65

1.5K 225 171
                                    

اخم های غلیظی رو پیشونیش نقش بسته بود درحالی که دسته چمدونشو میکشید از فرودگاه خارج شد

بدون هیچ معطلی سمت ماشینش قدم برمیداشت بعد از باز کردن صندوق و گذاشتن چمدون ها نگاه سنگینشو به زین که در حال سوار کردن زک بود انداخت

زین در ماشینو بست و کمی لب هاشو بهم فشرد و به لیام نگاه کرد ، با حالت شرمندگی نگاهشو از لیام دزدید و به سمت در جلو رفت تنها یه چیز تو سرش بود ٫چه مسافرت سه نفره عالی داشتن

چرا عالی؟ چون...
زک با هردوی اونا قهره و با هیچ کدومشون حرف نمیزنه ، حتی کنسرت زین هم نیومد و ترجیح داد بمون هتل و با سباستین چت کنه یا حتی ویدیو کال کنه

و تنها زک نیست ...
لیام با زین حرف نمیزنه ، چرا ؟ چون عامل تمام بدبختی های لیام زینه .. پسرش باهاش حرف نمیزنه هیچ .. علاوه بر اون تو لندن براشون دردسرم درست کرده .. اونا رسما زینو دیپورت کردن و تا چندسال اینده حق ورود نداره .. خیلی از قانون های اون کشورو نقض کرده

زین چی ؟ زین باید به هزاران نفر جواب پس بده بخصوص منیجر عزیزش و اسپانسرش .. خلاصه که یه مسافرت عالی رو تموم کردن و حالا تو شهر خودشون نیویورک هستن . مقصد کجاست؟ خونه لیام

زین درحالی که کمی شیشه ارو پایین میداد ، پاکت سیگارشو در اورد تا کمی خودشو اروم کنه

لیام از تو اینه به زک نگاه کرد که سرش تو گوشیشه ، نفس کلافه ای کشید با بوی تند سیگار که به مشامش خورد اخماش توهم گره خورد و زیر چشمی به زین نگاه کرد

زک_من میرم پیش دایی

با حرف تموم شده زک هردوی اونا گردنشون به سمت پشت چرخید و به پسرشون که چطور براشون قیافه گرفتن نگاه کرد

لیام_باشه الان به هری زنگ میزنم

لیام درحالی که دوباره به سمت جاده نگاه میکرد و گوشیشو در میاورد خطاب به زک گفت اما قبل از اینکه بخواد کاری کنی زین ته سیگارشو از شیشه پرت کرد

زین_نیازی نیست زک نمیره

با صدای محکم گفت و کمی سرشو به سمت لیام چرخوند ، لیام درحالی که ابروهاشو مینداخت بالا نگاه کنجکاوشو به زین دوخت

زک_یعنی چی؟من اجاز نگرفتم یا درخواست نکردم گفتم میرم پیش هری

زین کمی سرشو به عقب چرخوند تا بتونه پسر کوچولوی عصبی رو ببینه

زین_منم درخواست نکردم گفتم نمیری یعنی نمیری

لیام تک سرفه ای کرد تا جلوی هرگونه اتفاقی و بگیره

little DevilWhere stories live. Discover now