• جهنــم:
نگاهش رو به بالا میده و همزمان اطراف رو چک می کنه.
- مطمئنی همه چیز امنه؟
و بعد صدای سرخوش پشت اون هندزفری کوچیک و مخصوص توی گوشش باعث میشه چرخی به چشمهاش بده.
- معلومه هیونگ! همه چیز تا دو ساعت آینده حله ولی هنوز هم من هم جیهوپ هیونگ نظرمون اینه پات رو اون تو نذاری!
دستش رو به میله گرفت و گفت:
- با کمال احترام نظرتون به دیکم و تا وقتی دارم نینجا بازی درمیارم صداتون درنیاد!
با چند حرکت سریع خودش رو از اون میله بالا میکشه، میلهای که به دیوار یکی از زندانهای خصوصی دولت متصل بود.
- مشکوکه اما غریزم نمیذاره نرم و نفهمم اون لعنتی کی بوده!
جای پاهاش رو روی دیوار محکم میکنه و باز اطراف رو چک میکنه.
- موقعیت نگهبانا رو بهم بگین!
این بار صدای جدی جیهوپ توی گوشش پخش میشه.
- به خاطر تعویض برنامه شیفت همه داخل راهرو هستن فقط خودت رو به بالای ساختمون و اونجایی که گفتم برسون...
سری تکون میده، درسته هیچ نگهبانی نیست اما احتیاط کردن همیشه شرط عقل بوده و هست. خودش رو از روی لبه ی دیوار و پنس ها رد میکنه.
- فاک اینجا واقعا یه زندان مخفیه؟ این همه حفاظ اینجارو مشکوک تر میکنه برام!
صدای خندهی مینهائو رو میشنوه اما محل نمیده. به دیواری که توی نقششون بود رسید و نگاهی بهش کرد.
- جز استعداد سنگ نوردیت چیزی اینجا کمکت نمیکنه ویکتور!
صدای طعنهآمیز جیهوپ بود و فاک اونا هم تیمیم بودن یا دشمنم؟
- میشه دقیقا شما دوتا تکلیفتون رو با من روشن کنید؟ شما دوستامین یا دشمنام؟
و با پیدا کردن یه جای پا، پاهاش رو روش گذاشت و با کمک دست هاش خودش رو بالا کشید.
- ما دوستاتیم اما بهت گفته بودیم نباید بری و به خاطر همین، از سمتمون اخلاق خوبی نسیبت نمیشه!
تمرکزش روی جای پاها و دستهاش بود و نفهمید دقیقا کدومشون این حرف رو گفته.
وقتی بعد چند دقیقه دستهاش لبههای دیوار رو لمس کرد پوزخندی زد و با یه حرکت خودش رو بالا کشید و سعی کرد بی سر و صدا خودش رو کف پشت بوم بندازه!
چند ثانیه بیشتر طول نکشید تا روی دو زانوهاش بشینه و باز اطراف رو چک کنه با دیدن جایی که قبلا روی نقشه بهش نشون داده بودن گفت:
- اون قسمتی که میگفتین رو پیدا کردم.
و چشمهاش روی علامت ضربدر مخصوص خودشون ثابت موند.
- هی جیهوپ نگفته بودی قبل من اینجا بودی؟
آروم سمت علامت رفت و با دستمال مخصوصی که داشت شروع به پاک کردنش کرد.
- عادت من رو نمیدونی پسر؟ من همیشه خودم باید اول مکان ماموریتهارو چک کنم و بهت هم گفتم این یه زندان مخفیه اما چون زندانیهای سیاسی توش نیستن و یهجورایی بیشتر برای کارهای کوچیک ازش استفاده میکنن امنیت کمتری داره! این خودش نشون میده این پرونده زیاد هم براشون مهم نیست!
همزمانی که جیهوپ حرفهاش رو می زد تهیونگ مشغول باز کردن قفل دری بود که مینهائو روش باز کردنش رو بهش یاد داده بود و گفته بود فقط سی ثانیه طول میکشه تا باز بشه و درست هم میگفت!
- هیونگ تمام نگهبانا تا نیم ساعت دیگه توی یه اتاق با در سفید رنگ جمعن و تو میتونی خودت رو راحت به اون سلول برسونی و حواست باشه فقط باید نگاه کنی و هیچ حرفی نزنی! دوربینا و باقی چیزهام که حلن...
دستش رو به علامت اوکی بالا آورد و بعد مرتب کردن ماسک روی صورتش وارد ساختمون شد. با سرعت و کمترین صدای ممکن وارد بخشی شد که جیهوپ از روی نقشه بهش آدرس داده بود.
حالا اونجا کلی سلول و بند بودش و تهیونگ فقط دنبال یکیشون بود شماره C-15 که میتونست خیلی چیزهارو براش روشن بکنه!
به ساعتش نگاه کرد هنوز وقت داشت، با دقت اسم ها رو میگذروند و با گذشت از 8 7 سلول تونست اون اسم رو با حکاکی مخصوص ببینه.
نگاهی به پشت میلهها انداخت و اینجا بود که صدای جیهوپ رو شنید.
- هیچی نگو و فقط نگاه کن!
چطور میتونست هیچی نگه؟ این فردی که دقیقا رو به روش توی سلول سرش رو با چشمهای بسته به دیوار پشتش تکیه داده بود و جای زخم بزرگش از همیشه بیشتر توی چشم بود نه تنها جواب سوالهاش رو معلوم نمی کرد بلکه بهشون سوالهای جدید دیگهای هم اضافه میکرد!
