22

1K 253 347
                                    

درحالی که پاکت های بزرگ خرید دستش بود از پله ها بالا میرفت به هرحال برای به دست اوردن دل زک باید هرکاری میکرد

زنگ درو فشار داد و طولی نکشید با لیام روبه رو شد ، درست مثل همیشه اخماش تو هم و چهره بی حسشو به زین دوخت

لیام_بله؟

زین_سلاام

لیام سرشو تکون داد_خب سلام

زین_کام آن لیام اینجوری رفتار نکن

لیام ابروهاشو داد بالا و دستاشو تو سینه اش بهم گره زد_چجوری رفتار کنم؟

زین_اوکی من گفتم متاسفم .. ببین اومدم از دل زک در بیارم

زین کیسه خریدارو بالا گرفت و لیام مشکوک نگاش کرد_جدا فکر کردی با اونا میتونی ؟

هرچند همین الانم نیازی به هیچکاری نیست خود لیام با زک صحبت کرده و انتظار دیدن زین و داره

زین_اره ..میدونم خودم چجوری از دلش در بیارم .. میشه بیام تو؟

زین نزدیک لیام‌شد و اما لیام قدمی برنداشت وازجلوی درکنار نرفت_نه نمیشه

زین_ببین .. من بخاطر زک اینجام

لیام سرشو تکون داد_خب برای همین میگم نمیشه

زین_وات ده فاک

لیام و هول داد و از کنارش رد شد ، بازوی زین وگرفت_هی هی .. گفتم نمیشه ..زک خونه نیست

زین با چهره اویزون که خورده باشه تو‌ ذوقش به لیام نگاه کرد_زک کجاست؟

لیام_پیش مادرشه

زین با ناراحتی سرشو انداخت پایین_کی برمیگرده؟

لیام نفس عمیقی کشید و بازوی زین و ول کردهرچند دوس نداشت بهش بگه اما وقتی ناراحتی زین و حس کرد نتونست مقاومت کنه_فردا برمیگرده

زین_باشه

بدون حرفی از خونه لیام خارج شد _امم این برای توست

از بین پاکت ها یه جبعه نسبتا کوچیکی در اورد و سمت لیام گرفت ، لیام خواست ردش کنه اما وقتی چهره منتظر زین و دیدجبعه ارو ازش گرفت_این چیه؟

زین لبخند کوچیکی زد_یه هدیه؟

لیام جبعه سبک و تو دستش چرخوند_چرا هدیه باید برام بگیری؟

زین_کام آن فقط قبولش کن

لیام سرشو تکون داد و جبعه کوچیک و تو دستش نگه داشت

زین_من فردا میام دوباره .. اگه مشکلی نیست؟

لیام_تو خودت سرتاپات مشکله

زین با چشمای گرد اول به لیام بعد به خودش نگاه کرد تا ببینه مشکل چیه ، لیام با عکس العمل زین خنده ی ارومی کرد که پسر روبه روش با شوک سرشو بلند کرد تا خنده ی پسر اخمالو رو ببینه

little DevilTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang