• پشیمون میشیم؟
بعد از اینکه جفتشون محتویات ماگهاشون رو تموم کردن بلند شدن، جیمین گفت:
- بذار من میشورمشون.
خواست ماگ رو از دست تهیونگ بگیره که تهیونگ دستش رو عقب کشید و گفت:
- خودم میشورم.
جیمین پوفی کشید و کنارش ایستاد و به دستهاش خیره شد. تهیونگ با ملایمت مشغول شستن ماگهاشون بود و حرفی نمی زد.
جیمین یکم روی پاهاش بلند شد تا بتونه چونش رو روی شونههای تهیونگ بذاره و بعد اینکه گذاشت گفت:
- من تصمیم گرفتم رنگ موهامو عوض کنم، نظرت چیه؟
تهیونگ لحظهای دست از کارش کشید و بعد ماگهارو آب کشید و شیر آب رو بست.
نفسهای جیمین دقیقا به زیر گوشش میخورد و باعث میشد تغییراتی رو داخل بدنش حس بکنه.
آروم چرخید و به چشمهای منتظر جیمین نگاه کرد.
دستش رو لای موهاش فرو برد و گفت:
- اما صورتی کیوت تره!
دست دیگش رو دور کمرش حلقه کرد و جلوتر کشیدش.
حالا بدنهاشون کامل به هم چسبیده بود و جیمین باز اون گرما رو از بدن تهیونگ حس میکرد.
گردنش رو کج کرد که موهاش روی صورتش ریخت.
-اما تکراری شده میخوام عوض کنمش.
تهیونگ تاحالا جیمین رو اینطور ندیده بود، با اینکه تقریبا توی حلق هم بودن اما اولین بار بود که خجالتی از سمت اون پسر بزرگتر نمی دید.
- چه رنگی میخوای بکنیشون؟
و آروم با دستش موهاشو از جلوی چشمهاش کنار زد و به چشمهای درخشانش نگاه کرد. جیمین با مکث کوتاهی گفت:
- شاید نقرهای؟
تهیونگ خندید و نگاهش رو از چشمهاش گرفت و به لبهاش خیره شد و گفت:
- هر چی باشه من قطعا دوستش خواهم داشت.
و بعد خم شد و لبهاش رو روی لبهای نرم جیمین گذاشت.
جیمین با این حرکت شوکه شد، دستهاش لبههای تیشرت تهیونگ رو چنگ زدن. حالا تهیونگ حرکتش روی لبهاش رو شروع کرده بود و خیلی آروم بین بوسههاش مکی به لبهاش میزد.
تهیونگ که همکاری جیمین رو حس نکرد یکم فاصله گرفت و آروم با صدایی که از قبل هم بمتر شده بود گفت:
- مطمئن باش این بوسه با قبلیها فرق داره...
توی چشمهای پسر خیره شد و دوباره لبهاش رو روی اون لبهای پفکی که حالا کمی قرمزتر شده بودن کوبید و برخلاف چند لحظه قبل خشنتر به بوسیدنش ادامه داد.
با حس حرکت لبهای جیمین و همکاریش لبخندی زد و گاز ریزی از لبهای جیمین گرفت که صدای آخ گفتن جیمین رو شنید و دوباره مشغول بوسیدن هم شدن.
جیمین چشمهاش رو بست و دستهاش رو پشت گردن تهیونگ برد و دورش حلقه کرد.
آروم با سر انگشتهاش پایین گردنش رو نوازش کرد و سعی میکرد سرعت جواب بوسهاش با سرعت بوسههای تهیونگ یکی باشه اما تهیونگ هر لحظه سریعتر میشد و کنترل بوسه رو توی دستهاش گرفته بود.
تهیونگ جیمین رو بیشتر به خودش چسبوند و دستهاش رو روی پهلوهاش کشید و برای لحظهای بوسهشون رو قطع کرد، دستهاش رو زیر تیشرت پسر برد و پهلوهاش رو فشار داد.
چشمهای جیمین که لحظهای باز شده بود دوباره بسته شد و دهنش برای آه کشیدن باز شد اما صدایی از بین لبهاش بیرون نیومد.
تهیونگ با لذت به پسر روبه روش خیره شد، طوری که قفسهی سینش بالا پایین میشد و سعی میکرد خودش رو سر پا نگه داره برای تهیونگ بهترین ویو بود. جلو رفت و این بار لبهاش گردن پسر رو هدف گرفت و شروع به مک زدنشون کرد.
