• درباره ی گذشته:
جیمین عصبی پاهاشو تکون میداد و به صورتهای گرفتهی روبه روش نگاه می کرد.
جیهوپ بعد از برداشتن چند قدم پشت میز روی صندلی نشست و گفت:
- گفتی یونگی گفت میخواد بهت جای تهیونگ رو بگه؟ پس چرا با خودش نرفتی و الان اومدی اینجا؟
جیمین چندبار سرش رو به معنی آره تکون داد و بعد یهو گفت:
- چون وقتی که داشتیم میرفتیم گفت باید دوتا از دوستاش هم باهامون بیان و وقتی اومدن دنبالش بگو اونا کی بودن؟
بلند شد و سمت میز رفت و همونطوری گفت:
- دوتا از دوست های خودم رو اونجا دیدم و فاک!دستش رو داخل موهاش کشید و بالا دادتشون و به قیافه های گیج کوک و جیهوپ نگاه کرد.
- گیج شدم، دیگه نمیدونم چی میخوام چی نمیخوام و این پرونده آخرش چی میشه؟ تو یه شب میفهمی زندگیت بازیچهی دست بابات بود و بعد پشت سر هم همهی اتفاقات بد برات میفته، الان فقط گیجم نمیدونم میخوام چیکار بکنم اما یه چیز رو خوب میدونم!
با جدیت توی چشمهای کوک و جیهوپ زل زد و با قاطعیت گفت:
- اگر میخواین پروندهی همسورث سریع تر بسته بشه باید پروندهی قدیمی پدر تهیونگ رو دوباره باز کنید تا من بهش رسیدگی کنم.
جیهوپ اخم کرد و سریع گفت:
- با وضعی که تهیونگ الان داره نمیشه!
کوک هم سرش رو برای تایید حرف جیهوپ تکون داد و همین باعث شد جیمین به جفتشون بپره.
- چرا فقط به من هم نمیگین چه اتفاق فاکی برای تهیونگ افتاده؟
جیهوپ به صندلیش تکیه داد و گفت:
- بذار این رو یونگی نشونت بده ما نمیتونیم بگیم اما میذارم اطلاعات پرونده رو داشته باشی ولی فعلا حق نداری پروندهی قدیمی رو بازش کنی چون وقتش نیست!کوک پوفی کشید و گفت:
- من نفهمیدم آخر چرا اون روز با یونگی نرفتی؟ به خاطر دوستات؟ چه ربطی به هم دارن این دوتا؟
جیمین پوزخندی زد و گفت:
- چون فهمیدم دوتا از دوستهام با یونگی در ارتباطن و منم عصبی شدم و برگشتم.
جیهوپ خندهای کرد و گفت:
- خب این که واضح بود یه بار گفتیش ولی مگه حالا دوستات کی هستن؟
جیمین بی حوصله با دستهاش بازی کرد و بعد پوف عصبی که کشید گفت:
- چانیول و بکهیون هیونگهام که با من و سوهو هیونگ تو یه دانشگاه بودن و مخالف رابطه من و یونگی بودن رو اون روز دیدم!
سرش رو بالا آورد که با دوتا صورت شوکه مواجه شد.
- چیشده چرا خشکتون زد؟ الو؟
دستش رو جلوی صورت جیهوپ تکون داد.
و بعد کوک آروم گفت:
- رابطه تو و یونگی؟
جیهوپ هم گفت:
- اوه پس بگو چرا اون شب چانیول با دیدن یونگی میخواست با دیوار یکیش کنه!
کوک اخمی کرد و بعد یهو گفت:
- آره هردوشون هم گفتن به گذشته مربوطه تازه چانیول هم جیمین رو میشناخت حتی بعدا بکهیون هم وقتی یونگی رو دیدش همش اصرار داشت تهیونگ رو بهش نسپاریم...
بعد دوباره با تعجب گفت:
- اوه پس اکست یونگی بود؟ اون ولت کرده بود؟
جیمین خندهی تلخ و بی حالی کرد و دوباره روی صندلی پشتش نشست.
- هوم فکر کنم این مدت کلا از خیلی چیزها بی خبر بودم و هنوز هم حاضر نیستین برام کامل تعریف کنید که ماجرا چی بود، من حتی یادمه اون شب که جیهوپ هیونگ بهم زنگ زد صدای یونگی رو پشت تلفن شنیدم و آره اون فاکی اکسم بود که ولم کرد!
جیهوپ به زور جلوی خندش رو گرفت:
- همون شب بود که تهیونگ رو پیدا کردیم و یونگی و چانیول هم همدیگه رو دیدن.

KAMU SEDANG MEMBACA
Snooker | Vmin +18
Fiksi Penggemarکاپل اصلی: ویمین [ اسنوکر در فرهنگ لغت انگلستان به معنی زیرک، مارموز و... هست و معنی آن در بازی بیلیارد پنهان کردن، از دسترس دور کردن، سد کردن و ماسک کردن است... ] ژانر:جنایی،معمایی،انگست،رمنس،اسمات - هیچی نگفت و رفت... همیشه همین بود خودش بهم گفته...