی اون افراد بودم اما قتلها همشون بدون استثناء یک ساعت بعد از خروج من اتفاق افتادن پس من نمیتونم قبول کنم که کار من یا به کمک من بوده...
وکیل همسورث جلو اومد و بی پروا پرسید:
- پس چرا باید دقیقا توی همون روزهایی که مقتولین به قتل رسیدن به خونههاشون رفته باشین؟
تهیونگ بیحس نگاهش کرد و گفت:
- من فقط دنبال حقیقت بودم، حقیقتی که هنوز هم متوجهش نشدم ولی فکر کنم چرای این سوال رو موکل خودتون که من رو زیر نظر داشتن بهتر بدونن!
سکوت کرد و بعد آروم تر ادامه داد:
- به دلیل اینکه چند تا از مقتولین افراد رده بالای کشور بودن من نیاز داشتم که خصوصی با این افراد صحبت کنم، من میخواستم راجب ارتباطشون با پدرم حرف بزنم تا بتونم یه ردی از قاتل پدرم پیدا بکنم. این کار فقط با دستکاری سیستم امنیتی خونههاشون امکان داشت و من بعد از حرفهام به تموم اون افراد اطلاع دادم که سیستمشون رو دستکاری کردم و تموم اون افراد تایید کردن مشکلی با اینکار نداشتن و این مدارک داخل فایلی که وکیلم تحویل قاضی میده مشخصه. چون بالاخره هیچ کدومشون دلشون نمیخواست درگیر یه پسری بشن که بهش اتهام قتل پدرش رو زده بودن و از قضا پای خودشون هم درگیر این ماجرا بود.
جیمین با اخم به سوهو نگاهی انداخت و آروم گفت:
- مگه وکیل تهیونگ من نبودم؟
سوهو بی خیال شونهای بالا انداخت و در جوابش گفت:
- این سوالی نیست که خودت باید بهش جواب بدی؟
بعد جیمین با دیدن یکی از دوستهای سوهو که به سمت قاضی میرفت فهمید که پسرا براش وکیل دیگهای گرفتن؛ دستی به پیشونیش کشید. وکیل تهیونگ روبه قاضی مدارکی رو ارائه داد و گفت:
- این مدارک شامل این موارده که موکل بنده در زمان قتلها داخل خونهی مقتولین نبوده، صدای مقتولین و دست نوشتههاشون و همچنین آثار اینکه موکل بنده توسط یه سری اشخاص بعد بیرون اومدن از اون خونهها دزدیده می شد و ساعتی بعد دوباره ولش میکردن میشه که می تونید خودتون با دقت مطالعشون بکنید.
قاضی با دقت مدارک رو بررسی کرد و در انتها دوباره همسورث رو به جایگاه دعوت کرد و این بار همسورث با چهرهی خشمگین تری اونجا ایستاده بود.
- آقای محترم میتونید برای ما تعریف کنید که چرا آقای کیم تهیونگ رو به زور می دزدیدین؟
همسورث نفس عمیقی کشید و بعد به تندی گفت:
- اون دزدیها بخاطر این بود که با استفاده از نقطه ضعف کیم تهیونگ بتونم اون رو قاتل معرفی کنم.
وکیل تهیونگ سریع به حرف اومد و گفت:
- پس چرا خودتون دست به اعتراف زدین؟
همسورث این بار بی حس به تهیونگ نگاهی انداخت و گفت:
- در ارتباط با این موضوع نمیتونم حرفی بزنم...
با اعلام تنفس همه از سالن خارج شدن، مارک اخمی کرد و روبه بقیه گفت:
- اینکه نمیخواد چیزی بگه خودش تایید بر این نیست که از کسی دستور میگیره؟
جیهوپ با انگشتش سرش رو ماساژ داد و گفت:
- براساس منطق آره اما تا وقتی مدرکی براش نباشه نمیتونیم چیزی رو اثبات کنیم.
یونگی لیوان آبی رو جلوی تهیونگ گرفت و تهیونگ با تشکر اون رو ازش گرفت و یک نفس سر کشیدش.
چند قدم اونطرف تر سوهو، چانیول و بکهیون به قیافهی تو فکر جیمین خیره بودن.
سوهو پوفی کشید و گفت:
- نمیخوای چیزی بگی؟
جیمین سرش رو به معنی نه تکون داد و باز به پایین پاهاش و سرامیک های زیر پاهاش خیره شد.
اون خودش تمام اون مدارک رو داده بود دست جیهوپ و جونگکوک، اون خودش می دونست که تهیونگ بی گناهه اما چرا این مدت جوری رفتار کرده بود انگار تمام اتفاقات تقصیر تهیونگه؟
زندگیش اینقدر پیچیده شده بود که دلش می خواست همین الان روی زمین بشینه و زار زار به حال خودش گریه بکنه.
چان دستی روی شونهاش گذاشت و گفت:
- ببین این مدت ذهنت درگیر پروندهی خودت بود بخاطر همین اشتباه کردی اینقدر فکر نکن حل میشه.
با فهمیدن اینکه دوباره باید برگردن داخل سالن جیمین نفس عمیقی کشید و نگاهش رو از دور به تهیونگ داد. از دور لاغر تر شده بود، موهاش بلند تر شده بود و قسمتی از اون رو بسته بود و از همه مهم تر رنگشون بود که دیگه قرمز نبود همین موضوع باعث میشد چیزی رو قلبش حس کنه انگار که داشتن قلبش رو مچاله میکردن، اما حقش بود.
با رفتن چان و بک آروم گفت:
- هر کسی تو زندگيش، يکی رو داره که نداره... من تهیونگ رو نداشتم اما فکر کنم با اینکه هیچ وقت نداشتمش از دست دادمش.
بعد آروم بلند شد و همراه سوهو وارد سالن شدن.
بعد دقایق طولانی قاضی حکم رو صادر کرد و بی گناهی تهیونگ اعلام شد. قاضی اعلام کرده بود که تحقیقات همچنان ادامه داره و حدس جیهوپ و جونگکوک این بود که قاضی هم فهمیده بود که همسورث از کسی این دستورات رو گرفته اما به دلیل اینکه همسورث تمام قتل هارو انجام داده و با تمام مدارکی که علیهاش هست فعلا تا اتمام پرونده به زندان منتقل میشه تا بعد در پایان پرونده حکم اصلی رو صادر کنن.
جیهوپ سریع تر از همه از سالن خارج شد و داخل بی سیمش گفت:
- مینگهائو یه ماشین مشکی رنگ سمت ضلع شرقی ساختمون هست، به علاوه یه شخص خیلی مرموز هم داخل دادگاه حضور داشت اطلاعاتش رو برات میفرستم هردو رو زیر نظر بگیرین قبل دادگاه دیدم از اون ماشین پیاده شده. وویانگ در چه حاله؟
مینگهائو همونطور که متمرکز کارهاش رو انجام می داد گفت:
- هنوز داخل خونست و یه چیزی...
جیهوپ حواسش رو جمع کرد و گفت:
- چیشده؟
مینگهائو گفت:
- این ماشینی که گفتی به اسم وویانگه...
جیهوپ ایستاد و دستی روی صورتش کشید.
- فکر کنم دیگه واقعا باید با واقعیت روبه رو بشین هیونگ! باید به بقیه هم درمورد وویانگ بگی...
جیهوپ آهی کشید و دوباره برگشت.
- فعلا باید تکلیفم رو با جیمین مشخص کنم.
پسرا داخل دادگاه بودن و حالا جونگکوک به جیهوپ پیوسته بود و داشتن منتقل شدن همسورث رو نگاه می کردن بعد از حرکت ماشین هردوشون به داخل ساختمون برگشتن. با رسیدنشون به جمع پسرا همه برگشتن سمتشون و بعد یونگی گفت:
- فکر کنم این مسئله رو جیهوپ بتونه حل کنه...
جیهوپ چرخی به چشمهاش داد.
- دیگه کدوم مسئله؟
نگاه همه به سمت جیمین کشیده شد و همین باعث شد اون دوتا هم به جیمین خیره بشن.
جیمین بعد چند ثانیه گفت:
- فکر کنم امروز وقتش نیست پرونده ی قبلی رو باز کنم باید بیشتر روش فکر کنم.
جیهوپ نفس عمیقی کشید و گفت:
- این مشکل که حل شدست چرا من باید بهش رسیدگی کنم؟
تهیونگ قدمی جلو اومد و گفت:
- چون من میخوام همین امروز این پرونده باز بشه!
جیهوپ چند لحظه به صورت مصمم تهیونگ نگاه کرد و بعد گفت:
- فکر کنم قبلش باید راجب وویانگ باهات صحبت کنم.
با زنگ خوردن گوشی کوک چند قدمی ازشون فاصله گرفت و مشغول شد.
جیهوپ دوباره ادامه داد:
- به نفع خودت و جیمینه الان این پرونده باز نشه و اول تکلیف وویانگ رو مشخص کنیم اونوقت میبینید که اصلا نیازی به باز کردن اون پرونده نیست، همین الانش هم میتونم بگم اون پرونده سرانجامش چیه.
به چشمهای جیمین خیره شد و محکم گفت:
- پدرت نخواسته تو اون پرونده رو بگیری چون اون پرونده یه پروندهی بزرگ سیاسیه که علاوه بر این کسایی که مردن پای چند تا از وزیرهای سابق و حالا هم درمیونه پس راه حل سادهای رو روبه روت گذاشت اون راه حل هم پروندهی یونگی بود.
بعد نگاهش رو به تهیونگ داد و گفت:
- پدرت نقش کوچیک این ماجرا بود که متاسفانه چیزهایی رو فهمیده بود که نباید می فهمید پس حذف شد و کی بهتر از پسرش که زمان قتل هم اونجا بوده رو متهم جلوه بدن؟
بعد آروم تر گفت:
- این پرونده جز دردسر برای ما چیزی نداره، وویانگ الان برگ برندش اینه ما سرگرم اون پرونده بشیم و بعد نقشههایی که داره رو روی میز بریزه و اجراشون کنه و یه جورایی از پشت به هممون ضربه بزنه...
جونگکوک با دو خودش رو بهشون رسوند یهو وسط حرف جیهوپ گفت:
- هیونگ... تو راه انتقال همسورث رو کشتن!
جیهوپ با شنیدن حرف کوک سمتش برگشت و بلند گفت:
- یعنی چی؟ این امکان نداره!
بعد توی بی سیم گفت:
- مینگهائو؟
مینگهائو با استرس جوابش رو داد:
- هیونگ بخدا خودمون هم نمیدونیم از کجا بهمون شلیک کردن فقط همسورث نیست چندتا از سربازها هم زخمی شدن...
جیهوپ معطل نکرد چند قدم بیشتر برنداشته بود که برگشت و تهدید وارانه روبه جیمین و تهیونگ گفت:
- همین الانش هم وویانگ دست به کار شده پس بچه بازیهاتون رو کنار بذارین.
و بعد همراه کوک فورا از اونجا رفتن.
همه توی شوک حرف جونگکوک بودن که تهیونگ گفت:
- همسورث همیشه از من و پدرم کینه داشت و برخلاف این موضوع همیشه علاقهی شدیدی به وویانگ داشت پس شوکه نمیشم اگه بفهمم این دوتا با هم همدست بودن اما شوکه کنندست که همدیگر رو قربانی کردن.
بعد قدم هاش رو آروم به سمت خروجی برداشت، یونگی هم به خودش اومد و همراهش حرکت کرد.

VOUS LISEZ
Snooker | Vmin +18
Fanfictionکاپل اصلی: ویمین [ اسنوکر در فرهنگ لغت انگلستان به معنی زیرک، مارموز و... هست و معنی آن در بازی بیلیارد پنهان کردن، از دسترس دور کردن، سد کردن و ماسک کردن است... ] ژانر:جنایی،معمایی،انگست،رمنس،اسمات - هیچی نگفت و رفت... همیشه همین بود خودش بهم گفته...