شرط ووت: +50
شرط کامنت: +20
(کامنت های شامل پارت بعد کی هست و اینا حساب نمیشن)• شب قبل:
با وارد شدن یونگی به خونه روی کاناپه نشست و سرش رو به سمت یونگی برگردوند و آروم بهش سلام کرد، یونگی کنجکاو بهش نگاهی کرد. جیمین با دست هاش بازی میکرد و سعی می کرد همه جارو نگاه کنه به جز صورت یونگی، اخمی کرد و همون لحظه جیمین از روی کاناپه بلند شد و سمتش اومد همین که جیمین بهش رسید یونگی شروع کرد به بازرسی دست هاش و بعد خواست پیرهنش رو بالا بده که جیمین شوکه عقب رفت و با تعجب گفت:
- داری چیکار می کنی؟
یونگی با همون اخمها گفت:
- بگو چه گندی روی خودت پیاده کردی که اینجوری کلافهای؟
جیمین پوفی کشید و گفت:
-هیچ کاری نکردم آروم باش راست میگم فقط یه سوال داشتم که نمیدونم چطوری بپرسمش...
یونگی یکم بهش خیره منتظر موند و بعد از دیدن درگیری جیمین با خودش بیخیال نگاه خیرش شد، جیمین دستش رو پشت گردنش برد و پایین موهاش رو خاروند و گفت:
- خب میگم دیشب مگه تهیونگ با شما تو خونه نبود؟
یونگی که حالا مشغول در آوردن کفشش و پوشیدن دمپاییهاش بود بی حواس گفت:
- اره چطور مگه؟
جیمین کلافه آهی کشید و گفت:
-نمیفهمم اما مطمئنم توهم نبود آخه خودت ببین...
به جای لاو مارکش اشاره کرد.
یونگی پوفی کشید و گفت:
- خب چرا فکر میکنی توهمه حتما تو مستیت یکی رو بوسیدی و این حرفها دیگه پیش میاد اینقدر ذهنت رو درگیرش نکن تو توی یه رابطه هم نیستی که نگران خیانت و عواقبش باشی.
جیمین محکم چشمهاش رو بست و همونطور که دنبال یونگی پشتش راه می رفت گفت:
- اخه من با توجه به چیزایی که یادم اومده فکر میکنم تهیونگ بوده اما اون اینجا پیش شما بود پس امکان نداره، تهیونگ برادر دوقلو نداره؟ داره؟
یونگی یهو ایستاد که جیمین محکم به پشتش خورد.
- اوه راستی تهیونگ دیشب حتی برای شام هم نموند زودتر رفت گفت که باید بره یهچیزایی رو امضاء کنه و برمیگرده اما دیگه نیومد.
برگشت سمت جیمین که حالا داشت دماغش رو ماساژ میداد و آروم برای خودش نق نق میکرد.
- ممکنه تهیونگ باشه اما از خودش باید بپرسی.
جیمین چشمهاش رو درشت کرد و بعد دستهاش رو پشتش برد و گفت:
- چی؟ نه من عمرا ازش بپرسم.
یونگی شونهای بالا انداخت و گفت:
- خب باشه خودم میرم ازش می پرسم.
جیمین دادی زد و گفت:
- نههه خودم بعد سر فرصت می پرسم الان مهم نیست بیا شام بخوریم یه چیزایی درست کردم.
یونگی همونطور که در اتاق رو می بست داد زد:
- قرصات رو خوردی؟
جیمین هم مطابقا با حرص داد زد:
- آره اون فاکی هارو خوردم!
***
جیمین یکم این پا و اون پا کرد و یونگی هم منتظر خیره بهش نگاه انداخت و بعد کلافه گفت:
- جیمین این خوددرگیری هات رو بذار کنار تا به خاطر وسواس فکری هم شروع نکردم به درمان کردنت ببین با من میای اون تو و خیلی ریلکس رفتار میکنی و سر فرصت هم از تهیونگ سوالت رو میپرسی همین باور کن هیچکس قرار نیست باهات رفتار بدی داشته باشه.
بعد خواست دست جیمین رو بگیره که جیمین عقب رفت و گفت:
- باشه بابا میام بریم تا همینجا منو نکشتی.
بعد آروم غر زد:
- از بس با روانی جماعت گشته بی اعصاب شده.
