برای لحظه ای نگاهش به کل اتاق افتاد ، به قدری نگران لویی بود که متوجه اطرافش نبود ، با دیدن اون شخص .. با دیدن کسی که اونجا بود ..
نفسش تو سینه اش حبس شده بود ، اون تغییر کرده بود ،اون مردی که یه زمانی میشناخت حالا فرق میکرد .. موهاش بلند و حالت داره شده بود ، صورتش حالا زیر ریش های قهوه ای رنگش پنهون شده بود
چشم های طلایی رنگش از روی اون کنار رفت و رو چهره عبوس پسرش قرار گرفت
پسر کوچولوی لیام ، حالا فرق کرده بود ، نفس عمیقی کشید و نگاهش و از روی اون دو نفر برداشت و به لویی داد
دست لوکاس پشتش قرار گرفت تا حمایت خودشو نسبت به اون ادم نشون بده .. لوکاس بود که تو هر لحظه و هر شرایطی کنارش بود و الانم میدونه .. اون طرز نگاه و میشناسه
چشم های قهوه ای رنگشو به سرامیک های سفید رنگ دوخت سعی میکرد نادیده اش بگیره اما موفق نشد بدون اینکه حرفی بزنه از اتاق خارج شد
لویی_خب .. امم.. ممنون که اومدی؟
زین زیر چشمی نگاهی به رفتن لیام انداخت و لبخند کج و کوله ای تجویل لویی داد_این دفعه نمیتونستم .. نیام .. فکرکردم اتفاقی افتاده
زک_دایی .. هروقت اقای مالیک رفت به ما اطلاع بده
زک بدون اینکه نگاهی به زین کنه از اونجا خارج شد ، و دنبال پدرش رفت
حالا میتونست بفهمه که اون پسر رابطه اش با زین چیه ! لوکاس همینگز..اون دلیل خیانته
زک با دیدن پدرش که رو صندلی نشسته بود و سرشو بین دستاش گرفته بود فورا قدم هاش و تند برداشت و کنارش نشست
زک_بابا؟
لیام سرشو از بین دستاش در اورد و به پسرش با ناراحتی نگاه کرد، چشم های طلایی رنگش از خستگی قرمز شده بود _از دیشب نخوابیدی .. میخوای بریم یکم خونه استراحت کنیم؟
زک لبخندی به پدرش زد ، الانم نگران زکه ؟
زک_فکرکنم رفتنمون بهتره ..
لیام سرشو تکون داد_ من باید از لویی وهری خدافظی کنم ..
زک_اون هنوز اونجاست
لیام_خب ! ما قراره اهمیت بدیم..نه .. اون هیچکسی نیست
زک لبخندی زد و سرشو تکون داد و دستای کوچیکشو دور پدرش حلقه کرد ..
لیام سوییچ شو در اورد _تو ماشین منتظرم باش
زک سرشو تکون داد و ترجیح داد به حرف پدرش گوش کنه ، از بیمارستان خارج شد ، درحالی که داخل حیاط بیمارستان قدم برمیداشت
زین_لیتل دویل!
پاهاش رو زمین خشک شد و نتونست تکون بخوره . با سوییچ تو دستش بازی میکرد .صدای قدم هاش و پشت سرش میشنید اما از جاش تکون نمیخورد
YOU ARE READING
little Devil
Fanfictionلیام پین دو سالی هست که متاهله اما متاسفانه قدرت باروری نداره راه حل چیه ؟ بانک اسپرم لیام و همسرش به توافق میرسن که ازبانک اسپرم کمک بگیرن و چه اتفاقی میفته که اهدا کننده اسپرم ، زین مالیک باشه ؟!