دستهای جیمین داخل موهاش رفت و مشت شد. گاز ریزی از زیر گوشهاش گرفت و اون نقطه رو مک زد که باعث شد پسر بزرگتر نالهی دردناکی بکشه.
تهیونگ به کارش ادامه داد و همینطور روی گردنش لاو بایت میذاشت و ردهای بنفش رو تا روی ترقوههاش ادامه داد که جیمین با صدای لرزونی صداش کرد.
- تهیونگ...
لبهاش رو با اکراه از پوست شیرین اون پسر جدا کرد و به چشمهاش نگاه کرد.
- جان؟
جیمین با چشمهای خمار نگاهش کرد و خواست چیزی بگه که با فشرده شدن دوباره پهلوهاش چشمهاش بسته شد و نالهی بلندی کرد.
تهیونگ خندهای کرد که جیمین این بار با مشت به شونهاش زد و گفت:
- اذیت نکن!
بعد این حرفش تهیونگ بلندش کرد و به خاطر این حرکت یهویی، جیمین پاهاش رو دور کمرش حلقه کرد. تهیونگ همونطور که سمت اتاق جیمین میرفت لبهاش رو به لبهای جیمین چسبوند و بوسههاش رو ادامه داد.
جیمین هم جوابش رو داد و وقتی که به اتاق رسیدن در رو باز کرد و تهیونگ هم با پاهاش بست.
جیمین رو روی تخت گذاشت و بدون اینکه لحظهای رو از دست بده میبوسیدش.
زبونش رو روی لبهای جیمین کشید که جیمین دهنش رو باز کرد و حالا زبون تهیونگ درحال گردش داخل دهنش بود.
سرش رو به تخت فشار داد و چشمهاش رو بست، دستهاش رو پایین برد و از تیشرت تهیونگ رد کرد و مشغول لمس کردن بدن پسر شد. تهیونگ با حس دستهای جیمین روی بدنش لحظهای از حرکت ایستاد و آهی کشید و بعد دوباره مشغول مک زدن زبونش شد. چند لحظه بعد از هم فاصله گرفتن. جفتشون برای ذرهای اکسیژن له له میزدن و این باعث پایین و بالا شدن قفسهی سینههاشون میشد.
تهیونگ کنار جیمین دراز کشید و گفت:
-خوبی؟
جیمین چشمهاش رو بسته بود و انگار که با این سوال تهیونگ تازه فهمیده بود جفتشون چیکار کردن، حالا خجالت میکشید که بخواد حرفی بزنه.
با حس دستهای تهیونگ روی گونهاش چشمهاش رو باز کرد و گفت:
-خوبم...
تهیونگ روی یه دستش تکیه زد و به جیمین خیره شد.
- الان پشیمونی؟
جیمین تک خندهای کرد و گفت:
- یه جور میپرسی پشیمونی انگار سکس داشتیم!
تهیونگ بلند شد و دوباره روش خیمه زد و گفت:
- مگه گفتم که قراره ادامه ندیم؟
چشمهای جیمین گرد شد و خواست بلند بشه که تهیونگ وزنشو روش انداخت و گفت:
- یعنی میخوای با این وضع، هردومون رو تو خماری بذاری، هوم؟
و بعد پایین تنهاش رو به پایین تنهی جیمین کشید.
جیمین با حس برجستگی که از روی شلوار تهیونگ روی عضوش حس کرد آهی کشید و چشمهاش رو بست. وضع خودش هم بهتر از تهیونگ نبود، میتونست حس کنه که تحریک شده.
چشمهاش رو به زور باز کرد و گفت:
- فکر میکنی بعدش پشیمون بشیم؟
تهیونگ نیشخندی زد و یکم از جیمین فاصله گرفت و تیشرتش رو درآورد و گفت:
- معلومه که نه!
________________________
اینم به خاطر اینکه شرط رو زود رسوندین💜🔥شرط:
ووت: 30
سین:75
ببینم کسایی که منتظر این چیزا بودن کجان الان😏😂
YOU ARE READING
Snooker | Vmin +18
Fanfictionکاپل اصلی: ویمین [ اسنوکر در فرهنگ لغت انگلستان به معنی زیرک، مارموز و... هست و معنی آن در بازی بیلیارد پنهان کردن، از دسترس دور کردن، سد کردن و ماسک کردن است... ] ژانر:جنایی،معمایی،انگست،رمنس،اسمات - هیچی نگفت و رفت... همیشه همین بود خودش بهم گفته...