- هیونگ! برگرد باید سریع تر برگردی راه نزدیک تری رو روی جی پی است نشون دادم!
نگاهش رو از اون فرد گرفت، گیج شده بود. اگر جیهوپ اومده بود پس حتما جواب تمام این سوالها رو میدونست!
- تهیونگ من داخل سلولهارو نرفتم، اگر رفته بودم چه نیازی بود تا تورو بفرستم تو دهن پلیسا؟ من فقط برای چک کردن امنیت اونجا، تا پشت بوم و اتاق مرکزی امنیت رفتم همین!
اینقدر گیج شده بود که فقط خودش رو با جی پی اس روی مچ بندش هماهنگ کرد و از اون ساختمون خارج شد.
کنار دیوار و اون میلهای که نیم ساعت پیش ازش بالا رفته بود تکیه داد و نشست.
- چرا؟ چرا حتی الان هم همه چیز رو پیچیده میکنه؟
جیهوپ که حالا از موقعیت تهیونگ یکم خیالش راحت شده بود گفت:
- فعلا بیا دو تا کوچه اینورتر توی همون ماشین همیشگی منتظرتیم، بیا!
تهیونگ چند بار محکم سرش رو به دیوار پشتش زد، این زندگی دیگه از جونش چی میخواست!
- میدونستم اون یه فرشتهی نجات لعنتی نیست، اما واقعا میدونه که اون قتلها کار من بوده؟
آروم بلند شد، اخم کرده بود و با قدمهای محکم از اون مکان دور شد. به خیابون که رسید صدای مینهائو توی گوشاش پیچ خورد:
- سمت راست، کوچه ی دوم!
و آهی کشید و به سمت جایی که مینهائو گفت پیچید، با ورودش به کوچه چراغ ماشین مورد نظرش روشن شد و چشمهاش رو زد، دستهاش رو جلو چشمهاش گرفت و با فریاد گفت:
- فاک یو پابو اون لعنتیها رو خاموش کن!
و بعد چراغهای اون ون سورمهای رنگ خاموش شد و درش باز شد.
- هیونگ نمیخوای بیای و دونسنگت رو بغل کنی؟
و بعد به تقلید از جیهوپ لبخند عمیقی زد که گرمهاش رو میشد از این فاصله هم حس کرد.
- دونسنگ احمقم اینقدر با اون هوسوک گشتی که کاملا داری کپی پیست اون میشی...
و بعد لبخند آرومی زد و با مشت آرومی که به مشت جیهوپ زد وارد ون شد و مینهائو هم ازش آویزون شد.
- هیونگ تو فوق العادهای!
یکم فقط یکم تکون خورد و بعد با فشار دادن دستهای مینهائو و پیچوندنش گفت:
-هزار بار گفتم اینطور ازم آویزون نشو!
و داد پر از درد مینهائو توی ون پیچید و چند ثاینه بعد لبهاش رو مثل همیشه برچیده بود و با اخم به هیونگهاش نگاه میکرد.
- همه هیونگ دارن منم هیونگ!
و بعد از ون پیاده شد و جای راننده نشست و گفت:
- مقصد؟
جیهوپ و تهیونگ به هم نگاه کردن و با هم گفتن:
- جهنم!
***
جیهوپ لیوان آب رو جلوش گذاشت.
- حالا نقشت چیه مرد؟
تهیونگ سری تکون داد و گفت:
- نمیدونم تا نفهمم قصدش دقیقا چیه نمیتونم کاری انجام بدم!
مینهائو که پشت یکی از مانیتورها نشسته بود جوابشو داد:
- فکر میکنم چه کاری بکنی چه نکنی آخرش نتیجهی مشابهی داره چون گندکاری به وجود میاد هممون میدونیم اون مرد هیچوقت بدون نقشه کاری انجام نمیده.
- این جالبه که خودش رو تحویل داده ولی یه اطلاعاتی بدست آوردم که پلیسها داشتن از قبل چکش میکردن میخوام بگم شاید فقط اینکارو کرده تا از دست پلیسها موقتا در بره؟
جیهوپ خیلی ریلکس گفت.
- مسخرست بخاطر گندکاریهای خودش میفتاد زندان اما با قتل چیزای بیشتری از دست میده.
- شاید یه مهرهی سوخته شده؟
همشون مشغول فکر کردن بودن و هر دفعه دلایلی که به ذهنشون میاومد رو به زبون میآوردن.__________________
اوه مای گاد! من باز پارت گذاشتم^^
ولی شرط ووت و سین داره برای پارت بعدش:
ووت: ۱۵
سین: ۳۰
برم ببینم چه می کنید...
کاورم ببینید حال کنید، فالو یادتون نره به جاهای اسمات برسیم پارتا خصوصی میشن و فقط فالوورا میتونن بخونن:'

YOU ARE READING
Snooker | Vmin +18
Fanfictionکاپل اصلی: ویمین [ اسنوکر در فرهنگ لغت انگلستان به معنی زیرک، مارموز و... هست و معنی آن در بازی بیلیارد پنهان کردن، از دسترس دور کردن، سد کردن و ماسک کردن است... ] ژانر:جنایی،معمایی،انگست،رمنس،اسمات - هیچی نگفت و رفت... همیشه همین بود خودش بهم گفته...