19

1.1K 242 569
                                    

زین درحالی که وارد ساختمون میشد با تلفنش لاس میزد و کلید شو ازتو جیبش در اورد وتو مغزی در انداخت و چرخوند

زین_اوکی بیبی .. شب میبینمت

زین درو باز کرد و وارد شد ، از دیروز خبری از زک نبود با خودش فکر کرد که حتما بعد از مدرسه اش میاد سراغش ، اما زین فکرای دیگه ای تو سرش داره

کیسه خریداش و رو دوشش انداخت و‌سوت زنان به سمت اتاق خوابش رفت ، خریداشو رو تخت رها کرد و به سمت حمام اتاقش رفت

لباس های بیرونشو تو سبد انداخت و زیر دوش وایساد با باز کردن اب سرد چشماشو بست و نفس لرزونی کشید ، به هرحال با تماس سکسی که با لوکاس داشت تاثیر شدیدی روش گذاشته بود

زین احساس نارضایتی نسبت به سکس هاش با لوکاس داشت ، احساس میکرد کافی نیست اون یه چیز بیشتر میخواد ، یه چیزی که علاوه براینکه بدنش و ارضا میکنه روحشم ارضا کنه ..

زین شیر اب و بست دستشو سمت باکسرخیسش برد و درش اورد ، به دیکه نیمه سفتش نگاه کرد شتی زیر لب گفت ، اما حاظر به دست زدن خودش نبود ..

اصلا اینجوری اومدن و دوست نداره ، بدون اینکه دیکشو تو سوراخی فرو کنه و بیاد .. اصلا دوست نداره .. از نظر زین هندجاب مزخرف ترینه .. اون لعنتی باید تنگیه دور دیکشو حس کنه

اما قبل از اینکه بخواد شامپوی تو دستشو رو موهاش بریزه ، لحظه ای بدن ورزیده و عضلانی لیام اومده بود جلوی چشمش و فورا سرشو تکون داد

اوکی اون خیلی تاپ به نظر میاد اما زین با نیشخندی که رو لب داشت به فکرای شیطانیش راجب شناخت بدن لیام ادامه داد ، اون در مقابل زین هم میتونه تاپ و ددی باشه ؟

بعد از خارج شدن از حمومش درحالی که حوله اشو از دور کمرش باز میکرد لباس جدیدشو با لبخند برزگش تنش میکرد

جلوی اینه وایساد تا موهاشو خشک کنه و حالت بده با دیدن تی شرتش لبخندی زد و لبشو گاز گرفت و با خودش فکر کرد که این خیلی خوبه که به طور نامحسوس باعث بشه لیام بهش توجه کنه

به هرحال باید از فرصت استفاده کنه قبل از اومدن زک از مدرسه بره به بهونه گزارش دادن کاراش با زک همونطور که خود پین خواسته بره طبقه بالا

بعد از اینکه مطمعن شد حاظره ادکلن و رو خودش خالی کرد و کیسه کوچیک تری که رو تخت بود و برداشت وگوشیشو تو جیبش گزاشت

لیام کفگیر چوبی تو دستش داشت که مشغول همزدن مواد اسپاگتیش بود صدای زنگ در با هول از گاز فاصله گرفت و به ساعت نگاه کرد

الان وقت اومدن زک از مدرسه نیست! هریم که امروز صبح رفت خونه اش و گفت فردا شب کاری داره نمیاد پس کی میتونه باشه؟

لیام کفگیر و کنار گذاشت و در حالی که پیش بند نارنجی رنگ به دور کمرش بود سمت در رفت و بازش کرد

little DevilDonde viven las historias. Descúbrelo ahora