یونگی نیشخندی زد و در کلوب رو باز کرد و منتظر شد جیمین اول بره داخل، جیمین چشم هاش رو داخل حدقه چرخوند و با غر غر های آرومش داخل رفت و یونگی هم پشتش وارد کلوب شد و بلند گفت:
- هی گایز ما اینجاییم!
جیمین با تعجب به سوهو نگاه انداخت اما با تو بغل رفتن کسی ابروهاش بالا رفتن. فردی که بغلش کرده بود عقب رفت با دیدن چهره ی جین لبخندی زد و گفت:
- اوه هیونگ سلام...
جین اول خندید اما بعد یه پس گردنی محکم بهش زد و گفت:
- سلام و کوفت دونسنگ احمقم! خیلی دیرتر از انتظارم اومدی.
جیمین مشغول ماساژ قسمتی که جین با بی رحمی زده بودتش شد و نالید:
- یا هیونگ چرا میزنی؟
جین چشم و ابرویی بالا داد و گفت:
- حقت بود تازه باید بیشتر بزنمت ولی فعلا نمیخوام فراریت بدم.
باهم سمت صندلی های پشت بار رفتن، جیمین کنار سوهو نشست و آروم گفت:
- سلام هیونگ.
سوهو نگاهی بهش کرد و با اخم گفت:
- سلام دونسنگ پابوم!
جیمین خندید و دوطرف لپ های سوهو رو گرفت و کشید و این بار با صدای بلندتری گفت:
- هیونگی تو از دست من ناراحتی؟ هوم؟
سوهو خودش رو عقب کشید و بعد آزاد شدن از دست جیمین با صدای بلندی گفت:
- نه اصلا ناراحت نیستم چه توقعی داری؟ میخوای خوش و خرم باشم؟
و بعد روشو به یه طرف دیگه کرد که جیمین سرش رو جلوتر برد و تقریبا همونطور که توی حلق سوهو بود گفت:
- هیونگی تو میدونی که چقدر دوست دارم؟
سوهو آهی کشید و به ناچار در جواب جیمین گفت:
- میدونم اما این دلیل نمیشه از دستت ناراحت نباشم چیم.
جیمین آهی کشید و عقب رفت سرجاش نشست و آروم گفت:
- ببخشید واقعا، اما اون روز واقعا حالم خوب نبود.
لیوانی جلوش گذاشته شد و نگاهش رو از سوهو به دست روی لیوان داد و بعد به فرد رو به روش نگاه کرد.
مارک با اخم بهش نگاهی انداخت و گفت:
- همون همیشگیه.
و بعد رفت، جیمین حس بدی داشت و واقعا می دونست این حرفها و رفتارها حقشه.
لیوان رو برداشت و سمت دهنش برد و همونطور که ازش می نوشید به اطراف نگاه کرد که با نگاه تهیونگ که روی خودش بودن غافلگیر شد و نوشیدنیش توی گلوش پرید و شروع کرد به سرفه کردن.
سوهو با نگرانی برگشت سمتش و شروع کرد به زدن روی کمرش و گفت:
- خوبی؟ آروم تر بخور.
بعد از اینکه نفس عمیقی کشید دستش رو بالا آورد و سوهو فهمید باید ضربه هاش رو تموم کنه.
- خوبم هیونگ.
سرفه ی دیگه ای کرد و بعد دوباره به تهیونگ نگاه کرد که حالا مشغول صحبت با یونگی و نامجون بود.
پووفی کشید، یعنی باید می رفت و ازش می پرسید؟
دستش رو دور دست سوهو انداخت.
- هیونگ؟
سوهو به جیمین نگاه کرد و هومی گفت.
- متاسفم خب؟ چیکار باید بکنم تا من رو ببخشی؟
سوهو جدی برگشت سمتش و آروم جوری که خودشون دو نفر فقط بشنون گفت:
- فقط خوب شو! نیاز به جبران نیست و این موضوع که من و چانیول و بکهیون همیشه برای تو هستیم تا پشتت باشیم رو توی اون مغز فندقیت فرو کن.
و ته حرفش چند ضربه با انگشتش روی سر جیمین زد.
- درسته ناراحت بودم ازت اما درکت میکنم پس نیاز به بخشش نیست ناراحتی هم به مرور زمان از بین میره مخصوصا اگه ببینم سالمی و خوشحال داری زندگیت رو میکنی.
آهی کشید و ادامه داد.
- جیمین تو مثل برادرمی اصلا خود برادرمی نمیتونم زیاد از دستت دلخور بمونم اما این حق رو دارم.
جیمین که با حرفهای سوهو احساساتی شده بود نفس عمیقی کشید تا اشکهای پشت پلکش پایین نریزن و بعد خودش رو داخل بغل سوهو انداخت و با بغض زمزمه کرد.
- متاسفم هیونگ و ممنونم برای همه چیز!
با سر و صدای جدید سرش رو از روی سوهو بلند کرد و به سمت در که منبع صدا بود نگاه کرد.
جونگکوک با جیغ و داد پشت جیهوپ راه افتاده بود سعی می کرد یه چیزی رو از داخل دست های جیهوپ بیرون بکشه و نیشخند روی لب های جیهوپ برای همه واضح بود.
- هیونگ تروخدا اونو بدهههه اگه بدییی قول میدم تا دو هفته گزارشاتو من بنویسم.
- یک ماه.
جونگکوک دادی زد و گفت:
- باشه فقط قایمکی بده خواهش میکنم.
جیهوپ سمتش برگشت و بسته ی کاندومی که از تو ماشین کوک پیدا کرده بود رو بهش داد و برگشت سمت بچه ها که کنجکاو نگاهش میکردن.
شونهای بالا انداخت و گفت:
- حتی پلیس هام مجبورن بعضی وقت ها زور بگن.
با خنده سمت جای خالی کنار سوهو رفت و روش نشست و بلند گفت:
- سلام به همگی.
جونگکوک که دوباره برگشته بود گفت:
- سلام...
با دیدن جیمین خندهای کرد و سمتش رفت و دستی روی شونهاش زد و گفت:
- سلام ستاره ی سهیل چطوری؟
جیمین خندهای کرد و گفت:
- سلام خوبم تو چطوری؟
جونگکوک خم شد و آروم توی گوش جیمین گفت:
- از وقتی جیهوپ هیونگ برگشته به شغلش یه روز هم از دستش آسایش ندارم پس نه خوب نیستم، بیا این راز رو پیش خودمون نگه داریم هوم؟
بعد عقب رفت که جیمین خندهی بلندی کرد و یکی از لپ های کوک رو گرفت و کشید.
- اومو دونسنگ کوچولو ناراحت نباش هر شغلی یه سری سختی های خودش رو داره.
کوک آخی گفت و از دست جیمین فرار کرد تا لپهاش رو از دست اون شیطان نجات بده.
جیمین با لبخند به رفتن کوک خیره شد و روبه جیهوپ گفت:
- هیونگ شغل جدیدت چطوره؟
جیهوپ نیشخندی زد و گفت:
- از قبل بهتره چون الان یه جونگکوکی توی اون ادارهی خشک و خسته کنندهی پلیس هست که بتونم سر به سرش بذارم!
به صندلیش تکیه داد و ادامه حرفش رو بعد از مکث کوتاهی زد.
- البته مینگهائو هم باید حساب کنم، خلاصه حسابی داره بهم خوش میگذره!
بعد همراه سوهو و جیمین مشغول خندیدن شدن.
***
چند ساعتی گذشته بود که اونجا بودن و قرار بود نامجون زنگ بزنه و برای همشون شام پیتزا سفارش بده.
جیمین بلند شد و سمت یکی از میزهای بیلیارد رفت، همون میزی که اولین بار وقتی بازی کرده بود تهیونگ رو دیده بود.
روی لبهی میز نشست و از داخل جیبش آب نبات چوبی درآورد و بعد باز کردن پوستش داخل دهنش انداخت و شروع به خوردنش کرد.
هر از چند گاهی از دهنش درش می آورد و به افکار توی ذهنش پر و بال میداد.
- یونگی میگه نباید زیاد فکر کنم اما مگه میشه؟
بعد سرش رو یکم خم کرد و گفت:
- به چیزای خوب فکر میکنم اینجوری حداقل حس بدی نمیگیرم.
- داری با خودت حرف میزنی؟
کمی توی جاش پرید و با تعجب به سمت صدا برگشت، تهیونگ کنار لبه ی میز ایستاده بود و با نگاه گیراش بهش نگاه می کرد، این نگاه شبیه همون نگاهی بود که جیمین اولین بار از تهیونگ دیده بود.
جیمین از روی میز پایین اومد و بعد خیلی سریع سمت تهیونگ رفت بدون توجه به سوالی که تهیونگ پرسیده بود گفت:
- آم میگم من یه چیزی باید بهت بگم...
با آبنبات چوبی داخل دستش بازی کرد و بعد گفت:
- من برای اون روز ازت معذرت می...
تهیونگ پرید وسط حرفش:
- لازم نیست چیزی بگی.
برگشت که بره اما جیمین سریع تر از تهیونگ حرکت کرد و دستش رو گرفت و گفت:
- بهت حق میدم نخوای من رو ببخشی اما حداقل بذار حرفم رو تموم کنم.
تهیونگ برگشت سمتش و گفت:
- از حرفهای تکراری خوشم نمیاد، یه بار ازم معذرت خواستی چرا برای دومین بار باید بشنومش؟
به چشم های گیج جیمین نگاه کرد.
جیمین بی حرف به تهیونگ نگاه می کرد و تو ذهنش همه حرفاشون رو مرور می کرد، کی ازش معذرت خواسته بود؟
با یادآوری چیزی ابروهاش رو بالا داد.
- اوه!
آروم از بین لب هاش این رو گفت و تهیونگ کامل رو به روش ایستاد که باعث شد جیمین دستش رو ول کنه.
تهیونگ جلوتر رفت و گفت:
- چیشد کیتن گیج شدی؟
جیمین عقب رفت و درگیر تصاویر و صداهایی بود که تو ذهنش نصفه و نیمه جون گرفته بودن.
تهیونگ جیمین رو وادار کرد دوباره روی میز بیلیارد بشینه حالا صورت جیمین کامل رو به روش بود، دست هاش رو دور صورت جیمین قاب کرد و گفت:
- اگه تهیونگ اینجا بود اول ازش معذرت می خواستم...
لب هاش رو مماس با جیمین قرار داد و با آروم ترین لحنش ادامه داد:
- بعد اینکارو می کردم...
بعد از پایان جملش شروع کرد به مک زدنهای عمیق لبهای پسر رو به روش و بعد چند تا مک عمیق عقب رفت و گفت:
- جیمین شی چطور فکر کردی وقتی دیشب اینطوری ازم معذرت خواستی من میتونم درخواستت رو رد کنم؟ اگه کار بدتری هم کرده بودی می بخشیدمت.
بعد عقب رفت و گفت:
- اوم مزه ی توت فرنگی میدادن.
بعد دوباره نگاهی به پسر گیج روبه روش انداخت و گفت:
-علاوه بر اینا من خودم بهت یه معذرت خواهی بدهکارم.
بعد عقب رفت و جیمین خشک شده رو همونجا تنها گذاشت، با رفتن تهیونگ جیمین تازه حواسش جمع شد که تمام این مدت نفس نکشیده بود. با تمام توانش هوای اطرافش رو وارد شش هاش کرد و آروم زمزمه کرد:
- شت دیشب واقعا تهیونگ بودش!
نمی دونست الان چه حسی داره اما لبخندی روی لب هاش نقش بسته بود، نفس آرومی کشید نمیدونست چه آیندهای در انتظارشه اما نمیخواست تهیونگ رو از دست بده یه بار باعث شد تهیونگ ازش دور بشه اما ایندفعه دیگه نمیذاشت.
آبنباتش رو دوباره داخل دهنش برد و همونطور که دستش رو روی لاومارکی که تهیونگ روی بدنش به جا گذاشته بود می کشید لبخند دیگه ای زد.____________________
خب اینم از پارت جدید دقیق بعد رسیدن شرطا...
دیروز نذاشتم بخاطر تاسوعا و اینا گفتم شاید کسی خوشش نیاد.
شرط های اول پارت رو زودتر برسونید تا پارت زودتر بهتون برسه^^
بوص بهتون💗
![](https://img.wattpad.com/cover/209911383-288-k130436.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Snooker | Vmin +18
Fanficکاپل اصلی: ویمین [ اسنوکر در فرهنگ لغت انگلستان به معنی زیرک، مارموز و... هست و معنی آن در بازی بیلیارد پنهان کردن، از دسترس دور کردن، سد کردن و ماسک کردن است... ] ژانر:جنایی،معمایی،انگست،رمنس،اسمات - هیچی نگفت و رفت... همیشه همین بود خودش بهم گفته...