Hyung

1.3K 252 30
                                    

شرط:
سین+۵۰
ووت: +۵۰

• هیونگ:

فضای دفتر سوهو همیشه بهش آرامش میداد، یکی از دلایلی که وسوسه‌اش می کرد خودش هم دفتر بزنه این بود که فضای آرامش بخشی مثل اینجا برای خودش درست کنه.
با قرار گرفتن دوتا فنجون چای روی میز جلوش و نشستن سوهو روی مبل راحتی روبروش از افکارش بیرون اومد و نگاهش رو به هیونگ مهربونش داد.
- بخور تا سرد نشده جیمینا.
سوهو اشاره به چای سبز روی میز کرد و خودش هم فنجونش رو برداشت.
- یا هیونگ میدونی هیچوقت داغ داغ نمیخورم و باز اصرار میکنی!
سوهو خنده‌ای کرد و بعد با ملایمت گفت:
- آخه وقتی غر میزنی کیوت میشی و این قیافت رو دوست دارم.
جیمین ادایی براش درآورد و بعد جدی گفت:
- یونگی بهم زنگ زد اما جوابش رو ندادم بعد پیام داد که میخواد راجب تهیونگ باهام صحبت کنه اما...
- اما بازم جوابش رو ندادی...
جیمین سرش رو پایین انداخت و بعد چند ثانیه صدای سوهو رو شنید:
- جیمین میدونی که باید باهاش حرف بزنی؟ بهت که گفتم جواب همه‌ی سوالاتت دست یونگیه!
سرش رو بالا آورد و جدی گفت:
- میدونم هیونگ اما نمیتونم یعنی نمیدونم میتونم تنها باهاش صحبت کنم یا نه با اصلا نمیدونم آمادگیش رو دارم با حقیقت روبه رو شم یا نه؟ من فقط یکم احساس گیجی دارم. سوهو سرش رو تکون داد و لبخند کوچیکی به دونسنگ نگران و گیجش زد.
- همه ی اینا با حرف زدن از بین میرن جیمین... تازه مگه نگفتی میخواد راجب تهیونگ باهات حرف بزنه پس فقط فعلا به همین بهونه جلو برو هوم؟
جیمین سرش رو به نشونه‌ی فهمیدن تکون داد و فنجونش رو برداشت، سوهو از سال بالایی‌های دانشگاهشون بود کسی که توی یکی از پروژه‌های مشترک باهاش آشنا شده بود و اونجا بود که فهمید چرا بین همه‌ی دانشجوهای دانشگاهشون محبوبه چون محض رضای فاک اون یه آدم مهربون و با شخصیت و با ملاحظه است که حتی شاگرد اول دانشگاهشون هم بود. درسته جیمین هم شاگرد اول بود اما برعکس سوهو نمیتونست سریع با بقیه جور بشه و جز چندتا دوست دوست های دیگه‌ای نداشت.
جیمین قبل پروژه همیشه سوهو رو رقیب خودش میدونست اما بعد اون پروژه اون دوتا شدن دوست های جدانشدنی جوری که هنوز هم توی کارهاشون به هم کمک میکنن فرقی نداره براشون اون کار میخواد به زندگی شخصیشون مربوط باشه یا زندگی خصوصیشون چون هیچ چیز پنهانی از همدیگه نداشتن و تو این چند سال زیر و بم همدیگه رو می‌شناختن.
بعد خوردن چای به سوهو نگاه کرد که سرش رو توی یه پرونده فرو کرده بود و با دقت نگاهش می‌کرد.
- هیونگ راجب شرکت کیم چه چیزایی پیدا کردی؟
سوهو پرونده‌ی روبه روش رو کمی بلند کرد و جوابش رو داد:
- هیچی، هیچ اثری از خودشون باقی نذاشتن.
جیمین اخم کرد و بعد بلند شد و کنارش نشست.
- پس جین و نامجون هیونگ از کجا فهمیدن؟
سوهو دستی به شقیقش کشید و گفت:
- خیلی اتفاقی یکی از پرونده‌هایی که هنوز دستکاری نشده بود رو دیدن و بعد از فهمیدنش فقط تونستن وکیل رو اخراج کنن نمیتونستن ازش شکایتی بکنن چون اون پرونده بعد چند روز غیبش زد و جاش یه پرونده‌ی دستکاری شده گذاشته بودن. حتی اونقدر این پرونده‌ها درست دستکاری شدن که کسی حتی با چک کردن دوباره متوجه‌ی چیزی نمیشه حتی منم بعد چندبار بررسی هنوز دقیق نمیفهمم توی این پرونده‌ها دقیقا چه خبره؟
