30

1.2K 249 329
                                    

با احساس کردن صدای ضربان قلبی که تو خواب و بیداری میشنید چشماشو باز کرد ، با حس نوازشی بین موهاش با لبخند کوچیکی سرشو رو قفسه سینه کمی بالا پایین کرد

زین_بیبی .. بیداری؟

لیام هومی کشید و به ارومی پلک هاشو باز کرد _صبح بخیر
با صدای گرفته ای زمزمه کرد و میخواست از اون حالت عجیبی که بود زودتر خلاص بشه اما به طور خاصی حس نوازش موهاش بهش ارامش میداد و باعث میشد ازجاش تکون نخوره

زین_صبح بخیر تدی بر

لیام اخم ریزی کرد و کمی سرشو چرخوند و چونه اش رو قفسه سینه زین قرار داد و زین به پایین نگاه کرد تا چهره خواب الود لیام و ببینه

لیام_تدی بر؟

زین لبخندی زد و دستش و از بین موهاش لیام در اورد و رو کمرش قرار داد_اره .. درست مثل تدی بر ها خوابیده بودی ..

لیام_مگه تا حالا چندتا تدی بر داشتی؟

زین خنده کوتاهی به چهره جدی لیام کرد_نمیدونم .. شاید چندتایی ..

لیام به طور عجیبی احساس بدی بهش دست داد و به طور بچگانه ای لب هاش و اویزون کرد و به صورت قهر سرشو چرخوند و‌کمی بلند شد

صدای قهقه زین بلند شد و از پشت لیام که در حال بلند شدن از رو تخت بود و گرفت و تو بغل خودش کشید

زین_کجا فرار میکنی ؟

لیام درحالی که پشت به زین تکیه داده بود کمی سرشو چرخوند و به لب های زین که درست کنار گوشش بود خیره شد که زین با شیطنت لب هاش خیس کرد

لیام_فرار نمیکنم .. زک و بایداماده کنم برای مدرسه اش

زین کمی سرشو برد جلو و روی لب های لیام بوسه ای گذاشت و سرشو تو گردن لیام برد و لیام سرشو چرخوند رو شونه زین گذاشت

زین درحالی که بوسه های خیس میزاشت زمزمه میکرد_تنها ..تدی بری ..هستی..که به طور عجیبی ...از پسرشم کیوت تره ..و مال منه ..

لیام لحظه ای چشم هاشو باز کرد و با خودش فکر کرد داره چیکار میکنه ؟ چه اتفاقی داره میفته ؟ چرا از بودن زین لذت می بره .. چرا از احساس مالکیت زین نسبت به خودش خوشش میاد ..

لیام_من تدی بر نیستم

زین هومی کشید و بیخیال گردن قرمز شده لیام شد و زودتر از لیام بلند شد و تی شرتش و از روی زمین برداشت و تنش کرد .. لیام هنوز تو حال و هوای دیگه ای بود که زین با یه دستش دو طرف صورت لیام و فشار داد تا لباش جمع شدن ..

little DevilWhere stories live. Discover now