12

1K 245 315
                                    

با احساس بالا پایین شدن سرش با تردید چشماشو باز کرد ، اولین چیزی که توجه اشو جلب کرد سینه لخت پسری که تکست بزرگی رو سینه اش حک شده بود

هری با شوکی که بهش وارد شده بود از روی تخت بلند شد با چشمای گرد به لباس هایی که رو زمین افتاده بود خیره شد

لویی که چند دقیقه زودتر از هری بیدار شده بود اما ترجیح داده بود همینطوری بمونه با بلند شدن هری اونم یهویی رو تخت نیم خیز شد و به هری نگاه کرد

لو_صبح بخیر

هری دستی تو موهاش کشید و برگشت به سمت تخت و با دیدن پسر رو تخت یک لحظه احساس اسودگی بهش دست داد .. به هرحال چیزی از دیشب یادش نمیاد .. اما همین که اون پسر و میشناسه حس بهتری داره

هری_اامم .. لویی؟

لویی ابرویی انداخت بالا بخاطر تعجب هری از بودن لویی اینجا ! پس قطعا چیزی یادش نمیاد ..ملافحه ارو کنار زد و بلند شد ، به سمت هری که چشماش و ازش میدزدید قدم برداشت

لو_تو خوبی؟

هری کلافه نگاهشو به تک تک وسایل اتاقش مینداخت غیر از صورت لویی

هری_خب ..راستش .. من چیزی یادم نمیاد..دیشب .. اصلا تو تو از کجا پیدات شد؟ چرا تو‌خونه ی منی؟ ما دیشب .. دیشب باهم ..

هری دستشو رو صورتش گذاشت ،تا احساس شرمندگی و خجالت زدگیشو پنهان کنه

لویی عصبی نفس عمیقی کشید اصلا از این موضوع که هری هیچ چیزی یادش نیست خوشش نمیاد .. به هرحال دیشب اتفاق خاصیم بین اون دو نفر نیوفتاد ..

لویی پلک هاشو رو هم فشار داد و دیشب در یک ثانیه براش فلش بک خورد

لویی_تو خیلی مستی .. رفیقت کو؟ ببرتت خونه

لویی اولش فکرای دیگه ای برای پسر مست رو به روش داشت ، ولی اون احمق به قدری خورده که حتی نمیتونه رو‌ پاهاش وایسه چه برسه به اینکه بخواد باهاش بخوابه

لویی تکون دیگه ای به هری بیهوش داد

استیو_هی لو شیفتت تمومه

لویی سرشو تکون داد و با دو دلی به سمت کمدش رفت تا وسایلشو برداره

وقتی برگشت متوجه پسری شد که سعی میکرد هری و بلند کنه و سرشو تو گردنش فرو میبرد با اخمای توهم رفته سمت پسر مزاحم رفت

لو_هی

پسر از هری فاصله گرفت و هری تلو تلو دوباره رو صندلی نشست به لویی نگاه کرد

لو_میشه بدونم با دوست پسر من چیکار داری؟

هری ریز ریز خندید_دوست پسر من

لو چشم غره ای به هری رفت و پسرو از کنار هری پس زد اونم به قدری مست بود که بین جمعیت گم شد

little DevilWhere stories live. Discover now