1

1.7K 314 382
                                    

2014 /بانک اسپرم

لیام بعد از گرفتن جواب ازمایش که مثبت بود ، متوجه شد مشکل از اونه که نمیتونستن بچه دار بشن اون فقط بیست سالش بود .

لیلی دختر عموی لیامه و از بچگی باهم بزرگ شدن از همون بچگی اینده این دو نفر بهم گره خورده بود پس وقتی مدرسه تموم‌شد لیام از لیلی خواستگاری کرد و با علاقه ای که همیشه به اون دختر داشت ازدواج کرد

اما مشکل اصلی بچه دار نشدنشون بود ، لیلی همسر خوبی برای لیام بود و همینطور لیام و دوس داره بنابراین دنبال راه حلی برای مشکلشون گشتن و در نهایت اون دو نفر بدون اینکه بزارن خانواده هاشون از قضیه با خبر بشن به بانک اسپرم مراجعه کردن

درست همون روزا بود که زین به بی پولیه شدید خورده بود ، از شونزده سالگی به دلایلی که خودش و اطرافیانش میدونن از خونه فرار کرد

و تنهایی از پس زندگیش براومد البته با کمک دوست عزیزش لویی ، و این پیشنهادم لویی داد که اسپرم خودشو به بانک بفروشه و کلی پول به جیب بزنه تا کار خودشو راه بندازه

بنابراین اونا الان اینجان ، زین بعد از ازمایش هایی که داده بود قابلیت اهدا رو داره به سمت پذیرش رفت با نیشخند همیشگیش به دختر پشت مانیتور چشمکی زد

زین_وقت بخیر لیدی ..

دختر با چشمای برق دار به پسر جذاب رو به روش نگاه کرد و با انگشت تاره ای از موهاشو گرفت و‌چرخوند، با ناز حرف زد

_روز بخیر ، چه کمکی میتونم بهتون کنم؟

زین لب پایینشو به دندون گرفت _این فرم و پر کردم و جواب ازمایشاتم هم هست .. و به علاوه یه عکس تکی از خودم .. ااام نمیخوام اطلاعاتم و به خریدار مورد نظر بدید فقط عکس و نشون بدید تا حداقل بدونن چه بچه خوشگلی نسیبشون میشه

تمام کلمات و پشت سرهم با نیشخند جذابش گفت و فرم و‌ازمایش هارو تحویل داد، خانم جوان تحویل گرفت و با لبخندی به زین اطلاعت و وارد سیستم کرد

_اقای زین مالیک درسته؟

زین_یس لیدی

بعد از ثبت اطلاعات به سمت کمد پشت سرش رفت و قوطی پلاستیکی رو که داخل یه کیسه بود اورد

_خب لازم به توضیح نیست..فقط این شیشه ارو پر کنید

زن جوون قوطی و به زین داد

زین_اینجا؟

با چشمای گرد به زین نگاه کرد و سرشو انداخت پایین ..و به دستشویی مردانه اشاره کرد

little DevilWhere stories live. Discover now