جیمین پوفی کشید و به پشتی صندلی تکیه داد که صدای گوشیش بلند شد.
با دیدن اسم مخاطب آروم از جاش بلند شد و به سمت بالکن اتاق سوهو رفت و گفت:
- هیونگ اینو جواب بدم میام.
و بعد در بالکن رو باز کرد و واردش شد و پشت سرش در رو بست و قبل قطع شدن علامت سبز رنگ گوشیش رو لمس کرد.
- اوه بالاخره جواب دادی!
صدای حرصی و دلخور یونگی رو از پشت تلفن شنید خیلی جدی گفت:
- سلام کاری داشتین؟
یونگی با خشم در دفترش رو بست و به نگاه متعجب منشیش اهمیتی نداد و تقریبا با صدای بلندی گفت:
- اوه فکر میکنم من گفتم بهت چه کاری دارم و تو جوابم رو ندادی!
جیمین پوفی کشید و گفت:
- حتما سرم شلوغ بوده که جوابتون رو ندادم میتونید همین الان هم حرفتون رو بگین!
یونگی میدونست این صدای جدی و سرد و جمع بسته شدنش حقشه اما باید توضیح میداد، گرچه مهم تر از اون، توضیح دادن وضعیت تهیونگ برای جیمین بود!
- الان نمیتونم با کسی قرار کاری دارم لطفا یه روزی رو آزاد بذار باید با هم حرف بزنیم اونم راجب تهیونگ!
و از پشت تلفن چشم غره‌ای به جیمین خیالیش رفت.
- باشه روز و ساعت و مکان رو براتون می‌فرستم و اگه مشکلی داشتین بهم بگین تا عوضش کنم...
یونگی برخلاف لحن قبلش باشه‌ی آرومی گفت و جیمین با خداحافظی کوتاه و سردی تماس رو قطع کرد. یونگی میدونست هیچ وقت لیاقت جیمین رو نداره اما این رو هم میدونست میتونست اون لیاقت رو به دست بیاره اما خودش نخواست و الان هم برای به دست آوردنش دیر شده بود.
اون پسر زیادی خوب و مهربون بود و یونگی زیادی بی احساس! همیشه‌ی خدا سر نظریه هاشون باهم کل کل می کردن و این جیمین بود که آخر هر حرفش یه بی احساس به یونگی می چسبوند، با یاد آوری اون روزها و بحث‌هاشون لبخند کوچیکی زد.
جیمین بعد قطع کردن نفس عمیقی کشید و به گوشیش خیره شد.
- من میتونم باهاش تنهایی روبه بشم!
همونطور که نگاهش به صفحه‌ی گوشیش بود سلفی خودش و تهیونگ ظاهر شد و همزمان صدای گوشیش دوباره دراومد.
لبخند زد و سریع جواب داد.
- سلام ته خوبی؟
تهیونگ همونطور که روی مبل خونه ی جیمین نشسته بود و با یک دستش شوگر رو نوازش می کرد گفت:
- خوبم من اومدم خونه اما تو نیستی!
جیمین دستش رو بالا آورد و به پیشونیش زد و بعد جواب ته رو داد:
- اوخ یادم رفت بهت پیام بدم الان میام خونه تا نیم ساعت دیگه میرسم جایی نرو باشه؟
تهیونگ بلند خندید و گفت:
- عجله نکن تا یکم با شوگر سرگرم شم و یه هات چاکلت خوشمزه بخورم توهم خودت رو میرسونی.
جیمین یا بلندی گفت و با حرص گفت:
- هی تو تهیونگ شی حق نداری بدون من هات چاکلت بخوری صبر میکنی تا منم بیام!
بعد تلفن رو قطع کرد و داخل اتاق سوهو شد که دید سوهو با لبخند کمرنگی به پرونده نگاه میکنه.
- هی جیمینا فکر میکنم دارم به یه جاهایی میرسم تو برو بعدا جزییات رو برات ایمیل میکنم.
جیمین سمت هیونگش رفت و بعد بغل کوتاهی که اونم با اعتراض سوهو همراه بود از دفترش بیرون زد. حس می کرد زندگی قراره ورق های جدید قشنگی رو براش رو کنه!

_________________
آیم سو ساری اما خدایی خسته بودم
از اونورم داینامیت اومد و سرگرم استریماش بودم
خب ببینم برای رفع دلتنگی قراره کامنتارو بترکونید یا نه؟
وضعیت هشتگ ها هم خراب شده اینقدر آپ نکردم-.-
ولی مرسی بابت 13k سین😍🥳

Snooker | Vmin +18Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora