37

1K 224 363
                                    

ماشین جلوی خونه پارک شد از تو اینه به زک که سرش و به شیشه چسبیده بود درحالی که کت جینه لیام روش بود خوابش برده بود

چشمای طلایی رنگش روی نیم رخ لیام قفل شد و برای چند ثانیه بهش خیره موند تا بالاخره لیام سرشو چرخوند

لیام_ممنونم .. خیلی خوش گذشت

لیام با صدای خیلی ارومی زمزمه کرد و زین تنها لبخندی بهش زد

لیام به خونه و بعد به زین نگاه کرد_قصد برگشت به خونه اتو نداری؟

زین با بی میلی شونه هاشو انداخت بالا_هنوز نه .. نمیخوام با لویی روبه روشم

لیام_اوهوم

درواقع لیام عادت کرده بود اون پسرو هر روز اطراف خودش ببینه ، کف دستش که عرق کرده بود و به جینش کشید ، در حال کلنجار رفتن با خودش بود که زین در ماشینو باز کرد

سمت در عقب رفت و بازش کرد به ارومی خودشو جلو کشید تا زک و بغل کنه ..زک کمی از روی نارضایتی غر زد

زین_هاااش ..

زین به ارومی زک و تو بغلش کشید و کت لیام و دوباره روش انداخت با اینکه زیاد طولی نکشید اما تمام این مدت لیام که هنوز سرجاش بود با لبخند سرشو سمت اونا چرخونده بود و نگاه میکرد

زین بالاخره از ماشین پیاده شد و لیام هم فورا پشت سرش پیاده شد ، درو بست و قفل کرد

زودتر از زین سمت در اصلی خونه رفت و زین به ارومی پشتش قدم برداشت

لیام_تو کمرت درد میکنه بدش من

لیام بعد از باز کردن در به ارومی به زین گفت و زین تنها شونه هاشو انداخت بالا_هنوز اونقدری سنگین نشده که نتونم بلندش کنم ... تازه مطمعنم باباشم میتونم تو بغلم نگه دارم

لیام پوزخندی زد و ابروهاشو انداخت بالا_عمرا

تو همین حین که سمت پله ها داشتن میرفتن در خونه خود زین یهو باز شد و لویی با موهای شلخته و لباس نامرتبی جلوی در وایساد

لو_زین لطفا گوش کن

زین یهو بهش توپید_ساکت شو .. زک خوابه

لویی با گنگی به زک که تو بغلش بود و بعد به لیام نگاه کرد ، اگه تونسته رابطه اشو با اونا درست کنه با لویی هم درست میکنه

لو_اوه معذرت میخوام

لیام که متوجه اخم غلیظ زین شده بود فورا خودشو دخالت داد

لیام_گایز .. الان دیروقته .. اممم فردا حرف بزنیم

زین بدون هیچ حرفی نگاهشو از لویی گرفت و پله هارو بالا رفت ، چشم های ابی رنگش تمام مدت روی زین ثابت موند تا بالاخره از جلوی دیدش محو شد

little DevilWhere stories live. Discover now