46

863 201 550
                                    

لیام درحالی که قهقه میزد پاهاشو تو شکمش جمع کرده بود و رو مبل ولو شده بود ، کاترینم یه طرف دیگه روزمین ولو شده بود و میخندید

کاترین_وای بسه .. خفه شو لعنتی

لیام_بخدا که .. راست میگی.. کاترین..

کاترین یکم ارومتر شد و ته مونده ابجوش که فقط چند قطره بود و خورد ، وقتی گذاشت رو میز به بقیه ابجو خورد و با صدای بدی همشون افتادن زمین

کاترین و لیام به قوطی هایی که قل میخوردن و میرفتن زیر مبل نگاه کردن و قهقه زدن

لیام_اوچ... تو .. اینارو خودت جمع میکنی ...فهمیدی؟

کاترین سعی کرد بلند بشه از روی زمین تا قوطی هارو جمع کنه اما سرگیجه ای که داشت نتونست تعادلشو حفظ کنه و لیز خورد روی مبل افتاد ، دقیقا روی لیام

لیام_اوچ .. هعی .. تو افتادی؟

باهم شروع کردن به خندیدن لیام سعی میکرد موهای حالت داره کاترین و از تو صورتش بزنه کنار

کاترین_نه لیام .. خودمو انداختم.. خب معلومه سرم گیج میره

کاترین دستاشو دو طرف سر لیام گذاشت تا بلند بشه اما سرگیجه ای که داشت نتونست خودشو کنترل کنه و با بی حالی تو گردن لیام افتاد

گرمای نفس های کاترین به گردنش باعث شد موهای تنش سیخ بشه ، گاد اون لعنتی داره تحریک میشه

لیام_اوه .. ام لیلی.. اه نه.. زی.. کاترینن

کاترین_احمق تو ...هنوز نمیدونی من کیه ام؟

لیام_اره بیا..

لیام از گردنش به زور اونو فاصله داد تا نفس های کاترین بدترش نکنه

کاترین صورتشو رو به روی صورت لیام نگه‌ داشت_من .. فقط میخوام.. اون .. قوووطی هارو جمع کنم

لیام_اووم .. باهم .. جمع میکنیم

لیام دسته ای از موهای کاترین و کنار زد و به صورتش نگاه کرد، اون زیباست! اون دختر زیبایی نه برای لیام اما منکر زیباییش نمیشه

لیام_تو زیبایی

کاترین لبخندی زد و درحالی که دستشو روی قفسه سینه لیام میزاشت تکیه گاه چونه اش کرد الان دقیقا روی لیام خوابیده

کاترین_توام خیلی کیوت و بامزه ای .. جذابم هستی .. ددی جذابی هستی

لیام_اووم .. بله ... توام خوشگلی .. کیوت

کاترین چشم غره ای رفت _به من نگو ...کیوت احمق

کاترین انگشت اشاره اشو جلوی صورت لیام تکون داد _ من یه خانوم ..مستقل .. و جذابی هستم نه کیوت

کاترین قهقه ای زد و لیام تنها صدای پسرش تو گوشش پیچید زک_فکرکنم باید به خودت فرصت عاشق شدن بدی ..

little DevilWhere stories live. Discover now