25

1.2K 245 494
                                    

لویی و هری درحالی که رو به روی زین نشسته بودن و با چشمای گرد به پسری که با بیخیالی دستاشو رو پشتیه مبل انداخته بود و یه پاشو رو پای دیگه اش نگاه میکردن

لو_یعنی داری میگی تو و لیام؟

زین_یعنی دارم میگم ازش خوشم میاد

هری_نههه ..اون استریته زین

زین چشماشو برای هری چرخوند _اما دیشب یه چیز دیگه بهم ثابت شد

لو_چی

زین_هووف بس کنید بیاید بهم پیشنهاد بدید چطوری قافلگیرش کنم ...خودم یه چیزایی تو فکرم هست اما ..

هری_این خیلی سخته ..اصلا نمیتونم باورش کنممم ...لیام ؟ نه ..اون تورو قبول نمیکنه

زین چشماشو ریز کرد و نگاهی با تهدید به هری انداخت_حتی بخاطر اینکه به تو ثابت کنم لیام از تو گی تره ، بهترین خودم و امروز نشون میدم و وقتی جواب مثبتشو گرفتم میزنم تو دهن هر دوتون

لویی ریز ریز خندید_از حرص خوردنت مشخصه که تهش چیه داداش من .. الکی تلاش نکن ..لیام یه پسر داره

لویی لحظه ای سکوت کرد ، بچه! پسر واقعی زین .. لویی دستی تو صورتش کشید و به این فکر کرد کاش اونم مثل هری پاتر چوب جادویی داشت و میزاشت روی مغزش و‌اون تیکه ای که هری بهش واقعیتو گفت از ذهنش بیرون میکشید و خلاص می شد

تا کی میخواست از داداشش ، رفیقش ، هم خونه اش ، واقعیتو پنهان کنه؟

هری_اره زین تازه زن داشته ..میدونی یعنی چی؟ اون با یه دختر ازدواج کرده ..

یهو هری با فکر کردن سردی رابطه های لیام سکوت کرد_خیلی خب .. فکر کنم لیاقت یه شانس و داری

زین از جاش بلند شد و تا کمر خم شد و دستشو سمت هری گرفت

زین_اووه ممنون هری ..منتظر بودم تا تو به من این شانس و بدی

لو_مسخره بازی و تموم کن ..تو باید به یه ارایشگاه لعنتی بری یکم به خودت برسی این چه وضعشه

زین یه ابروشو داد بالا_مگه چمه؟

لو_واسه قرارت باید پرفکت باشی اگه می خوای دل لیام و به دست بیاری

هری کمی فکر کرد ولی به نتیجه ای نرسید ، لیام سایه زین و با تیر میزنه الان چی باعث شده که بخواد با زین بره سر قرار ؟ نکنه .. زک؟ هولی شت

هری از جاش پرید_خب امم ..من برم به کارو زندگیم برسم

لویی ازجاش بلند شد و با لبخند سمت هری رفت و درحالی که بدرقه اش میکرد بوسه ای رو لب هاش گذاشت

هری به ارومی زمزمه کرد_باید جلوی زینو بگیری، لیام بخاطر محافظت از زک وارد این بازی شده

لو_سعی میکنم ، نمیزارم زین بازیچه دست لیام بشه

هری_هعی

little DevilWhere stories live. Discover now