62

1K 197 259
                                    

زین درحالی که با گوشیش ور میرفت وارد اتاق هتل شد ، برای بار هزارم بود با منیجرش درگیرشده بود اما بالاخره حرف حرف خودشه پس اون نه تنها ساعت پرواز و تغییر‌داده بود روزشم عقب انداخته بود ، اونا سه روز دیرتر از لوکاس و اشتون و افراد بندش به لندن اومدن

علاوه بر اون لیام و زک هم‌باخودش اورده بود ! البته که لیام مخالف این سفر بود اما اصرار های زک و همینطور زین اونو راضی کرده بود

تو این سه روز لیام برای آزمایش رفته بود و بعد هم اقدام کرد برای شکایت از لیلی و همینطور وکالت به ایان داد تا دنبال پرونده ارو بگیره و همینطور مراقبت ها و درمان برای پای زک طول کشید پس اونا مجبور شدن دیرتر به لندن برن

پرونده به سرعت پیگیری شد تو همین چند روزه اینده که لیام با خانواده اش تو سفره ، نامه احضاریه برای لیلی فرستاده میشه

لیام سعی کرد به این فکر نکنه که چه اتفاقی برای لیلی یا خودشون میفته ، تنها چیزی که الان مهمه و‌باید تمرکزشو بزار براش زکه، یک باید ازش مراقبت بشه تا پاش خوب بشه دو گفتن حقیقت ، لیام باید خودش حقیقت و‌به پسرش بگه قبل از اینکه از شخص دیگه ای بشنوه و سه فردا باید زک و ببره بیمارستان با دکتر ارتوپد صحبت کنن

زین_لیوم.. خوبی عشق؟

لیام که تمام مدت درحالی که تو افکار خودش دست و پا میزد ، لباس هاشو از‌داخل‌چمدون درمیاورد و اویزون میکرد با صدای زین به خودش اومد

لیام_هعی.. کی اومدی؟

زین درحالی که دستاشو تو جیبش میزاشت چند قدم برداشت تا به کمد تکیه بده

زین_همین الان ، البته صدات کردم انقدر‌غرق‌بودی‌ متوجه نشدی

لیام درکمد و بست_داشتم‌به زک فکر میکردم

چشم های طلاییش رنگ‌ نگرانی گرفت وابروهاش توهم گره خوردن _چیزی شده؟

لیام سرشو به نشونه منفی تکون داد ، اتاقی که اونا گرفته بودن بزرگ بود و‌علاوه بر بزرگ‌بودنش‌ داخل خود اتاق دوتا اتاق دیگه قرار‌داشت که یکیش برای زک بود و‌اون یکی هم اشپزخونه کوچیکی داشت و الان اونا دقیقا تو اتاق خواب‌خودشون بودن

لیام_فکرم درگیره زکه

نفس حبس شده اشو رها کرد ، خب وقتی چهره لیام و‌دیده بود هزارتا فکر‌تو‌سرش‌بود، مثلا ،وجود لوکاس تو هتل و ناراحتی لیام ..

زین دست هاشو سمت لیام بلند کرد تا اونو به اغوش خودش دعوت کنه

لیام درحالی که لب هاش و بهم فشار میداد به سمت زین رفت تا از ارامش وجود زین استفاده کنه چون از فردا سر زین شلوغ میشه بخاطر اینکه سه روز پرواز و عقب انداخت برنامه فشرده ای داره ، باید برای بازدید سالن بره، باید با بندش تمرین داشته باشه، باید با طراح لباسش ملاقات داشته باشه و .....

little DevilWhere stories live. Discover now